آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

قسمت دوم عکسها

این عکس مال همون پارک که بعد از مراسم ختم رفتیم نشستیم توش در عکس زیر رفته بودیم شهر بازیه لاله پارک عاشقتم دردونه ی من عکس دو نفریه شما و بابا اینم عکس دو نفره ی من و شما که من تار  افتادم   اینم تو قسمتهای دیگه ی لاله پارکه و خلاقیت بابایی! تو عکس زیر رفته بودیم ایل گلی و من از شما و بابا عکس گرفتم دیدم شماها که پیدا نیستید لا اقل به خاطر قشنگیه ایل گلی این عکس رو بذارم! اینم من و شما در ایل گلی اینم یه روز دیگه که رفته بودیم ایل گلی و این دختر کوچول...
7 خرداد 1393

نزدیک شدن به روزهای مهمونی!و این روزهای ما....

قبل از هر چیز از دوستای خوبمون تشکر  می کنم بابت نظراتشون  و معذرت خواهی می کنم بابت  اینکه هنوز نظراتشون تایید نشده  به زودی سر فرصت میام با جواب تایید می کنم بازم شرمنده گلم طبق معمول این روزهای اخیر ,بازم دیر اومدم وبلاگت  و باز کار سخت به یاد آوردن روزهای گذشته برای ثبت در وبلاگت رو در پیش دارم! امیدوارم در این راه موفق باشم! اول بگم که مامان جون و باباجون تبریزیت به همراه یاشار و عمت  با قطار جمعه ساعت 10 صبح رفتن مشهد و امروز بعد از 24 ساعت رسیدن مشهد!  امیدوارم با وجود یاشار خسته نشده باشن چون یاشار یکم بد قلق و نا آرومه بر عکس پسر داییش یعنی شما خبر دوم هم...
5 خرداد 1393

شرح حال این روزها +آش دندونی یاشار

گلم الان لالا کردی و من اومدم برات بنویسم تو این مدتی که ننوشتم اتفاق زیاد افتاده ولی من زیاد یادم نمیاد! با اینحال تا اونجایی که یادم میاد برات می نویسم پروژه ی پوشک گیرون تا اطلاع ثانوی تعطیل شد! با اینکه به خوبی همکاری می کردی ولی من خیلی بد اخلاق شده بودم و به تو و بابات بیخودی گیر میدادم ! برای همین گفتم بذار یکم بگذره  بعد از اول شروع می کنم بمیرم برات که الانم میای میگی پی پی و من می گم اشکال نداره تو پوشکت بکن   تو این مدت که نیومدم وبلاگت  یه بار رفتیم پارک منظریه  و بردیمت یه قسمتی که تاب و خونه و سرسره داشت مثل خانه ی بازی بود  اولش با تعجب بچه ها و اطراف رو ن...
22 ارديبهشت 1393

پروژه ی بزرگ پوشک برداری!.+دزد طلاها+در تبریز....

عسلم 93/2/13شنبه (این مطلب دیروز نوشته شده ) من و شما الان تو خونمون هستیم و بالاخره بر گشتیم سر خونه و زندگیمون! دیروز صبح زود راه افتادیم بطوریکه ساعت 2 ظهر تبریز بودیم و نهار رو تو خونه خوردیم شما و بابا خوابیدید و من قبل از هر چیز افتادم به جون خونه و گردگیری جارو  کردم و مهمتر از اون سرامیکهای خاک گرفته بود که دستمال کشیدم! یعنی هنوز ساکهامون رو باز نکرده خونمون تمیز شد البته من وسواسی نیستم ولی پاهای سیاه شده ی شما باعث شد تا قبل از بیدار شدنت خونه رو تمیز کنم بالاخره نزدیک به دو ماه بود یه ریز خاک ریخته بود تو خونه و کسی هم نبوده که تمیز کنه ! خلاصه در مدتی که شما خواب بودی من همه ی کارامو کردم چمدونامونم ب...
14 ارديبهشت 1393

19 ماهگی+سفر به اهواز و آبادان

عزیزم 19 ماهگیت مبارک  گلم ایشالا 19 سالگیت عزیزم از 19 ماهگی که بگذریم می رسیم به خبرهای این چند روز که نبودیم اول اینکه چهارشنبه ی هفته ی پیش به همراه بابا وحید و نانا رفتیم اهواز خونه ی خالت اصلا" امسال سال سفر بوده برای من و شما! به طوری که هنوز از قبل از عید که اومدیم اراک بر نگشتیم خونمون و تو سفریم! البته بابایی آخر هفته میاد دنبالمون و سفر یک ماه و نیمه ی ما بالاخره به پایان می رسه خوب بریم سراغ  اهواز...آیلین کوچوولو کلی چلوندت و شما هم همچین بدت نمی اومد در کل روابطتون از قبل بهتر شده بود و یکمی یاد گرفته بودید با هم بازی کنید...  در کل 3 شب و 2 روز اهواز بودیم که 1 روزشم (جمعه) ...
8 ارديبهشت 1393

شرح حال این روزها در اراک

عزیز دلم در اصل اومدم برات یه سری عکس بذارم گلم ولی نمی تونم نگم که چقدر شیطون تر شدی مخصوصا" وقتی  نزدیک می شیم به ساعت خوابت ...دو روزه مامان بزرگ من اومده خونه ی نانا و اونم فهمیده که شما یهو زیر و رو می شی! تا قبل از اینکه خوابت بگیره بچه ی آرومی به نظر می رسی ولی بعد از اینکه خوابت گرفت انرژیت 10 برابر می شه و دیگه رو زمین نیستی همش رو میز ها و اپن و در حال خراب کاری و انقدر جیغ می زنی و می خندی و می دوی که مامان بزرگم دیشب می گفت به کی رفته انقدر شیطونه! حالا همین مامان بزرگم دو ساعت پیشش از آروم بودنت می گفت! فکر کنم قبلا" هم گفتم که همش میای دستمونو می گیری می گی دست پاشو بیا! البته پاشو رو یه جور خاصی می گی و یا دس...
30 فروردين 1393

سفر 1 روزه به اصفهان....

 گل پسرم الان لالا کردی و مامان وقت پیدا کرده بیاد برات بنویسه اول بگم که امروز بیست و پنجمه  و همونطور که  می دونی بیست و پنج هر ماه روز شماست روزت مبارک عزیز دلم قند عسلم پنجشنبه 21 فروردین نانا و بابا وحید ما رو بردن تهران برای گردش اونم چه تهرانی ! صبح ساعت 7 و نیم بیدار شدم و آماده شدم  بعد شما رو بیدار کردیم و حاضرت کردیم و فکر کنم ساعت 9 و نیم راه افتادیم مبدا اراک مقصد تهران! تا اینجا همه چیز عادی بود ! بعد از 3 ساعت و اندی که رفتیم یهو متوجه شدم که این راهه تهران نیست که! بس که باهوش مامانت! این همه رفتیم تازه دوزاریم افتاده! تابلو رو نگاه کردم دیدم بلللللللللللللللللللله 70 تا داریم تا اصف...
25 فروردين 1393

دندان بی خاصیت مامانی+زلزله ای به نام آراد!

عزیز دلم قبل از هر چیز بگم هنوز اراکیم... دیروز صبح  شما رو که خواب بودی به دستهای پر توان نانا سپردم و رفتم برای کشیدن دندون عقلم! و این کار بعد از گرفتن گواهینامه ای که 1 سال و اندی بود  منقضی شده بود بزرگترین کار محسوب می شد آخه یادم رفته بود بهت بگم که همون روزی که رفتیم واکسنت رو زدیم با بابا یی رفتیم برای تعویض و تمدید گواهینامم... سال 81 گواهینامه گرفتم و مرداد 91 ...10 سال شده بود که گواهینامه گرفته بودم و از اون موقع مجبور بودم رانندگی نکنم(البته بعضی وقتا رانندگی می کردم ) ضمن اینکه  به خاطر دیر تمدید کردن هم سالانه جریمه می خورد  خلاصه اون که حل شد ودیروز هم رفتم که این کار بزرگ (کشیدن دندون عقل...
20 فروردين 1393