خاطرات و خطرات این روزها !
گل من عزیز دلم این روزا کلی بلا سرت میاد همش یه جاییت زخمه یا کبوده! البته همیشه هم خودت مقصر نیستی! بعضی وقتها هم من مقصرم ! مثل چند روز پیش که رفته بودی تو اتاقت و بازی می کردی منم در حال کار بودم که شما صدام کردی منم گفتم لابد همینطوری صدام کردی و کار مهمی نداری! عزیز دلم چند بار گفتی ماما ماما و آخرش حتی با جیغ گفتی ماما بعد صدای افتادنت اومد من و بابات دویدیم تو اتاق و دیدیم شما گریون داری میای پیشمون ما که ندیدیم و نفهمیدیم چی شد ولی آخرین بار روی ماشینت دیده شده بودی! احتمالا" گیر کردی یه جایی و منو صدا کردی که کمکت کنم ولی من کوتاهی کردم و شما خوردی زمین قند عسلم هیچ جاییت هم زخم و قرمز نبود که بفهمیم...