آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

بلند شدی نشستی!!!!!

    6 ماه و 12 روزگی نازگل من ...دیشب داشتی غلت می زدی و نزدیک بود بری رو سرامیک من مچ یکی از پاهاتو گرفتم که نزارم غلت بزنی و شما یک دفعه بلند شدی نشستی! قیافه ی من و بابات اون لحظه قیافه ی شما اون لحظه در کل این روزها  همش در حال پیشرفت و شوکه کردن  منو باباتی هر روز یه کار جدید انجام میدی و دل من و بابات رو آب می کنی عسل ...
4 شهريور 1392

پسملم در این تاریخ شروع به راه رفتن با رورویک کرد.

امروز 6 ماه و 11 روزته   عشق مامان الان با رورویکت راه افتادی و داری خونه رو طی می کنی دنده عقب!و به سمت راست و چپ...... کلی دارم ذوق می کنم عزیز دلم فدات بشم من   با اینکه پات کامل به زمین نمیرسه با انگشتای کوچولوت راه میری راستی از امروز سایز پوشکت شد 5 مولفیکس ...
4 شهريور 1392

اولین کلمه (بابا)...دومین دندون.....و کارخانه ی پنیر سازی آراد!!!

گل گل مامان  بعد از مدتها الان که ساعت 3  صبحه تونستم بیام برات بنویسم قبل از هر چیز بگم که الان 6 ماه و 11 روزته و نمی دونم چرا وبلاگت می گه 6 ماه و 26 روزته! باید درستش کنم چند روز پیش با بابایی برگشتیم تبریز و سفرهای نوروزیمون بعد از یه 13 بدر توپ در کاشان به پایان رسید و ما 13 عصر برگشتیم اراک  و فرداش  اومدیم خونه(تبریز) و طبق معمول من دپرس !!! همیشه همینطوری بودم که هر وقت میام تبریز ناراحت می شم که از خونوادم جدا می شم و هر وقت هم می مونم اراک ناراحتم که از باباییت  جدا می شم! در کل الان بهترم و دارم به روال عادیه زندگی بر می گردم  ...اصلا" با وجود شما مگه می شه غیر از این باشه!  بذ...
4 شهريور 1392

عکسهای نوروز 92 (کاشان)

 تو عکس بالا ببل مامان ناهیدی اینجا هم تو کالسکتی در کاشان باغ یکی از دوستان تو عکس بالا باز هم کاشانیم خونه ی دایی بهرام من  شما هم آماده شدی برای رفتن به مهمونی  اینم همون لباسیه که من و بابات برات عیدی از منصور تبریز خریدیم . فدای لپات بشم منننننننننننننن تو عکس بالا داشتیم می رفتیم کرمانشاه و   بعد از واکسنی که زدی  داشتی جای موبایل بابایی رو گاز گاز می کردی که همینطوری خوابیدی و همینطوری هم موندی! عکس بالا در بیستون گرفته شده   کاشان شما و پسر عمت (یاشار 1 ماهه) دیروز خونه ی مامان بزرگت شما ...
4 شهريور 1392

روزهای نوروزی +6 ماهگی و واکسن +دیده شدن دومین دندون+سفر

مامانی خوشگلم درگیر سفر و گشت و گزاریم  برای همین دیر به دیر میام وبلاگت .... قبل از هر چیز 6 ماهگیت رو بهت تبریک می گم عسل خوردنیه من ...6 ماه با تو ام با تویی که همه ی وجودمی  تحمل یک لحظه دوریتو ندارم حتی وقتی خوابی  دلم برات تنگ می شه خیلی دوست دارم خیییلی هنوز اراک هستیم و تو این مدت به کاشان و کرمانشاه هم رفتیم روز 2  فروردین  به همراه بابا وحید و مامان ناهید و دایی من رفتیم کاشان(شهری که من توش متولد شدم) خونه ی دختر داییم سارا ناهار اونجا بودیم و شام خونه ی داییم روز 3 فروردین  هم خونه ی یکی دیگه از داییهام دعوت داشتیم و خلاصش این که برای اولین بار  اصلا" تو کاشان نگشتیم و فقط ...
4 شهريور 1392