روزهای نوروزی +6 ماهگی و واکسن +دیده شدن دومین دندون+سفر
مامانی
خوشگلم درگیر سفر و گشت و گزاریم برای همین دیر به دیر میام وبلاگت ....
قبل از هر چیز 6 ماهگیت رو بهت تبریک می گم عسل خوردنیه من ...6 ماه با تو ام با تویی که همه ی وجودمی تحمل یک لحظه دوریتو ندارم حتی وقتی خوابی دلم برات تنگ می شه خیلی دوست دارم خیییلی
هنوز اراک هستیم و تو این مدت به کاشان و کرمانشاه هم رفتیم روز 2 فروردین به همراه بابا وحید و مامان ناهید و دایی من رفتیم کاشان(شهری که من توش متولد شدم) خونه ی دختر داییم سارا ناهار اونجا بودیم و شام خونه ی داییم روز 3 فروردین هم خونه ی یکی دیگه از داییهام دعوت داشتیم و خلاصش این که برای اولین بار اصلا" تو کاشان نگشتیم و فقط از این خونه به اون خونه رفتیم! شما هم مثل همیشه آقا بودی و اصلا" اذیت نکردی همش یا خندیدی یا خوابیدی!اونجا هم کلی طرفدار داشتی و همه باهات بازی می کردن و خنده تحویل می گرفتن و می گفتن شما شکل منی !
بعد از اینکه از کاشان برگشتیم پریروز رفتیم کرمانشاه و قبل از حرکت هم رفتیم واکسن شما رو زدیم... و چه جالب بود که کلی گشتیم تا مرکز بهداشتی پیدا کردیم که کسی مرخصی نرفته باشه! و مسیولین محترم ! تشریف داشته باشن ولی در عوض جای خوبی گیرمون اومد و یه خانم مهربون واکسن شما رو زد و شما زیاد گریه نکردی و زود آروم شدی
وزنت 9200 قدت 70 و دور سر44
کلی تعریف کرد از وضعیتت و گفت همه چیزت عالیه نمودارت خیلی خنده دار شده از خط نمودار خودت خارج شدی و یه خط جدید رو به بالاترین خط نمودار با خودکار برات درست کردن! بعد از اینکه واکسنتو زدیم یکمی تو ماشین گریه کردی چون درد داشتی ولی زود خوابت برد بعد با خاله شهناز و عمو مصطفی و بابا وحید و مامان ناهید و دختر دایی من و و شوهرش راهی کرمانشاه شدیم و 1 شب اونجا موندیم سر راه هم سری به بیستون زدیم ولی از اونجایی که نمی شد با کالسکه رفت و هممون (جز بابا وحید و مامان ناهید) بچه دار بودیم زیاد نتونستیم اونجا رو بگردیم هر چند من و بابات پارسال قبل از اینکه اصلا"وجود داشته باشی رفته بودیم کرمانشاه و بیستون هم حسابی گشته بودیم .
بعد از اینکه یک شب کرمانشاه موندیم و حسابی سوغاتی خریدیم و گشتیم فرداش رفتیم بازار مرزی در شهر جوان رود و از اونجا برای شما یه مبل بادی خوشگل و یک سری خورده ریز دیگه برای شما و خودمون خریدیم و برگشتیم اراک شما هم تو کالسکت تو بازار کلی خوابیدی و مثل همیشه کلی خاطر خواه پیدا کردی بودی و فکر کنم همونجا بود که چشم خوردی چون در راه برگشت به اراک از اول تا آخر راه گریه کردی وهی سینم رو گاز گرفتی انقدر که خون اومد و من نتونستم شبش برای شما از اون سینم شیر بدوشم چون خون می چکید تو شیر دوش از دردی که کشیدم چیزی نگم بهتره ...عزیزم بمیرم برات می دونم که همه ی این گریه هات به خاطر در اومدن دومین دندونیه که سفیدیش زیر لثت پیداست و هر روز پر رنگتر می شه به زودی 1 دندون دیگه پیش اون یکی دندونت در میاد..... خوشگل من کلی عکس گرفتیم ولی فردا فقط عکسای کاشان رو برات میذارم چون عکسای کرمانشاه تو دوربین خاله جا مونده!