روزهای عجیب...
سلام مامانی
گل پسرم از وقتی که اومدی به دنیای ما زیاد فرصت نمی کنم بیام برات بنویسم ...نه اینکه شما بچه ی بدی باشی ها نه عزیزم ماشالا شما همش خوابی ولی خودم یه طوریم که زیاد علاقه ای ندارم بیام شبکه به قول خالت هورمونها بعد از زایمان بهم میریزه اساسی و باعث این حالتها می شه ! بهر حال مامانی منم نتونستم در برم و در حال کلنجار رفتن با احساس های منفی و افسردگی و این چیزام ...فقط همه چیزو به زمان سپردم که به مرور خوب بشم مامانی از وقتی اومدی با اینکه انقدر بی صدا و آرومی ولی زندگیم به کلی عوض شده یه جورایی دلم برای حامله بودن تنگ شده ...یه چیزی هم بهت بگم به کسی نگی ها! بهت حسودیم می شه بابایی خیلی دوست داره و مثل پروانه دورت می گرده ....همیشه می شنیدم مردها حسودی می کنن ولی قضیه ی ما بر عکس شده!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی