آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

روزهايى كه گذشت

1397/7/27 15:08
نویسنده : شهرزاد
507 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم

خييييلى وقته برات ننوشتم ،دليلش هم كه مشخصه مثل هميشه نداشتن تلفن، بله هنوز تلفنمونو ندادن و من كه عادت دارم با لب تاب برات بنويسم  جز خونه ى نانا جون نمى تونم جايى برات بنويسم، ناناجونت اينا هم كه اكثرا يا كاشانن يا تهرانن يا اهواز ،براى همين دير شد گلم، الانم اومدم خونه ى نانا جون و شما رو به دستان پر توان بابا سعيدت سپردم  

راستش اصلا يا م نيست جزييات ،فقط هر چى به صورت پراكنده يادم بياد مجبورم بنويسم برات 

اول از همه از مهر شروع مى كنم يا نه از شهريور كه برات تولد شيش سالگى گرفتيم با تم مينيون ، دايى بهرام  من با كل خانواده كه شامل دختر داييم سارا و شوهر ش و ترنم  و دختر داييم سوگل و شوهرش، دختر داييم سحر و شوهر و بچش ساميار ،خاله شهناز و آيلين و آرمين و شوهرش ، نانا جون و بابا وحيد ، عمه الهام و شوهرش و ياشار ،مامان جون بابا جون تبريزيت ، اينا مهمونهامون بودن و من كلى برات تدارك ديدم و بايد اعتراف كنم نابود شدم  ولى خوشحاليه شما بابت تولدت همه ى خستگيهاى منو از بين برد عزيز دلم، انقدر ذوق كرده بودى كه حد نداره كيكت رو هم به تشريفات شعبه ى آبرسان سفارش داده بوديم ، و انقدر عالى در آورده بود كه همه فكر مى كردن عروسكه ، حتى شوهر خاله سارات پرسيد پس كيك كو ، در حاليكه كيك رو ميز جلوى چشم همه بود ،  تولد شما و بابا سعيد  رو با هم گرفتيم مثل هميشه و  من براتون از توى يه پيجى داخل اينيستا تيشرت مينيون سفارش داده بودم و دو تاتون عين هم بود لباساتون ،تم مهمونامونم زرد و سورمه و سفيد بود كه اكثرا زرد و سفيد پوشيده بودن كلا رنگ شاديه خيلى قشنگ شده بود  عكساى تولدت رو پست بعد ميذارم

عزيزم  پيش دبستانيت رو از مهر شروع كردى ، درسات عالين فقط با مشق نوشتن زياد حال نمى كنى منم اصلا اهل درس كار كردن باهات نيستم دوست دارم خودت بخونى ،نخوندى هم نخوندى، درس خوندن الان به نظرم اهميتشو از دست داده  براى من مهم شاد زندگى كردن توى يه بارم مديرتون منو خواست و بهم گفت ، آراد سر كلاس جديدا شيطونى مى كنه يعنى حواسش به درس نيست، معلم اون طرف درس ميده آراد براى خودش تو حال و هواى خودشه و شعر مى خونه 😂😂😂 بعد گفت با اينكه به درس گوش نمى كنه ولى فوق العاده باهوشه و همه رو با يه نگاه به معلم ياد  مى گيره ،ازش مى پرسيم مى بينيم درس و راحت فهميده ، خلاصه ما هم با توجه به شيطنتها ى وحشتناك شما كه هميشه بوده و الان خيلى خيلى بدتر شده برديمت دكتر ،اونم با آزمايش و اينا گفت بيش فعال نيستى 

و يه كارايى گفته براى كنترل شيطنتت انجام بديم ، و هر هفته هم ميريم پيش دكتر

راستى عشقم دندوناى آسياب دايميت دو تاش در اومدن ، دندوناى جلو پايين دو تاش همون مهر افتادن و در اومدن ، دندوناى بالايى جلو دو تاش افتادن و دارن در ميان، دندون پيش پايينيتم لقه و ميفته به زودى 

 عزيزم وقتى نانا جونت اينا تبريز هستن ، شما  آخر هفته ها كه مدرست تعطيل مى شه ميرى مى مونى اونجا و شب هم مى خوابى ،دو روز و دو شب مى مونى اونجا ، هم يه استراحت بزرگى براى منه هم خودت خييييلى دوست دارى و اينكه الان كه نيستن خيلى ناراحتى همش منتظرى تا بيان 

البه خونه ى مامان جون بابا جون  تبريزيتم دوست دارى برى ولى چون ياشار اكثرا اونجاس نمى تونيم اجازه بديم برى اونجا ،چون نمى تونن از پس دو تاتون بر بيان، شما هم علاقه اى به شب موندن تو خونه ى مامان جون تبريزيت ندارى ، نمى دونم چرا 

ديگه چيزى يادم نمياد  برات بنويسم ، جز اينكه تو هفته بعضى وقتا با خودم مى برمت ايل گلى  با هم راه ميريم شما هم اسكوتر بازى مى كنى  هر چند ديروز كه بردمت انقدر اذيت كردى منو كه توبه كردم نبرمت ديگه 

 

پسندها (1)

نظرات (0)