قسمت دوم عکسها

الهی چقد قشنگ خوابیده بادیدن این عکسا دلم ی پسمل خواست

الهی قربون اون خوابیدنت

آراد جان فرشته زيباي ناز ماشالله بزرگ شدي . بوس براي عزيزم

ای جانم چه پسر نازی خدا حفظش کنه

سلام گل پسر.مدت ها بود که دیگه برات پیامی نذاشته بودم هر چند همیشه به وبلاگت سر میزنم و تحت نظر دارمت امروز (چهار شنبه 14 خرداد) حدود ساعت 5بود که ما وارد تبریز شدیم،جونم برات بگه از وقتی رسیدیم کلی یادت کردم جوری که همش حس میکردم یه آشنا تو این شهر دارم همش فکر میکردم چی میشه اگه من ببینمت؟؟؟ احتمالا سریع بپرم و بغلت کنم!!!! بعد فکر کردم بعدش چی میشه؟؟؟احتمالا مامان بابات سریع واکنش نشون بدن یا بترسن و فکر کنن دیوونه ام یا اصلا نه شاید یه کتک مفصل هم بهم بزنن آخه درسته من خیلی با شما آشنام ولی شما که منو نمیشناسید!!! مامانت زیاد برات از ایل گلی لاله پارک مینویسه.فکر کردم شاید اینجاها ببینمت.خلاصه کلی برا خودم خیال پردازی کردم! امشب ایل گلی بودیم ناخودآگاه همش چشم میچرخید پیدات کنم!!! هیچی دیگه نبودی.گفتم فردا میریم لاله پارک حتما اونجایی.حالا خنده دار اینه که اصلا نمیدونم چی هست!!!!! از ایل گلی که بر میگشتیم اشتباهی وارد یه خیابون شدیم وقتی یه کمی رفتیم رسیدیم لاله پارک!!!! تازه فهمیدم لاله پارک پاساژه. یه پرده هم جلوش نصب شده بود که تو این ایام تعطیل!!! خلاصه آخرین امیدم هم برا دیدن شازده بر باد رفت... گل پسری ندیده و نشناخته دوست دارم.

سلام عکسها مثل همیشه عالین ماشالله رنگ زرد به ارادی خیلی میاد خلاقیت بابایی هم قابل تحسین بود فقط هدف کدومشون بود؟ مامانی هم مثل همیشه زیبا زیبا زیبا

سلام خوردنیــــه من عکس اولی رو دیدم دهنم آب افتاد مامانش از طرف من ی گاز محکم ازش بگیر جیگرو