کوتاهی مو+مهوندار شدن ما+40 مادر بزرگ+تولد قمری
عزیزم خیلی وقته فرصت نکردم بیام برات بنویسم کلی هم به خاطر این موضوع عذاب وجدان داشتم و احساس می کردم یه کار مهمی مونده که باید انجام بدم ...خوب این اتفاق امروز با رفتن خالت و آیلین افتاد بذار تا جایی که می تونم به مغزم فشار بیارم و از اولش برات تعریف کنم ولی قبل از اون از دوستای عزیزی که در مورد غذا خوردن شما بهم دلگرمی داده بودن تشکر کنم واقعا" دوستون دارم و حرفهاتون تاثیر گذار بوده برام مرسی از همتون در روزهایی که گذشت: بالاخره تصمیم گرفتیم برای بار دوم بری آرایشگاه و یکم موهاتو کوتاه کنیم و این قضیه در یک روز صبح اتفاق افتاد ...وقتی که من و شما با هم رفتیم آرایشگاه سان...