سورپرایز شدیم+بازم زلزله
پسملم
گل پسرم الان تو خواب نازی ...برده بودمت حموم عزیزم بعد از حموم گرفتی تخت خوابیدی ...قربونت برم که تو حموم اصلا" گریه نکردی و با دقت د اشتی به من نگاه می کردی همیشه از اینکه صورتت خیس بشه بدت میومد و آخرش که صورتتو می شستم گریت در میومد ولی این بار آرومه آروم بودی گلم ...
راستی وقت نداشتم بیام بهت بگم که سه شنبه بابایی وزنت کرد 5 کیلو شدی الهی من فدات بشم لپات آویزون شده عسلم ...راستی خاله و شوهر خاله دختر خالت سورپرایزمون کردن و برای دو روز اومدن خونمون ..آیلین خیلی بهت علاقه مند بود عزیزم تا من و مامانش ازش غافل می شدیم چهار دست و پا با سرعت هر چه تمامتر میومد طرف گهوارت و فکر می کرد تو عروسکی یه بار هم اجازه دادم نازت کنه منتها ذوق زده شد و بجاش زد تو سرت حالا برای تولدش می بینیمش عزیزم چون قراره بریم اهواز به زودی ...راستی امروز بازم زلزله اومد و من از خواب پریدم ..جالب اینجاس که دیگه ریشترشم تعیین می کنم ! بابایی نفهمید زلزله اومد من بیدارش کردم بعد که ازم پرسید شدید بود یا نه! گفتم نه خیلی حدودا" 4/8 ریشتر بود!بعد فهمیدیم 4/9 بوده! خودم شدم زلزله نگار!
اینم عکسای چند روز پیشت:
تو عکس بالا مامان ناهید (مامان من) و بابا ت و تو ..تو عکسید اینجا هم خیابان تربیت
تو عکس بالا هم شما تازه به دنیا اومده بودی و اینجا هم خونه ی مامان بزرگ من تو اراکه (خونه یاصلی مامان بزرگ من تهرانه) تو این عکس چهار نسل مشخص میشن تو هم ببله بابای منی