یه سری از کارات
عسلم
اومدم تو این پست چند تا عکس ازت بذارم گفتم یکمی هم از کارات برات بگم
وقتی میفتی زمین یا سرت و صورتت به جایی می خوره میای جلوی من و بابات می شینی و مثل پانتومیم بهمون نشون میدی که چی شده یا سرت رو نشون میدی یا مثل امروز با دستت می زدی به زمین و می گفتی بد بد! آخه یاد گرفتی به هر جا که می خوری اونجا رو می زنی و می گی بد
پریروز با باباجون و مامان جون تبریزی و عمت رفتیم برای یاشار( پسر عمت لباس بخریم) کلی گشتیم منم برای شما یه دونه لباس خریدم که خیلی دوسش دارم تو هر مغازه ای می رفتیم فروشنده ها باهات حرف می زدن و قربون صدقت می رفتن آخه اون لباس پانداییه که نانا برات بافته هم تنت بود خیلی بهت میاد یه جا هم که داشتم برات لباس می خریدم فروشنده اومد اندازت رو بگیره بغض کردی و بابات رو نشون میدادی که بیاد نجاتت بده جدیدا" غریبی می کنی و من این وضع رو خیلی دوست دارم
راستی عسلم ...آهنگهای سیدیه عمو پورنگت رو حفظ شدی!!! هر وقت آهنگ کی از همه زرنگتره شروع می شه بدون اینکه صداش پخش بشه هم می فهمی کدوم آهنگه و با خوشحالی رو زانوهات بالا و پایین می پری و دستات رو مثل عمو پورنگ تکون میدی و می گی من من ! وقتی هم در قندون شروع می شه بازم بدون اینکه صداش رو بشنوی سریع می گی در .... یا وقتی آهنگ آقا سلام امیر محمد شروع می شه زودی می گی آقا .... فدات بشم من که با امیر محمد هم می گی مو!یعنی کلا" امیرش رو نادیده می گیری!
عزیزم یادم رفته بود بگم که یکی دو ماهه بزرگترین سرگرمیت وقت خوردن غذا در بازیه! تا پارچ آبمون رو که در داره می بینی می گی در در در و انقدر می گی تا درش رو در بیاریم بدیم به تو و تو بذاری سر جاش به این روش غذا هم خوب می خوری! چون حواست به اون پرت می شه و دهن باااااااااااااااز
راستی دو روز پیش به خالت و دختر خالت اسکایپ داده بودیم و بهت گفتم آیلین رو صدا کن یهو بر گشتی گفتی آیدین! حالا چرا ل رو د گفتی نمی دونم! اسم خودتم می گی آیاد !!! هر وقت هم صدات می کنیم می گی بیه ! البته چند ماه پیش می گفتی ولی نمی دونم چرا یادت رفته بود
یه روش دست زدن جدید واسه خودت کشف کردی دیدنیییییبا دست راستت می زنی رو دست چپت و برعکس و اینکار و تند تند انجام میدی
در کل چیزایی که میگی خیلی زیاد شدن و من دیگه یادم نمی مونه که بهت بگم یا گفتم! عمه...عمو ...دایی....باباجون (با)و بابای خودت بابا! البته فکر کنم اینا رو گفته بودم!
همچنان ماست دوست داری و سر سفره دستور میدی ما!!! بعدش آب....بعدش غذا رو نشون میدی که غذا بهت بدیم ...فکر کنم توپول شدی ابته ترازو اینو نمی گه ولی لپهات چرا! از وقتی دیفن هیدرامین خوردی اشتهات زیاد شد بعد که قطعش کردم بازم با اشتها کلی می خوری ...خدا رو شکر
راستی یاشار خیلی دوستت داره هر چند شما اصلا" بهش محل نمیذاری ! خوب همونطور که یاشار بچه های بزرگتر از خودش رو دوست داره شما هم بزرگتر از خودت رو دوست داری...یکی دوهفته ای هست که سینه خیز میره و هر وقت شما رو می بینه دنبالت راه میفته انقدر کاراتون خنده دار می شه حالا عکستون رو میذارم ببین
راستی وبلاگ نانا تقریبا" کامل شد و خیلیهاشونم قیمت گزاری کردیم من این لباس رو خیلی دوست دارم اگه دختر دار بشم میدم نانا برام ببافه مجانی
مامان جون تو خونشون روسری سرت کرد و شما به این شکل در اومدی خوشگل منی دیگه
رفته بودیم تسنیم خرید کنیم
شما و یاشار پشت در آشپزخونه منتظرید در باز بشه بپرید تووو البته شما داری یاشار رو ناز می کنی
تو عکس پایین هم خونه ی بابا جون تبریزی هستیم و بیچاره داشت نماز می خوند مثلا" شما و یاشار هم سر مهر نماز بکش بکش داشتید
شما هم در یک حرکت غافلگیر کننده مهر رو با جاش برداشتی و در رفتی و خیال همه رو راحت کردی! فقط بابا جون بی مهر موند!
اینم یه عکس ناب از زمانی که باباجون برای رسیدن به مهر مجبور شد روی یاشار پل بزنه!
اینم عکس یاشار کوچولوی 8 ماه و یک هفته ای
اینم امشب که شما داری تی وی می بینی
ر
عاشق این حرکتتم کلی به شما خندیدیم با بابات
امشب وقتی داشتی بازی می کردی! مهمترین قسمت این عکس اون علی کوچولوی بدبخته که نشستی روش! این روزا همچین با عشق صداش می کنی که منو بابات چشمامون گرد می شه!
داشتم سالاد درست می کردم که این گوجه ی خوشگل رو دیدم!
همیشه خوب بخوابی نفسسسسسسسسسسسس