و سرانجام به خانه بر گشتیم....
خوشگلم
بعد از 1 ماه برگشتیم تبریز ...البته 1 هفته ای هست که بر گشتیم ولی من فرصتی برای اومدن به نت پیدا نکردم تا الان! چون تمام این یک هفته رو در حال تمیز کردن خونه بودم! 1 وجب خاک رو همه چی نشسته بود که باید تمیز می شد! ضمن اینکه شیطون بلایی به نام آراد هم تو خونه بود که حرکت رو کندتر می کرد! هر چند من ذاتا" با آرامش کارهامو انجام میدم! بهر حال خونه تمیز شد و خیال من راحت.
از وقتی که اومدیم شما به همه جا سرک می کشی انگار بار اولته خونه رو می بینی! از همه چیز هم بالا میری...بذار از روز اول که بعد از 8 ساعت رانندگیه بابات رسیدیم تبریز برات بگم که اولین کاری که کردیم رفتن به خونه ی مامان بزرگ تبریزیت بود چون برای شام اونجا دعوت بودیم ...شما خیلی شیک غریبی کردی بهشون! البته به روش خودت نه با گریه! غریبی کردنت اینه که اصلا" به اون طرف نگاه نمی کنی و دریغ از یک لبخند ...خلاصه حسابی خودتو گرفتی براشون و هر کاری کردن نخندیدی! البته من فکر می کنم به خاطر اینه که با شما ترکی حرف می زنند و شما متوجه نمی شی! بهر حال اولین کاری که کردی پیدا کردن پله بود و بالا و پایین رفتن از پله ...خیلی پله دوست داری شب که بر گشتیم خونه شما اصلا" قصد نداشتی بخوابی و واقعا" هم تا خود صبح نذاشتی من بخوابم چون هی تکون می خوردی و بعضی وقتها هم بلند می شدی می شستی! الببته دلیلش واضحه! چون تمام 8 ساعت که در راه بودیم خواب بودی!
روزهای بعد هم غیر از کار روزانه ی من که رسیدگی به شما و تمیز کردن خونه بود به پیک نیکهای شبانه گذشت که با مامان و بابا بزرگ تبریزیت می رفتیم پارک قارتال (عقاب) آخه من اونجا رو خییییلی دوست میدارم و کلی هم سرد مون می شد و کیف می کردیم همین الان هم که دارم برات می نویسم یه باد سردی داره از پنجره ها میاد تو کلی حال می کنیم ها!خلاصه اینکه از وقتی اومدیم یه 2 باری رفتیم پارک
از خودت بگم که چه جیگری شدی یه کارایی می کنی که نمی دونم چطوری توضیح بدم فقط باید دید! حرف زدنت که خیلی خوب داره پیش میره و من و باباییت هر چی می گیم شما مثل طوطی تکرار می کنی شیرخوردنت دیدن داره واقعا" ...یه 3 هفته ای هست که بلند میشی و امیستی رو پاهات و من باید به کمر بخوابم تا تو خم بشی و شیر بخوری! دیگه هیچ رقمه زیر سینه نمی خوابی ...حتی شبها هم باید تو تابت بخوابونیمت ! و این خیلی خوبه مخصوصا" برای گرفتن شما از شیر این قضیه خیلی در آینده کمک کننده خواهد بود! خوابت زیاد تر از قبل شده! در حالی که انتظار می رفت بر عکس باشه! خوردنت که عالیه برای مثال امروز صبحانه یه عالمه نون پنیر و مربا و آبمیوه خوردی ناهار قرمه سبزی خوردی( نصف بشقاب یه آدم بزرگ) و شام 3 قاشق پر سرلاک +یه کاسه ماست + مقداری شیر برنج (پخته شده توسط مامان بزرگ تبریزیت!) و 1 ساعت بعدش قبل از خوابت 180 سی سی شیر دوشیده شده! فراموش نشه که در تمام روز شیر خوردنت سرجاش بوده! راستی یه آب طالبیه اساسی هم میان وعده میل فرمودی! جای نانا جونت خالیه ! که بگه کم بده آراد بخوره زودتر راه بیفته! آخه مامانی خبر نداری که همه ی چشمها رو شماست که ببینن کی راه میری! چون هم من هم باباییت تو 9 ماهگی راه رفتن رو شروع کردیم! برای همین همه انتظار دارن خمپل منم زود راه بیفته! که تا حالا انتظارشون به جایی نرسیده و باز هم باید منتظر باشن! برای همین نانا می گه کم بدم بخوری شاید وزنت یکم کم بشه اجازه پیدا کنی راه بری!
اینم عکسای جامونده از اراک!
شما و آیلین در حال تماشای تلویزیون! البته شما بیشتر در حال گرفتن تلویزیون و محتویاتشی!
شما خواب! با لباسی که نانا برات خرید دست گلش درد نکنه
اینجا هم تو راه تبریزیم و بابا ی فداکارت به این روش از تابش نور خورشید به صورت خوشگل شما جلوگیری به عمل آورده! چون پوست شما خیلی حساسه و زود می سوزی سایه بون هم فایده ای نداره حتی!