شرح حال این روزها در اراک
عزیز دلم
در اصل اومدم برات یه سری عکس بذارم گلم ولی نمی تونم نگم که چقدر شیطون تر شدی مخصوصا" وقتی نزدیک می شیم به ساعت خوابت ...دو روزه مامان بزرگ من اومده خونه ی نانا و اونم فهمیده که شما یهو زیر و رو می شی! تا قبل از اینکه خوابت بگیره بچه ی آرومی به نظر می رسی ولی بعد از اینکه خوابت گرفت انرژیت 10 برابر می شه و دیگه رو زمین نیستی همش رو میز ها و اپن و در حال خراب کاری و انقدر جیغ می زنی و می خندی و می دوی که مامان بزرگم دیشب می گفت به کی رفته انقدر شیطونه! حالا همین مامان بزرگم دو ساعت پیشش از آروم بودنت می گفت! فکر کنم قبلا" هم گفتم که همش میای دستمونو می گیری می گی دست پاشو بیا! البته پاشو رو یه جور خاصی می گی و یا دستمونو می کشی یا میای پشتمون وایمیستی هولمون میدی ! یعنی یک لحظه هم نمیذاری من بشینم یا در حال کارای خطرناکی و من باید بدوم یا به روشی که گفتم دستمو می کشی یا هولم میدی یا می خوای عمو پورنگ ببینی یا می خوای ریو ببینی به ریو هم می گی ییو یا ناین می خوای(نارنگی) یا گشنته! در کل برای خودم هیچ وقتی نمی مونه جز زمانی که می خوابی از وقتی هم اومدیم اراک که خوابت خرگوشی شده و زود از خواب بیدار می شی هم ظهرها هم صبح ها زود بیدار می شی صبح که از خواب بیدار می شی می گم بگیر بخواب ببینیم با دستت هال رو نشون میدی میگی نانا؟! می گم نانا خوابه بگیر بخواب یواش میگی خوابه؟ می گم آره بخواب می گی تار! منظورت همون گیتاره ! میگم تار هم خوابه بخواب به زور می خوابونمت شیر میدم بهت شاید خوابت ببره بعضی وقتها جواب میده ولی خیلی وقتها هم می خوری و می دوی میری بیرون ...چند شب پیش هم هر کاری می کردم نمی خوابیدی و می خواستی بیای بیرون با صدای آروم بهت میگم کجا داری میری تو هم با صدای آروم می گی ددر! دوباره تلاش کردم بخوابونمت تو همون تاریکی اتاق بلند شدی رفتی رو تخت منم عصبانی شدم بازم با همون صدای یواش بهت می گم نمی خوای بخوابی تو هم یواش بر گشتی می گی نه! نمی دونستم بخندم یا گریه کنم! برای بار سوم کشیدمت تو رختخواب و تلاش رو برای بار سوم شروع کردم باز شیر خوردی رفتی رو تخت نشستی بر گشتم می گم من رفتم( با عصبانیت).... میگی بای بای! و باهام بای بای می کنی! همچین پسری شدی شما! خدا صبر بده بهم یعنی!اینم عکسات
شما در حال گیتار زدن اونم با گیتار خودت
اینجا هم رفته بودیم خونه ی مامان بزرگ من که شما مثل همیشه در حال صخره نوردی و مبل نوردی می باشی! تازه با اینحال مامان بزرگم می گفت آرومی ببین وقت خوابت چی می شی که این کارات دیگه به چشم نمیاد!
تو عکس زیر هم با نانا و بابا وحید رفتیم فروشگاه حامی و شما کلی آتیش سوزوندی تا آخرش تبعید شدی تو سبد خرید! کلی واسه ی خانومهای فروشنده عشوه و ناز ریختی حتی وقتی نگات نمی کردن هم هی نگاشون می کردی و می خندیدی و عشوه میریختی! تو بزرگ بشی چی می شی ایشالا اون چیزی که من فکر می کنم نمی شی!
عکس پایین هم یک روز کاملا" عادی از روزهای زندگی من و شما رو نشون میده!
تو عکس پایین هم لالا کردی و من می خواستم موهاتو کوتاه کنم البته فقط چتریاتو برای همین اینجوری دسته بندیشون کرده بودم
تو عکس زیر هم داری ریو می بینی
همیشه خوب بخوابی جیگرم