آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

از مشخصات جدید شما...+لاله پارک و کشف جدید!

1392/9/4 3:11
نویسنده : شهرزاد
1,816 بازدید
اشتراک گذاری

گلمقلب

 این روزا خیلی شیرین شدی  البته شیرین بودی شیرینتر شدی دیگه باهات نمی شه مثل بچه ها رفتار کرد همش نگات به صورتمونه که باهات چظوری بر خورد می کنیم! اخم می کنیمم یا نه! منتظر می مونی ببینی ما بهت اجازه میدیم یا دادی که سرت می زنیم از روی شوخیه یا واقعیه! اگه واقعی باشه سرت رو میذاری رو زمین و مثلا" گریه می کنی برای بدست آوردن چیزی که می خوای بعد که بی محلی و اخم می بینی مثل یه شیر خسته و زخم خوردهخندهدمت رو میذاری رو کولت و میری سراغ بازیت البته به شکل همیشگی ! یعنی همچنان چهار دست و پا! بله شما دیگه حتی نمی خوای بدون گرفتن جایی وایسی حالا راه رفتن که جای خود دارد! نانا می گه شاید خدا دلش برات سوخته! دیده این وروجک اگه بخواد راه بره دیگه ازت چیزی نمی مونه گفته بذار راه نره! حالا تا کی ! با این وضعی که من می بینم  اگه تا 2 سالگی راه بری  باید خدا رو شکر کنیم!  خنده تازه کاشف به عمل اومده که عمه ی عزیزت 2 سالگی راه افتاده! احتمال میدیم به عمت رفته باشی! یول

البته ما که مشکلی نداریم فقط یه کمر درد کوچولویی گرفتیم و بس! که هی داره بزرگتر می شه چون شما تو این چند روز که خوب غذا می خوری 200 گرم دیگه به وزنت اضافه کردی  و این یعنی اضافه شدن 200 گرم دیگه به کمر من و بابات!

از کارات بگم که روز به روز منو متعجب تر می کنه چون فهمیدم حافظه ی  خیلی خوبی داری پسر گلم

سی دیه عمو پورنگ و کامل حفظی و این رو قبلا" هم گفته بودم ولی امروز صبح فهمیدم خیلی بیشتر از چیزی که من فکر می کنیم حفظی! تو یه قسمتش که مربوط به پیشنهادهای عمو پورنگه یه جفت دست پر توان میاد می شه رهبر ارکسر و  عمو پورنگ هم در قندون رو باهاش می خونه امروز صبح که از خواب پاشدی همینطوری دستامو مثل اون تکون دادم سریع گفتی قن! در! منظورت همون در قندون بود آخه یاد گرفتی به قند می گی قن  و در کل تا جایی قند می بینی با قندون  قن گویان  می دوی طرفش تا دستت رو بکنی توش و یا بخوریش حتی!  بعد برات یکی از آهنگهای عمو پورنگ رو اولش رو خوندم که می گه عمو عمو جون زنجیر منو بافتی  اومدم بقیشو بخونم خودت جواب دادی ب(ba) کلی گرفتم ماچت کردم عسل همشم که می خوای عمو ببینی و دیگه کامل می گی عمو چون قبلا" می گفتی عم و اگه ببینی کسی برات نمیذاره خودت دست به کار می شی میای رو مبل از جای کنترلها کنترل رو بر میداری می گیری سمت تی وی ! بعد که می بینی نمی شه می پری پایین میری خود سینما خانگی رو از جلو روشن می کنی ! صداشم تنظیم می کنی! البته در حد زییااااااااااااااااااااااد و ما مجبور می شیم خودمون وارد عمل بشیم و برات بذاریمش هر آهنگی شروع می شه شما قبلش بهمون می گی چیه از هر آهنگ یه تیکه بلدی بعضی وقتها هم هوس یه آهنگ خاص رو می کنی و هی می گی همون رو بذاریم مثل امروز که همش می گفتی در ...قن...قن...در! و تا برات میذارم بالا و پایین می پری و می رقصی و دستات رو مثل عمو پورنگ تکون میدی ...حتی وقتی یه آهنگ به تهش می رسه و بعدی هنوز شروع نشده می گی بهمون که آهنگ بعدی چیه ! عصری تو اتاقت بودی برات سی دیه حسنی رو گذاشته بودم یه آهنگی داره که تو بهش می گی ماه ... چون تو یه پسر بچه اولش می گه سلام ماه قشنگ ... وقتی آهنگ قبلیش داشت تموم می شد زود از اتاقت اومدی بیرون ماه گویان! من گفتم این چی داره می گه بعد دو زاریم افتاد  خلاصه که اینم یه خصوصیت دیگته که من کشف کردم حافظه عالییییییییی

راستی یکی دو هفتس بهت می گم ماهی شو  لباتو شکل ماهی می کنی و صدا در میاری!

 

عزیزم ...دیروز با دوستامون که اسم دخترش یاسمین قرار داشتیم تو لاله پارک ...شما  اولش چون از خواب پریدی (یا در واقع بیدارت کردیم به زور ! ) همچین خوش اخلاق نبودی در واقع بد اخلاق بودی و  همش می خواستی بیای بغلم  ولی به مرور بهتر شدی یاسمین کوچولو هم مثل همیشه بچه ی خوب و آروم و خوش خنده ای بود و تو کالسکش لم داده بود  بعد از خرید  دوستامون پیشنهاد دادن همونجا غذا بخوریم ! من زیاد موافق نبودم چون دو تا جا داشت مثل کافی شاپ دیگه ! چه غذایی!!!!

اما  بعد از اینکه سوار آسانسور شدیم  و رفتیم  طبقه ی سوم   که تا حالا من و بابات نرفته بودیم ( من فکر می کردم آخرین طبقه شهربازیه!)دیدم وارد یه  جایی شدیم پر از  فست فود و بستنی و خوراکی ...باورم نمی شد این همه ما رفته بودیم اونجا و نفهمیده بودیم همچین جایی هم داره! خلاصه غذای خوشمزه ای خوردیم و  عکس یادگاری هم گرفتیم و بر گشتیم خونه

اینم عکسات

چند روز پیش عینکی رو که تو 6 ماهگی برات خریده بودم و اون موقع اصلا" دوسش نداشتی گذاشتم رو چشمت اولش نمیذاشتی بذارم و هی صورتت رو می کشیدی عقب ولی وقتی گذاشتم انقدر خوشت اومده بود که برش نمیداشتی و با همون عینک تو خونه راه می رفتی و بازی می کردی

عاشق این عکستم(پایینی) انگار ژست گرفتی ماچ

اینم حال و روز ما !

اینم دیروز تو غذا خوری ها!و نگاه متعجب شما !

اینم یاسمین خانم 4 ماه و نیمه یا حتی 5 ماهه!اولش تو غذا خوری خواب بود

بعد بیدار شد

و اینم عکس باباها و نی نیها


 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

رویا
4 آذر 92 8:38
سلام خوب هستین؟وبلاگ مامانتون فوق العاده بود میشه از تل سرهم عکس بزارید ؟تازه تو قسمت نظرات اصلا کلیک نمیشه که اونجا بنویسم بخاطر اون به شما زحمت دادم...
شهرزاد
پاسخ
سلام مرسی.... یه وبلاگ جدید برای مامانم درست کردم با این آدرسtakmilbaft.persianblog.ir چون بلاگفا مشکل داشت مجبور شدم جای دیگه ای وبلاگ درست کنم ایشالا به زودی عکس تل هم می گیریم میذاریم خوشحال می شیم بهمون سر بزنید و نظر بدید و خرید کنید
ناهید
4 آذر 92 13:56
اخه بچه بیا پایین.اونجا که جای بالا رفتن نیست!شیطونک!
شهرزاد
پاسخ
شهناز
4 آذر 92 17:35
فدات بشه خاله خوش تيپ من
شهرزاد
پاسخ
مرسی خاله ی تنبل! خوب چرا وبلاگ آیلین رو آپ نمی کنی؟؟؟؟
آرشیدا
5 آذر 92 1:10
اوووووووووووووووووووووه کی بره این همه راهو .خوشتیپ شماره نمیدی؟
شهرزاد
پاسخ
نه خاله شماره نده من باید شماره بدم
مینا
5 آذر 92 10:41
ای جونم. عاشق اون پاچه های شلوارتم که اکثر وقتا یکیش بالاست یکیش پایین و با اون پاهای توپولی خوشگلت دل آدم رو میبره
شهرزاد
پاسخ
آره خاله دیدی؟!مامانمم نمی دونه چرا!
هدیه
5 آذر 92 21:47
سلام آقای خوش تیپ....آفتاب بدم خدمتون....تو خونه و دودی... ...
شهرزاد
پاسخ
محبوبه مامان الینا
6 آذر 92 8:38
ای جان مموشیخدا حفظش کنه
شهرزاد
پاسخ
مرسی خانومی
مریم (مامان ثنا جون )
6 آذر 92 16:18
سلام ای جانم تپلوی من کجا رفتی می افتی بیا پایین شیطون بلا افرین به هوش فوق العادت
شهرزاد
پاسخ
مرسی خاله جونم که بهم سر زدی
مامان الیار
6 آذر 92 16:43
سلام اقا خوشتیپه خیلی خوشگلی ها میییییبووووووسم
شهرزاد
پاسخ
مرسی خاله
محبوبه مامان الینا
7 آذر 92 7:45
سلاااااااامشما هم با کمال افتخار لینک شدید عزیزم گل پسر مموشی ناز رو از طرف من ببوسید
شهرزاد
پاسخ
مرسی خانومی
جیران بخشنده
7 آذر 92 13:10
واااای چه خوشتیپ شدی عزیزم
شهرزاد
پاسخ
دختر پسند شدم خاله؟
مامان اراد
7 آذر 92 13:10
عکسای با عینک آراد خدایی خیلی ناز شده علومه خیلی خوشتیپه پسرمون
شهرزاد
پاسخ
دختر پسند شدم خاله نه؟
رضوان مامان رادین
2 اسفند 92 23:17
آخ گفتی شهرزاد جون...منم دلم برای اراک تنگ شده خیلللی ... زودتر عید بیاد بریم... هزززار تا بووووس واسع پسر ملوس
شهرزاد
پاسخ
بابا رضوان جووون تو که نزدیکی چرا دیگه؟ خوب تند تند برو سر بزن دیگه راهت که نزدیکه خانومی مثل من نیستی که یه شب تا صبح تو راه باشی