بالاخره اونم افتاد!!!!
واااای مامانی بالاخره حلقه ی اونجاتم افتاد!البته ما انداختیمش! من می کشم اون آدمی رو که شما رو ختنه کرد و به ما نگفت که آخرش این حلقه به یک نخ آویزون خواهد بود و ما باید از اون نخ جداش کنیم! من و مامان ناهید چند روز بود که کلی ناراحت شما بودیم چون این حلقه ی لعنتی کنده شده بود و فقط از یه نخ آویزون بود منتها ما نمی دونستیم اون واقعا؛ نخه! فکر می کردیم یه تیکه از گوشت شماس! و کلی ناراحتت بودیم تا اینکه امروز مامان ناهید شجاع! دلش رو به در یا زد و تصمیم گرفت شما رو نجات بده! و در یک عملیات انتحاری دستکش دست کرد!!! قیچی کوچیکشو ضد عفونی کرد و اومد تا شما رو از دست حلقه ی نفرین شدت نجات بده من گفتم الان جیغت میره هوا! ولی به ثانیه هم نکشید که مامان ناهید حلقه رو جدا کرد! شما حتی تکون هم نخوردی! بعد دیدیم این یه نخ بوده نه گوشت بدن شما!!! من می دونم با اون احمقی که ختنت کرده چیکار کنم! یعنی اگه خودمون نمی کندیمش هیچ وقت خودش کنده نمی شد!