آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

مهمونی آراد

سلام مامانی دیروز برات مهمونی گرفتیم  به جای شب هفتت ... کلی مامان ناهید و خسته کردیم چون همه ی کارها رو مامان ناهید انجام داد ...ساعت 5 تا 7   مهمونیه  زنونه گرفتیم دوستای من و مامان بزرگت و ساعت 10 تا 12  شب فامیلهای بابات  امشب هم دوستهای بابات  ... فردا مامان ناهید میره و من با تو تنها می شم ....تا حالا که نصف کارها رو من می کردم می ترسم از فردا که تنها می شم نتونم از پس همه ی کارها بر بیام ...تو هم بچه ی خوبی باش و با من همکاری کن تا همه چی به خوبی و خوشی بگذره  از شیرینیه مهمونیتو کارت دعوت و غیره بعدا" عکس میذارم  ولی عکسای جدید خودتو الان میذارم ...
4 شهريور 1392

عزیزم 1 ماهه شد

مامان فدات بشه پسرم... امروز 1 ماهه شدی عسلم ... داری بزرگ می شی و اینو می شه تو نگاهت فهمید ...الان چند روز که منو میشناسی  هر وقت میای پیشم آروم می شی و خودتو برای شیر خوردن آماده می کنی  وقتی هم در حال گریه ای تا صدامو می شنوی آروم میشی ..با نگاهت همه رو تعقیب می کنی و به تلویزیون و  لوستر و نور علاقه داری و با تعجب نگاشون می کنی بعضی از لباسات کوچیکت شدن   و دل درداتم مثل قبل همچنان وجود دارن کاش زودتر از دست دل دردات راحت بشی مامانی دیروز از اراک بر گشتیم و الان خونه ی خودمونیم گلم  تو هم با گریه وارد خونه شدی ولی وقتی چشمت به خونه افتاد ساکت شدی و شروع کردی به بررسیه خونه و همه جا رو با ...
3 شهريور 1392

همه چیز روبراهه

سلام  پسمله خوابالوی من مامانی این روزا حالم خوب شده مثل اینکه خالت راست می گفت که همش تقصیره هورمونهاس  چون یه مدتیه حالم مثل قبل شده و دلم برای بابایی هم تنگ شده هوااااار تا ...تو هم که به قول مامان ناهید دیگه دست اومدی و  بزرگ شدی ...منم که تقریبا؛ یاد گرفتم چطوری باهات سر کنم و معنیه گریه هاتو می فهمم ...شبها هم که  خوب می خوری و می خوابی (البته روزها هم همینطور!) خلاصه من خوب شدم ..دیگه اون حالت درموندگی و یاس رو ندارم فکر می کنم از پس تو و زندگی می تونم به خوبی بر بیام ...و واقعا؛ خدا رو به خاطر داشتن بچه ی خوبی مثل تو شکر می کنم چون مامان ناهید می گه بچه هایی هستن که شب تا صبح بی خودی گریه می کنن و ...
3 شهريور 1392

کارهایی که انجام میدی ...

سلام آراد من گل پسرم امروز مامان ناهید وزنت کرد شدی  4 کیلو خوشگلم   دیروز  وقتی رو شکم خوابونده بودمت سرت رو  بلند کردی گذاشتی سمت مخالف  ...با دستتم پستونکتو در میاری از دهنت و اگه میلت بکشه دوباره میذاری سر جاش و اگه میلت هم نکشه پرتش می کنی  قربونت برم من.............  چند روز پیش هم چر خیدی رو شکم خوابیدی البته بالش زیر سرت بود و کمکت کرد  در کل به قول مامان ناهید سر زیادی!  وقتی  بلندت می کنم سرتو نگه میداری و اطراف و نگاه می کنی  البته بعد از ۱۰ یا ۱۵ ثانیه سرت میفته  اینم عکسای جدیدت :   ...
3 شهريور 1392

عکسای امروز گل پسرم

تو این عکس هنوز خیلی کوچولو بودی قربون پاهای کوچولوت اینجا یکم بزرگتر شده بودی عزیزم اینجا فشن شدی اینجا هم با پیش بندت درگیر شده بودی و آورده بودیش رو صورتت   اینجا هم  گردن گرفتی و داری اطراف رو بررسی می کنی منم مامان ناهید و سانسور کردم مثلا؛! ...
3 شهريور 1392

سه کیلو و ۷۰۰ شدی مامانی

مامان فدات بشه آراد مامان الان وزنت کردم شدی ۳ کیلو و ۷۰۰  از دیروز تا امروز  ۱۰۰ گرم زیاد شدی عزیییییزم البته دلیلشو خودتم می دونی!!! از بس دیشب شیر خوردی مامان! تا صبح نذاشتی مامان بخوابه  یعنی قیافم دیشب  وقتی که داشتم بهت شیر میدادم دیدنی بود !این شکلی بودم! البته هر چند دیقه یک بار هم سرم میفتاد پایین! تقصیر  خودته گلم از بس تو روز می خوابی خوب منم جای تو بودم شب بیدارمی موندم! اینم عکسای جدیدت   ...
3 شهريور 1392

وقتی تو هستی....

الهی مامان فدات بشه پسرم دیشب   می خواستم عوضت کنم عزیزم و شما خیلی ریلکس جیش کردی به من! البته بار اولت نبود قبلا؛ به مامان ناهید و خاله شهناز و بابا سعید جیش  کرده بودی! ولی اولین بار بود که به من جیش می کردی ای پسر بد! دیشب خوب خوابیدی گلم هر دو ساعت بیدار شدی و شیر خوردی خدا رو شکر دل درد نداشتی و من هم خوب خوابیدم  صبح ساعت ۹ بیدار شدی و دوباره شیر خوردی ولی انگار دلت می خواست بیدار بمونی!!! یکم دل درد گرفتی منم آرومت کردم و صورتمو گذاشتم رو صورتت و دستت رو گرفتم و تو آروم شدی و خوابیدی منم همینطوری  که صورتم رو صورتت بود و دستم تو دستت خوابیدم ... خیلی خواب شیرینی بود تا ۱۱ با هم خوابیدی...
3 شهريور 1392