تولد دختر خالت+آراد فوتبالیست می شود
گلم
عزیز دل مامانی ...امروز تولد دختر خالت (آیلین) از همینجا بهش تبریک می گیم و می گیم آیلین جووونم دوست داریم تولد 2 سالگیت مبارک!
یادش بخیر پازسال برای 1 سالگیش خالت براش تولد گرفت با تم کفشدوزک خیلی مفصل و خوب بر گزار شد شما اونجا هنوز 3 ماهت هم نشده بود منم هنوز به این لاغری نشده بودم یه مقادیری گوشت رو استخوونام مونده بود ! هر چند دیگه اثری ازشون نیست و من الان 54 کیلو شدم! باز داغ دلم تازه شد! همه فرق کردیم از پارسال تا امسال البته منظور از همه من و شماست! وگرنه بابایی که تکون نخورده!
همونطور که تو پست قبلی بهت گفتم دیگه برای شبهات شیر ندوشیدم البته تا پریروز! 2 روزه که بازم دارم برات شیر می دوشم و دلیلش شمایی! شب اول که بهت شیر خشک دادیم فردا صبحش چنان پس دادی که بیا و ببین! اصلا" کار از پس دادن گذشته بود شما علنا" انگار پوشک نپوشیده بودی و به من جیش ردی! همه گفتن شاید چون هوا سرد شده اینطوری شده! فرداش و پس فرداشم دوباره همین بلا سرمون اومده و من تصمیم گرفتم برات شیر بدوشم ببینم بازم اینطوری می شه! بله کاشف به عمل اومد که همش زیر سر شیر خشک بوده و شما دیگه پس ندادی! حالا یا باید دوباره همین کار رو ادامه بدم یا اینکه وقتی شب شیر خشک می خوری تو شب یک بار بیدارت کنم و پوشکت رو عوض کنم!
عسلی ...دیروز از روی مبل مامان جون تبریزی اینا افتادی زمین ! اگه بدونی چه حالی داشتم گلم ...آخه چرا انقدر کارای خطرناک می کنی ؟ رفته بودی رو دسته ی مبلشون نشسته بودی من تا بیام بگیرمت لیز خوردی و با پشت سر افتادی زمین ...چنان گریه می کردی که نفست بند اومده بود البته من آدمی نیستم که هول بشم با یه فوت تو صورتت مشکل نفست حل شد ولی خیلی درد داشتی چون همش بغض داشتی ...البته باباییت هم بی تقصیر نیست! چون هر وقت میریم خونه ی مامان و باباش دیگه کلا" یادش میره که شمایی هم هستی! و این منم که به جای استراحت تو خونه ی مادر شوهرم باید مدام دنبالت بدوم ...اون لحظه هم انقدر شیطونی می کردی که می خواستم سی دیه عمو پورنگتو بذارم برات که یک لحظه ازت چشم برداشتم و این بلا سرت اومد ...
عزیزم...دیروز کلیییییییییی برف اومد و هوا هم کلییییییییییی سرد بود همه جا سفید شده بود و من شما رو گذاشتم تو کوچه ی مامان جونت اینا راه بری تو برف ...انقدر تعجب کرده بودی ولی کلی یخ کردیم عوضش شما با برف از نزدیک آشنا شدی
دور روزه که انگار به راه رفتن علاقه پیدا کردی دیروز همش راه میرفتی تو خونه ی مامان جونت ولی بازم برای سرعت بیشتر 4 دست و پا رو ترجیح میدی ..تا کی بشه کلا" با 4 دست و پا خدا حافظی کنی !
راستی می خوام برات از غذا خوردنت بگم
صبحونه....شیر پاستوریزه یا چای+نون پنیر در حد زیاااااااااااد +موز 1 عدد یا نصف موز (بستگی داره چقدر گرسنه باشی+چند تیکه کیک .....
عاشق صبحونه ای و خیلی می خوری انقدر که دیگه نفست بالا نمیاد!بعدش می گیری تخت تا ساعت 4 عصر می خوابی البته بعد از صبحونه حتما" باید شیر من هم بخوری...نون و پنیر هم من باید برات ریز ریز لقمه بگیرم بذارم تو بشقابت و تو برداری بخوری انقدر خوب می خوری که آدم می خواد وایسه نگات کنه .. عاشق پنیر خامه ای هستی و قبلا" خالی خالی می خوردی و منم نون میدادم دستت ولی یک هفته ای هست فهمیدم خودت دوست داری بخوری و به این ترتیب پنیر رفت داخل نون و شما علاقه مند شدی بهش
نهارو شام .....هر چی داشته باشیم (غذاهای مورد علاقت:ماکارونی انقدر می خوری که دلدرد می گیری!...قورمه سبزی...لوبیا پلو ...استانبولی .. کوکو سیب زمینی.. تخم مرغ آب پز و نیمرو انقدر دوست داری که یک بار برات 1 دونه درست کردم در عرض 5 دقیقه همشو خوردی و من حس کردم بازم گشنته! رفتم برات یکی دیگه درست کردم اونم خوردی!.....سیب زمینی سرخ شده خییییییییلی دوست داری میذارم تو بشقابت خودت آروم آروم همه رو می خوری ...سوپ جو سفید بیشتر از قرمز دوست داری ....همچنان عاشق ماست و دسر و ژله هستی
راستی 2 هفته ای هست که بالا و پایین رفتن از پله به شکل ایستاده رو تمرین می کنی و انجام میدی دستت رو میگیری به نرده و از پله بالا و پایین میری
ازچیزای جدیدی که می گی یکی ژله یکی موز البته موز رو خیلی وقته می گی
اینم عکسات
یه روز که حسابی دلت می خواست عمو پورنگ ببینی و ما رو کچل کرده بودی مجبور شدیم برای اینکه خودمون هم بتونیم برناممون رو ببینیم سی دیتو تو لب تاب گذاشتیم و شما از دست بابایی به عنوان مبل استفاده کردی !
تو عکس پایین هم تازه از حموم اومده بودی
شما تو خونه 3 تا جا داری که مال خودته ! یکیش بین این دو تا مبله که هی میری اونجا می شینی ببین
حتی می خوابی!
دیروز یه موش تو برفا پیدا کردیم عکسشو ببین!
وقتی آراد فوتبالیست می شود اونم پرسپولیسی...قرمز ته
عاشقتم خوشگللللللللللللم