آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

باز هم پیشرفت +عکس

گل پسرم هر روز که می گذره با روز قبلش کلی  تفاوت داری روز به روز باهوشتر می شی و  این تغییراتت کاملا"  معلومه ... امروز خیلی باهوش  شده بودی تمام مدت چشمت دنبال من بود هر جا می رفتم سنگیی چشمای خوشگلتو رو خودم حس می کردم وقتهایی که محلت نمیزاشتم  از خودت صدا در میاوردی و تا بهت نگاه می کردم می خندیدی نمی دونی چه لذتی داره وقتی بچت برات بیتابی می کنه و تو رو می خواد ایشالا وقتی بابا شدی خودت درک می کنی که من الان چه حالی دارم ... امروز خنده هات صدا دار تر از روزهای قبل شده  قهقهه نیست ولی خنده ی صدا داره که کم کم می خواد به قهقهه برسه و من منتظر اون لحظه هستم. کنترلت رو دستات خیلی زیاد شده  ..ام...
4 شهريور 1392

قابلیت جدید

عزییییزم قربونت برم ۲ الی ۳ روزه که متوجه یه قابلیت جدید تو شما شدیم! عزیزم  دستتو نگاه می کنی و تعقیب می کنی  و میاری طرف دهنت داری با اعضای بدنت اشنا می شی  البته دستتو  از خیلی وقت پیش می خوردی ولی اینکه نگاهش کنی و بررسیش کنی مال همین چند روزه امروزم دستال کاغذی رو برداشته بودی و داشتی می خوردی ! فدات بشم وقتی به دستت نگاه می کنی  و این ور اونورش می کنی چشمات چپ می شه و ما کلی به شما می خندیم  از پر خوریهات چی بگم مادر که دلم خونه!!! آخه بچه انقدر شکمو دیروز وزنت کردم شدی ۶ کیلو   تا چند روز پیش وقتی برات شیر می دوشیدم شما یه شیشه ی۱۵۰ سی سی می خوردی و سیر می شدی  تا ۲ ساعت بعد .......
4 شهريور 1392

سفر و تولد

سلام مامانی اومدیم اهواز برای تولد  1 سالگیه دختر خالت الهی من فدات بشم که تو ماشین مثل یه مرد ساکت  نشستی و خوابیدی .... دوشنبه رفتیم اراک و یک روز موندیم خونه ی مامان ناهید  و بابا وحید امروز هم از اراک راه افتادیم اومدی اهواز و شما خیلی خوب بودی مثل همیشه .... خوب خوابیدی  تو صندلیت خوب شیر خوردی الانم بابات داره باهات بازی می کنه و شما سخنرانی می کنی آغوووو آغووو  و یه سری چیزای نا مفهوم دیگه دختر خالتم از سر و کولمون میره بالا  اگه عکس گرفتیم برات میذارم عسلم فعلا" عکسای اخیرتو میذارم واست تو این عکس داشتیم از تبریز می رفتیم اراک  و شما تو صندلیت نشسته بودی و به اطراف ن...
4 شهريور 1392

دو ماهت شد....

دو ماهت شد عسللللم امروز صبح بابایی وزنت کرد عزیزم شدی 5 کیلو و 600 قدتم 60 سانته فردا میریم واکسنتو بزنیم  تا ببینیم وزنت اونجا چنده چون ممکنه ما اشتباه گرفته باشیم  ... دو روزه که خیلی بهم وابسته شدی  وقتی پیشتم ساکتی ولی تا از کنارت  می رم نق می زنی و با نگاهت دنبالم می کنی که ببینی کجا می رم بعد انقدر نگام می کنی که دلم برات تنگ می شه و میام پیشت عکسای جدیدتو تا امشب سعی می کنم بذارم ...
4 شهريور 1392

داری بزرگ می شی

گل پسرم این روزا با خنده هات خوشیم تقریبا" دو  یا سه هفتس که باهات بازی می کنیم و می خندونیمت  تا حالا که بهمون  ثابت شده زیاد اهل خنده نیستی  چون شاید در طول روز 3 یا 4 بار بهمون روی خوش نشون بدی و بخندی   .... دیگه کامل گردن می گیری و من و باباتو میشناسی ...دل دردات بهتر شده و خوابت در طول روز کمتر و در شب بیشتر شده ...دیشب ساعت 2 خوابیدی و ساعت 9 و نیم صبح شیر خوردی و دوباره خوابیدی تا ساعت 11 ...اشتهات خیلی زیاد شده  و دیگه کم کم باید با لباسهای سایز 1 خداحافظی کنی .....چند روزی می شه که سایز پوشکت  شده 3 چون سایز 2 برات کوچیک شده بود اینم عکسای امروزت: ...
4 شهريور 1392

سورپرایز شدیم+بازم زلزله

پسملم گل پسرم الان تو خواب نازی ...برده بودمت حموم عزیزم بعد از حموم گرفتی تخت خوابیدی  ...قربونت برم که تو حموم اصلا" گریه نکردی و با دقت د اشتی به من نگاه می کردی همیشه از اینکه صورتت خیس بشه بدت میومد و  آخرش که صورتتو می شستم گریت در میومد ولی این بار  آرومه آروم بودی گلم ... راستی وقت نداشتم بیام بهت بگم که سه شنبه بابایی وزنت کرد 5 کیلو شدی الهی من فدات بشم لپات آویزون شده عسلم ...راستی خاله و  شوهر خاله دختر خالت سورپرایزمون کردن و برای دو روز اومدن خونمون ..آیلین خیلی بهت علاقه مند بود عزیزم تا من و مامانش ازش غافل می شدیم چهار دست و پا با سرعت هر چه تمامتر میومد طرف گهوارت و  فکر می کرد تو عرو...
4 شهريور 1392

4 کیلو و 800

عزیزم بابایی پریروز وزنت کرد شده بودی 4 کیلو و 800 ...برای یک ماهگیتم که رفتیم دکتر  کلی از رشدت تعریف کرد و گفت شدی 60 سانت  و البته اون موقع وزنت 4 کیلو و نیم بود  کم کم داری مرد می شی ها! ...
4 شهريور 1392

چهلم

سلام مامانی گلم دیروز چهل روزت تموم شد  و همراه با این روز یه زلزله ی 5 ریشتری هم اومد تو تبریز دیگه خسته شدم  از این وضعیت تا کی باید شک داشته باشم که فردا رو می بینم !  دیشب تا ساعت 4 صبح بیدار بودی و خوابت نمی برد  البته گریه نمی کردی ولی مدام یا شیر می خوردی یا اطراف رو نگاه می کردی بعد از اینکه خوابیدی هم من تا صبح با هر صدا و تکونی می پریدم و فکر می کردم زلزلس  ...امروز خونه ی دوستم ناهار دعوت بودیم و اونجا هم زلزله اومد منتها 4 و 2 ریشتر بود و فقط من فهمیدم و جالبتر از اون اینه که امشب ساعت 10 و13 دقیقه بازم زلزله اومد و  بازم من فهمیدم و کسی نفهمید بعد که تو اینترنت دیدیم متوجه شدیم که 2و4 ر...
4 شهريور 1392