کارهای جدید .....
عسلم
داری بزرگ می شی و هر روز کارای جدید یاد می گیری چیزی رو که ببینی و خوشت بیاد با انگشت کوچولوت نشونش میدی و بعد دستت رو می بندی که یعنی می خوای بگیریش هر وقت هم بهت می گم آراد بگیرش همین کار رو می کنی و دستت رو میاری بالا و به طرفش می گیری و می بندیش امروز فهمیدی به به چیه! قبلا؛ می گفتی به به ولی معنیشو نمی دونستی امروز هر وقت چیزی دادم بخوری بلافاصله بعدش گفتی به به و من رو از خوشی کشتی!
عزیزم امشب انقدر خندیدی که دیگه نفست بالا نمی اومد ...راستی مامان بزرگم خونه ی مامان بزرگت اومده یعنی پیش ماست و جالبترین قسمتش اینه که شما تنها نتیجه ای هستی که به مامان بزرگ من نه تنها روی خوش نشون دادی که حسابی هم باهاش رفیق شدی و دوسش داری چون بقیه ی بر و بچ حسابی غریبی می کنن تو بغل مامان جووون ولی شما همونطور که تا حالا به هیچ کسی غریبی نکردی به مامان جون هم غریبی نکردی و مامان جون رو خوشحال کردی
عزیزم ....وقتی وایمیستی و دستت به میزه راه میری ار این طرف میز میری او ن طرف میز هر وقت هم میرم دستشویی میای پشت در دستشویی در میزی ببین :
کلا؛ منتظری من برم دستشویی تا خودتو برسونی