آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

وقتی تو هستی....

الهی مامان فدات بشه پسرم دیشب   می خواستم عوضت کنم عزیزم و شما خیلی ریلکس جیش کردی به من! البته بار اولت نبود قبلا؛ به مامان ناهید و خاله شهناز و بابا سعید جیش  کرده بودی! ولی اولین بار بود که به من جیش می کردی ای پسر بد! دیشب خوب خوابیدی گلم هر دو ساعت بیدار شدی و شیر خوردی خدا رو شکر دل درد نداشتی و من هم خوب خوابیدم  صبح ساعت ۹ بیدار شدی و دوباره شیر خوردی ولی انگار دلت می خواست بیدار بمونی!!! یکم دل درد گرفتی منم آرومت کردم و صورتمو گذاشتم رو صورتت و دستت رو گرفتم و تو آروم شدی و خوابیدی منم همینطوری  که صورتم رو صورتت بود و دستم تو دستت خوابیدم ... خیلی خواب شیرینی بود تا ۱۱ با هم خوابیدی...
3 شهريور 1392

بالاخره اونم افتاد!!!!

واااای مامانی بالاخره حلقه ی اونجاتم افتاد!البته ما انداختیمش! من می کشم اون آدمی رو که شما رو ختنه کرد و به ما نگفت که آخرش این حلقه به یک نخ آویزون خواهد بود و ما باید از اون نخ جداش کنیم! من و مامان ناهید چند روز بود که کلی ناراحت شما بودیم  چون این حلقه ی لعنتی کنده شده بود و فقط از یه نخ آویزون بود منتها ما نمی دونستیم اون واقعا؛ نخه! فکر می کردیم یه تیکه از گوشت شماس! و کلی ناراحتت بودیم تا اینکه امروز مامان ناهید شجاع! دلش رو به در یا زد و تصمیم گرفت شما رو نجات بده! و در یک عملیات انتحاری دستکش دست کرد!!! قیچی کوچیکشو ضد عفونی کرد و اومد تا شما رو از دست حلقه ی نفرین شدت نجات بده من گفتم الان جیغت میره هوا! ولی به ثانیه ه...
3 شهريور 1392