سفر اتوبوسیه 12 ساعته در راه است ....+این همه تغییر در عرض 4 روز!
عزیزم
این روزا انقدر بلا شدی که واقعا" وقت نمی کنم سرم رو بخارونم ...همش دارم از این ور و اون ور جمعت می کنم یعنی واقعا" دارم به این جمله ی" یک لحظه غفلت یک عمر پشیمونی" ایمان میارم! همش یا تو کابینتهای مواد شوینده ی نانا جونی ! یا چیزای خطرناک میذاری تو دهنت هر چند همچین کوچیک هم نیستن! ولی با مهارت همشو جا میدی تو دهنت! واقعا" نمی دونم چه بلایی سرت اومده! از زمانی که 11 ماهت تموم شده شیطنتهات 10 برابر شده ...همه جا هستی! 1 ثانیه زیر تخت اتاق نانا! 1 دقیقه بعد تو انباری آشپزخونه! ... واقعا" این همه انرژی رو از کجا میاری ؟؟؟؟ نانا می گه انگار مواد نبرو زا خورده! مدام در حال کوبیدن در های کمد به همدیگه ای به همراه جیغ های کر کننده! امروز عصری که از یک خواب 2 ..3... ساعته بیدار شده بودی انقدر پر انرژی و شاد بودی که یهو تصمیم گرفتی مدام دور خونه چهار دست و پا بری و آواز بخونی ! اونم با سرعت زیاد و کوبیدن دستهات به شدت روی زمین! منم هاج و واج تماشات می کردم ! .... نانا اینا زیر تخت اتاق خوابشون یه نردبون میذارن از این جدیدا که تاشو هم هست همچین سبک هم نیست و ... بعد از اینکه درش آوردم و کارم باهاش تموم شد و گذاشتم سر جاش شما مثل اجل معلق یهو نمایان شدی! رفتی زیر تخت و شروع کردی باهاش بازی ! 2 دقیقه بعد اومدم دیدم درش آوردی بیرون! قیافه ی من اون لحظهقیافه ی شما اون لحظه واقعا" انقدر پر زور بودی و ما نمی دونستیم؟؟؟؟!
کلا" 11 ماهگیه پر باری داشتی تا حالا! انگار یهو زیر و رو شدی همه چیز رو کاملا" درک می کنی و ما دیگه باید مواظب باشیم چی می گیم و چیکار می کنیم چون سریع واکنش نشون میدی ! حالا یا لج می کنی یا ادامونو در میاری !
کارهایی که تو این چند روز یاد گرفتی:
صدای ذوق زدگی در میاری بیا و ببین یه چیزی تو مایه های ترمز تریلی! بعد کلی می خندی!
سر سری یاد گرفتی بالاخره! جالبه! چند ماه پیش کلی تلاش کردم یادت بدم نشد که نشد حالا که هیشکی بهت یاد نداده خودت یهو نشسته بودی شروع کردی تند تند سر سری کردن!
رقص جدید از خودت کشف کردی خنده دار ...یهو تو هر حالی باشی با آهنگ یا بی آهنگ کل بدنت رو به راست و چپ می بری تو حالت نشسته تو حالت چهار دست و پا وقتی داری راه میری در همه حالی این کار رو می کنی !
یاد گرفتی می گی نه! از بس به همه چیز دست زدی و من گفتم" نه آراد دست نمی زنه" تا می گیم نه ادامونو در میاری و فقط موضوع این نیست! بهت می گم آراد بیا ! خیلی ریلکس می گی نه(با صدای کشیده) و پشتت رو می کنی و میری! به همین راحتی!
یاد گرفتی قبل از دست زدن به وسایل اجازه می گیری می گی د(da) یعنی دست ! به دست می گی د...ما هم می گیم نه ولی مگه ول می کنی سراغ هر چیزی میری اجازه می گیری د....ما هم می گیم نه ...
بهت می گم آراد چی می خوای می گی به به می گم کدومشو می خوای با دست نشون میدی می گم اینو می خوای می گی ب(ba) یعنی بله
یاد گرفتی به توپ می گی پوووو یا بوپ ...می گم توپ کو با نگاهت همه جا ر و دنبالش می گردی بعضی وقتها هم خودت دلت برای پووو تنگ می شه و می گی پووو و مثل فشنگ میری پیشش و باهاش بازی می کنی
امروز نانا بهت اخم کرد با دستت ابروهاشو میدادی بالا که اخم نکنه
چند روز پیش نانا منو الکی می زد ببینه عکس العملت چیه منم الکی گریه می کردم یهو دستت رو آوردی زدی به صورتم و چنان بغضی کردی بعد به اعتراض یه چیزای نا مفهومی هم می گفتی
یعنی عاشقتم عزیزم
دو روز پیش رفتیم خونه ی مامان بزرگ من ...به نانا گفتم با اتوبوس واحد بریم چووون هوس کرده بودم ...ضمن اینکه شما تا حالا سوار اتوبوس شرکت واحد نشده بودی تو اتوبوس شما خوابت گرفته بود و همین جوری شل و ول رو دستم ولو شده بودی البته بیدار بودی چون ممه می خواستی که کسی بهت نمیداد! دو تا دختر بچه پیشمون بودن که محوت شده بودن شما هم قد! اصلا" محلشون نذاشتی آفرین پسرم تازه ازتون عکس هم گرفتن(عجب زمونه ای شده!)
چند روز پیش هم با آقا جون و نانا و سوگول(دختر
داییم) رفتیم فروشگاه جدیدی که تازه باز شده به اسم حامی خیلی خوب بود شما هم مثل همیشه سبد گردی کردی و چشم چرونیها یی کردی دیدنی !
عزیزم این روزا انقدر آب از دهنت میریزه که من همش یا دارم لباساتو عوض می کنم یا دارم زمین رو تمیز می کنم البته این آب دهنت یه 2 ماهی هست همینطوری جاریه نمی دونم کی در میان این دندونای مزاحم!
غذا خوردنت چندان تعریفی نیست ! یه روز خوبه یه روز لب به هیچی نمی زنی منم تصمیم گرفتم بیخیال باشم و سخت نگیرم در عوض با شیر سعی می کنم جبران کنم برات... راستش از نظر من یکمی هم چاق شدی برای همین امروز وزنت کردم فرقی نکرده بودی ولی نانا هم می گه سنگینتر شدی گویا
بالاخره بعد از این همه وقت تصمیم گرفتیم خودمون بر گردیم خونه(تبریز) ! باباییت کلی کار داره حالا حالا ها نمی تونه بیاد دنبالمون برای همین قرار شد من و شما در یک اقدام خوب پنجشنبه با اتوبوس بر گردیم تبریز! خیلی تجربه ی خوبیه نه! یه 12 الی 13 ساعتی تو راهیم یعنی ساعت یک ربع به 8 عصر از اراک راه میفتیم ساعت 8یا 9 صبح می رسه! خدا وکیلی هیچ استرسی ندارم چون بزنم به تخته شما امتحانت رو تو راه اهواز به اراک (هر چند 9 ساعت راه بود و تنها نبودم) به خوبی پس دادی و ثابت کردی می شه روت حساب کرد
کلی عکس دارم که می خوام برات بذارم منتها الان ساعت 3 صبحه و من تا بیام سایزشونو کوچیک کنم طول می کشه ایشالا فردا اگه اجازه بدی تو ساعتهایی که خوابی این کار رو می کنم چون خدا رو شکر همچنان خوابت خوبه و مثل قبل هر 3 ساعت باید بخوابی ضمن اینکه 11 صبح یا بهتره بگم ظهر از خواب بیدار می شی