آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

کارهایی که انجام میدی ...

سلام آراد من گل پسرم امروز مامان ناهید وزنت کرد شدی  4 کیلو خوشگلم   دیروز  وقتی رو شکم خوابونده بودمت سرت رو  بلند کردی گذاشتی سمت مخالف  ...با دستتم پستونکتو در میاری از دهنت و اگه میلت بکشه دوباره میذاری سر جاش و اگه میلت هم نکشه پرتش می کنی  قربونت برم من.............  چند روز پیش هم چر خیدی رو شکم خوابیدی البته بالش زیر سرت بود و کمکت کرد  در کل به قول مامان ناهید سر زیادی!  وقتی  بلندت می کنم سرتو نگه میداری و اطراف و نگاه می کنی  البته بعد از ۱۰ یا ۱۵ ثانیه سرت میفته  اینم عکسای جدیدت :   ...
3 شهريور 1392

عکسای امروز گل پسرم

تو این عکس هنوز خیلی کوچولو بودی قربون پاهای کوچولوت اینجا یکم بزرگتر شده بودی عزیزم اینجا فشن شدی اینجا هم با پیش بندت درگیر شده بودی و آورده بودیش رو صورتت   اینجا هم  گردن گرفتی و داری اطراف رو بررسی می کنی منم مامان ناهید و سانسور کردم مثلا؛! ...
3 شهريور 1392

سه کیلو و ۷۰۰ شدی مامانی

مامان فدات بشه آراد مامان الان وزنت کردم شدی ۳ کیلو و ۷۰۰  از دیروز تا امروز  ۱۰۰ گرم زیاد شدی عزیییییزم البته دلیلشو خودتم می دونی!!! از بس دیشب شیر خوردی مامان! تا صبح نذاشتی مامان بخوابه  یعنی قیافم دیشب  وقتی که داشتم بهت شیر میدادم دیدنی بود !این شکلی بودم! البته هر چند دیقه یک بار هم سرم میفتاد پایین! تقصیر  خودته گلم از بس تو روز می خوابی خوب منم جای تو بودم شب بیدارمی موندم! اینم عکسای جدیدت   ...
3 شهريور 1392

وقتی تو هستی....

الهی مامان فدات بشه پسرم دیشب   می خواستم عوضت کنم عزیزم و شما خیلی ریلکس جیش کردی به من! البته بار اولت نبود قبلا؛ به مامان ناهید و خاله شهناز و بابا سعید جیش  کرده بودی! ولی اولین بار بود که به من جیش می کردی ای پسر بد! دیشب خوب خوابیدی گلم هر دو ساعت بیدار شدی و شیر خوردی خدا رو شکر دل درد نداشتی و من هم خوب خوابیدم  صبح ساعت ۹ بیدار شدی و دوباره شیر خوردی ولی انگار دلت می خواست بیدار بمونی!!! یکم دل درد گرفتی منم آرومت کردم و صورتمو گذاشتم رو صورتت و دستت رو گرفتم و تو آروم شدی و خوابیدی منم همینطوری  که صورتم رو صورتت بود و دستم تو دستت خوابیدم ... خیلی خواب شیرینی بود تا ۱۱ با هم خوابیدی...
3 شهريور 1392

بالاخره اونم افتاد!!!!

واااای مامانی بالاخره حلقه ی اونجاتم افتاد!البته ما انداختیمش! من می کشم اون آدمی رو که شما رو ختنه کرد و به ما نگفت که آخرش این حلقه به یک نخ آویزون خواهد بود و ما باید از اون نخ جداش کنیم! من و مامان ناهید چند روز بود که کلی ناراحت شما بودیم  چون این حلقه ی لعنتی کنده شده بود و فقط از یه نخ آویزون بود منتها ما نمی دونستیم اون واقعا؛ نخه! فکر می کردیم یه تیکه از گوشت شماس! و کلی ناراحتت بودیم تا اینکه امروز مامان ناهید شجاع! دلش رو به در یا زد و تصمیم گرفت شما رو نجات بده! و در یک عملیات انتحاری دستکش دست کرد!!! قیچی کوچیکشو ضد عفونی کرد و اومد تا شما رو از دست حلقه ی نفرین شدت نجات بده من گفتم الان جیغت میره هوا! ولی به ثانیه ه...
3 شهريور 1392