رفتنی شدیم....و همچنان بالا رفتنها...
عزیزم
عقد پسر داییم تهران دعوت شدیم و من هم از این فرصت استفاده کردم و به بابایی گفتم هم لباس برام بیاره هم بیاد تهران دنبالمون.... شنبه میریم تهران و بابایی هم میاد بریم عقد کنون و فرداش هم بریم تبریز ....
از شما هم گفته باشم همچنان در حال بالا رفتنی و همینطور عاشق گیتار! چند روز پیش اومدم دیدم داری از دیوار میری بالا! یعنی رفته بودی رو تخت اتاق و از اونجا روی تاج تخت و از اونجا دستت رو گرفته بودی به بالای کمد پارچه ای و می خواستی بری بالای کمد! حالا این همه تلاش برای چی بود ! مسلمه ! برای گیتار که اون بالا قایم کرده بودیم!
دیروز رفتیم خونه ی اون یکی مامان بزرگم (مامان بابام) حالش اصلا" خوب نیست و نمی تونه خودش رو تکون بده فقط یه جا افتاده و پرستار ازش نگهداری می کنه اونم چه پرستاری ! انقدر شلخته پر روی که حد نداره حالا عکساتو میذارم می بینی که چقدر همه جا بهم ریخته و کثیفه دو تا مرغ عشق داره مامان بزرگم که شما اول مات و مبهوت نگاهشون می کردی بعد انقدر بیچاره ها رو اذیت کردی و براشون خوراکی انداختی و کوبیدی به قفسشون که بد بختا رفته بودن تو لونشون از همون تو جیغ می زدن
از کلمات جدید
آهنگ الا ای آهوی وحشیه فرامرز اصلانی رو که با گیتار برات می خونیم قسمت الا ای رو می گی (ایا ای)یا (آآآآآی ای)ay ey !
قبلا" نانا رو صدا می کردی چند ماه پیش ولی خوب فاصله باعث شده بود یادت بره الان محکم و با تشدید می گی نانا هر وقت هم از بیرون میاد و در می زنه نانا گویان می دوی طرف در
موقعی که می شینی پاهاتو کج میذاری زیرت منم روت کار می کردم که درست بشین الان بهت گفتم آراد درست بشین سریع پاهاتو درست کردی فدات بشم باهووووش
نانا چند روز پیش برات یه شعر می خوند و تا مکث می کرد شما بقیشو با اعتراض می گفتی که برات بخونه
اسمم رو به به سبک خودت می گی البته من علاقه ای نداشتم اسمم رو بگی ولی عمم که اومده بود خونه ی نانا هی شهرزاد شهرزاد گفت تا شما می گی اهاد و یه چیزی تو این مایه ها
دیروز برای اولین بار اجازه دادم از پله به تنهایی بری بالا چون پله ها تمیز بودن و اگه میفتادی هم مهم نبود راستش می خواستم ببینم بلدی یا نه ! چون مدتیه پله نداریم دور و برمون و من نمی دونستم تواناییهات به کجا رسیدن در این مورد... خلاصه 3 سوت حدود 20 تا پله رو رفتی بالا نه رو زانو ها قشنگ کف پاتو میذاشتی و می رفتی البته یه دستت به نرده بود معلومه تمرینهایی که خونه ی مامان جون تبریزی می کردی موثر بوده چون 1 ماه پیش هم که اونجا تمرین بالا رفتن از پله می کردی خیلی راحت می رفتی بالا البته یک دستت به دیوار بود منتها اون دو تا پله بود با موکت این 20 تا بود سنگ بدون فرش و موکت
دیروز با یه حالتی مامان جون رو نشون میدادی و می گفتی ما...انگار تو هم می دونستی یه جای کار مشکل داره و مامان جون حالش خوب نیست
اینم عکسات
این لباسیه که آیلین جوجو برای تولدت خریده بود الان تقریبا" اندازت شده و خیییییییییییییلی بهت میاد اون کلاه هم خودت گفتی سرت کنم و منم سرت کردم و انقدر خوشحالی کردی و تو خونه دویدی که نمی تونستم عکس بگیرم ازت اینا یی هم که گرفتم همه تار شد مجبور شدم فیلم بگیرم ازت
به تسبیحی که تو دستته توجه کن قشنگ بلدی چطوری تسبیح بندازی
اینم گیتار مجازی شما !قسمتی از دسته ی جاروبرقی هر وقت بهت گیتار نمیدیم میری تو انباری دسته ی جارو برقی رو میاری و آهنگ می خونی و ژست گیتار زدن می گیری
بدون شرح..
تو آشپزخونه بودم یه دفعه دیدم شما داری از تو حال منو به راحتی نگاه می کنی و سرت کامل بالای اپنه! زود اومدم دیدم واویلااااااا میز رو کشیدی آوردی جلوی مبل به این شکل!
عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم
اینم یه عکس انتخاباتی از نوع تار!
خوردن و خوابیدن یعنی این !
اینم گیتار در مخفیگاه!
آراد و شخم زدن خونه با گیتار!
تو عکس پایین هم خونه ی مامان بزرگ منیم و اینم شما که مبهوت پرنده هایی و اطرافتم ببین که چقدر بهم ریختس
و شما با پرنده ها صمیمی شدی
شما و مامان بزرگ من