چهلم
سلام مامانی
گلم دیروز چهل روزت تموم شد و همراه با این روز یه زلزله ی 5 ریشتری هم اومد تو تبریز دیگه خسته شدم از این وضعیت تا کی باید شک داشته باشم که فردا رو می بینم ! دیشب تا ساعت 4 صبح بیدار بودی و خوابت نمی برد البته گریه نمی کردی ولی مدام یا شیر می خوردی یا اطراف رو نگاه می کردی بعد از اینکه خوابیدی هم من تا صبح با هر صدا و تکونی می پریدم و فکر می کردم زلزلس ...امروز خونه ی دوستم ناهار دعوت بودیم و اونجا هم زلزله اومد منتها 4 و 2 ریشتر بود و فقط من فهمیدم و جالبتر از اون اینه که امشب ساعت 10 و13 دقیقه بازم زلزله اومد و بازم من فهمیدم و کسی نفهمید بعد که تو اینترنت دیدیم متوجه شدیم که 2و4 ریشتر بوده!!!!! حالا من چطوری متوجه یه زلزله ی 2 ریشتری شدم واقعا" جای سوال داره ....در کل بهت بگم که خستم خیلی خستم دو شبه نخوابیدم اون از دیشب و اونم از پریشب که ساعت 3 خوابیدی خیلی خوابم میاد ولی با وجود زلزله اگه تو هم خوب بخوابی و بیدار نشی که خدا رو شکر دیر به دیر برای شیر بیدار می شی بازم من خواب ندارم و همه ی توجهم به لوستر و تکون خوردنه خونس ..از یه طرف هم نمی دونم چرا دپرسم!بیچاره بابا ت که باید منه خسته و دپرس رو تحمل کنه ...راستی یادم رفت بهت بگم که دیروز برای اولین بار تنهایی بردمت حموم همچین با تعجب نگام می کردی ولی آخرش جیش کردی به من!!!!ای پسر بد!
عکسای جدیدت
امروز خونه ی دوستم