کشف یک استعداد+ دیوار راست که می گن همینه +اولین جمله ی کوتاه....(در اراک)
گلم
این روزا واقعا" نمی شه دیگه کنترلت کرد شیطون بودی شیطون تر شدی! هیچی از دستت در امان نیست دیگه بلندترین جای خونه که دستت بهش نرسه روی کمد پارچه ایه اتاق خونه ی نانا ایناست! و من مجبورم هر چیزی رو روی اون یک وجب جا بذارم که دستت بهش نرسه ...حتی گیتار آقا جووون! به شکل عجیبی عاشق گیتار شدی و من فقط کافیه از دستت بگیرمش و قایمش کنم انقدر گریه می کنی نه الکی ها! واقعیه واقعی با یه عالمه اشک! حالا خوبه آقا جون خودش با کمال میل گیتارش رو در اختیارت گذاشته و شما همش می زنی روش و آهنگ می خونی دقیقا" هم می دونی چطوری صداش رو در بیاری و کجای گیتار رو دست بزنی هم قسمت دسته و هم بدنه ی گیتار رو با دستت ضربه می زنی چون دیدی آقا جووون و دایی مصطفی چطوری این کار رو می کنن ...البته اول خونه ی خالت دیدی و بعد آقا جون مجبور شد برات گیتار بزنه خیلی جالبه! به یکی از بابا بزرگها می گی نماز بخونه برات به یکی دیگشون می گی گیتار بزنه واست! تو چی بشی خدا می دونه! از وقتی هم که آقا جون رفته سر کار من و نانا رو مجبور می کنی برات گیتار بزنیم و بخونیم و شما هم با ما بخونی! حالا ما هم که بلد نیستیم بزنیم الکی دلی دلی می کنیم باهاش و می خونیم و کلی به خودمون می خندیم! کلا" کشف شده که شما عاشق موسیقی هستی چون تا آهنگی می شنوی می شینی زمین و با دقت به اون آهنگ گوش میدی یا نگاه می کنی و خودتم دوست داری صدا در بیاری از وسایل صدا دار و حتی صدا ندار!
چند روز پیش دختر عمه ی من از آمریکا اومده بود ایران که یه سری هم به ما زد و اومد خونه ی نانا برای دیدن شما چون جز عکسهای فیس بوکمون شما رو ندیده بود تا حالا و خیلی از شما خوشش اومد و هنوز دم در بود که با دیدن شما گفت این چقدر خوشکله بعد اومد تو و و بلافاصله ازت عکس گرفت ولی این باعث نشد که شما با مرجان(دختر عمم) خوب بشی! تمام مدتت بهش چپ چپ و البته با خجالت نگاه می کردی اونم در حالیکه به من چسبیده بودی! مرجان یه شب اینجا موند و فردا صبحش رفت
یه روز هم با نانا و به وسیله ی اتوبوس شرکت واحد رفتیم خونه ی مامان بزرگ من که رفتنه یکم اذیت کردی تو اتوبوس چون می خواستی راه بری و من اجازه نمیدادم ولی برگشتنه خیلی خوابت میومد و تا نشوندمت رو صندلی خوابیدی تو خونه ی مامان بزرگ من زدی یه مجسمرو شکستی ! مامان بزرگ من خیلی دوست داره که چیزی بهت نگفت چون خیلی حساسه رو وسایلش و من کلی خجالت کشیدم
راستی آخر هفته ی دیگه هم احتمالا" میریم کاشان شهر زادگاه من ..خونه ی داییها و دختر داییهام
کارای جدیدت
وقتی می خوای به چیزی دست بزنی و ما نمیذاریم ادای نازی کردن رو با دستت در میاری و همزمان می گی نایی یا نا ...مثلا" می خوای ما رو خر کنی که قصدت نازی کردنه
به کفش می گی دا
وقتی چیزی می خوای می گی اینو ...
امروز یک جمله ی کوتاه گفتی ...گفتی آب بیده (آب بده)فدات بشم من
به گیتار می گفتی اگ تا همین دیروز! امروز می گی گا یا گی! داری کم کم به کلمه ی مورد نظر نزدیک می شی!
دیروز نانا برات شعر خرگوشک رو می خوند و شما ادامشو گفتی شعرش اینه
خرگوشک می دونه باید بره خونه تنهایی تو جنگل نمی شه بمونه لا لا لا لا لالا (شما می گفتی) برگرد لا لالا لا لالا ( باز شما) برگرد منتها به برگرد می گی بع بع!
قربون تو برم من ...چند شبه که با هم رو زمین تو اتاق می خوابیم من در رو می بندم و اتاق فقط با نور بخاری روشنه و شما هی میای به من از نزدیک با دقت نگاه می کنی طوری که دماغت می خوره به دماغم بعد می خندی و دستت رو میندازی دور گردنم میای بغلم عاشقتم خوشگلممم
روش جدید غذا دادن به شما گذاشتنت روی کابینتهای آشپزخونس! محو وسایل و بازی کردن با اونا می شی و دهن بااااااااز و منم انقدر میدم می خوری که خودم دلم برات می سوزه
راستی با نانا دیشب دور سر و قدت رو گرفتیم
قد 86 دور سر 49 وزنتم گرفتم دوباره وقتی خودت وایمیستی رو ترازو 13 کیلو وقتی خودم میرم و بعد با شما میرم رو ترازو و از هم کم می کنم (روشی که قبلا"استفاده می کردم) 13/300 هستی در کل توپولیتر شدی نانازم قربونت برم که در همه ی موارد خط نمودارت رو با خودکار بالاتر از همه ی خطها کشیدم و همه ی خطوط رو رد کردی ماشالا به قند عسلم ماشالا
دیروز تو وبلاگت بودم برای خودم می چرخیدم شما هی عمو عمو کردی منم مجبور شدم لب تاب رو نصفش رو به تو اختصاص بدم و عمو پورنگ بذارم برات در همین حال عکس بابایی اومد یهو با خوشحالی بابا رو نشون دادی و گفتی بابا بابا بعد عکس بابا جون تبریزی رو نشونت دادم با خوشحالی گفتی oy (الله اکبر)
یه سری عکس از اهواز مونده و یه سری هم مال اراکه که الان برات میذارم
آراد پاستیلی
این موبایل باب اسفنجی رو از آبادان برات خریدیم
بالا رفتن از جلوی سرسره (خونه ی خاله)
یعنی عاشق این عکس پایینیم
داداش چایی می خوای بیارم خدمتتون؟!
دلیل اینکه خالت همه ی خونه رو فرش کرده اینه که آیلین جوجو هی می خورد رو سرامیکها زمین برای همین فعلا" خونش مثل مسجد پر از فرشه
بالا رفتن از تردمیل
اینم جوشهایی که رو بدنت زده بود
از اینجا به بعد عکسها مربوط به اراک خونه ی نانا می باشد
بالا رفتن از میز نهار خوری به عشق گیتار که از دست شما گذاشته بودیم اون بالا و از تواناییهای شما خبر نداشتیم
آراد خوشحال از رسیدن به هدف
بالا رفتن از میز های عسلی
یعنی واقعا" نمی دونم از دست این بالا رفتنات باید چیکار کنم آخه رو اپن چیکار می کنی تو!
اینجا هم آقا جون (بابای من) اومده بود خونه و شما مجبورش کردی برات گیتار بزنه و بخونه
و بعد مثل همیشه بازی با آقا جووون
شما و گیتار
اینجا هم جاییه که جدیدا" بهت غذا میدم و شما با بازی با این وسایل سر گرم می شی و غذا می خوری
اینجا هم رفتی گیتار رو آوردی واسه ی خودت و داری می خونی و مثلا" می زنی منتها اولش پشت رو استفاده می کردی
کم کم استفاده ی صحیح رو یاد گرفتی
جدیدا" اینطوری لم میدی و تی وی می بینی
یه روز صبح با این صحنه مواجه شدم
اینجا هم داری عمو پورنگ می بینی
اینجام تو اتوبوسیم و داریم میریم خونه ی مامان بزرگ من
قربونت برم عزیزم این کلاه خوشگل رو هم نانا برات بافته مثل کلاه خوده و قسمت بالاییش مثل شال میاد جلوی دهن و دماغت در اصل متحرکه
اینجا هم خونه ی مامان بزرگ من و بالا رفتن از مبل
و دید زدن بیرون
اینجا احتماا" یه دختر خوشگل دیدی!
اینجام داری عمو پورنگ می بینی توپولم
اینجا هم رو توپ نانا با هم نشستید
عاشقتم
ببخشید عکسا زیاد بود آدم میره خونه ی مامانش بیکار می شه هی عکس می گیره دیگه