بقیه ی عکسهای شمال و غیره ....
تولد 30 سالگیه حسین(شوهر دختر داییم) که توی حیاط ویلا گرفته شد
اینم ترنم خانم که واقعا" خانم بود ...صدا از دیوار در بیاد از ترنم در نمیاد شایان ذکره که از شما 5 ماه بزرگتره
اینم حسین
هر کاری کردم به دوربین نگاه نکردی
اینجا حیاط جلوی ویلای ماست این ساختمونی که تو این عکسه ویلای سارا ایناست که درش اون طرف بود از پشت ماشین یه راه داشت به ویلای اونا
اینم یه عکس دو تایی با بابا وحید (بابای من) و اون دری که پشت سر بابا وحیده در ویلای مای و شما هر روز صبح از این در میومدی بیرون و می رفتی تو حیاط ویلای سارا اینا که گفتم از پشت ماشین سارا اینا که تو عکس بالاست راه داشت به حیاط اونا
همه ی فکر و ذکرت این بود که کبریت روشن کنی بذاری رو شمع
یه عکس دو تایی با بابا وقتی رفته بودیم تو فروشگاه هاش می گشتیم ...توضیح لب غنچت هم اینه که : همش تو شمال لباتو این مدلی می کردی و منم دوست نداشتم تو هم نقطه ضعف منو پیدا کرده بودی و مدام این مدلی می کردی البته الان از سرت افتاده خدا رو شکر !
اینم یه عکس دسته جمعی بدون من !(عکاس بودم)
از راست به چپ
نانا و بابا وحید ...منا و محسن (دوستای حسین اینا که اصالتا" کاشانی هستن بانه زندگی می کنن)...بابا سعید و شما که رو برگردوندی! و حسین و سارا و ترنم
یک روز برای نهار رفتیم رستوران و شما همش اون جلو داشتی مانور میدادی! غذا هم که نخوردی خلاص!
و حتی ژیمناستیک کار می کردی!
و وقتی هم که دعوات کردیم رفتی بغل بابا و قهر کردی!
غذاهایی که خوردیم
این مال بابا وحید بود
اینم مال نانا (البته میرزا قاسمی های خودم خوشمزه تر ه
اینم غذای من بود که زیاد خوشم نیومد کباب ترشی که تو انزلی خوردم بهتر بود ولی خدایی ته دیگش حرف نداشت
اینم شما ککه جلوی در رستوران با گربه ها مشغولی و قشنگ نشستی تو آبها!
اینم عکسای دریایی
بعد از رستوران برگشتیم رفتیم جلوی دریا نشستیم دریایی که ابری بود !و والیبال بازی کردیم که البته یه سگ مهربون اومده بود نمیذاشت بازی کنیم همش توپ رو می گرفت می رفت ما هم تصمیم گرفتیم باهاش خرس وسط بازی کنیم با این تفاوت که سگه وسط بود شد سگ وسط هی می دوید توپ رو از ما بگیره ما هم بهم پاس میدادیم خیلی سگه خوبی بود کلی هم با تو دوست شده بود و تو هم نازیش می کردی
اینم همون سگه
اینم فرداش که هوا اینجوری بود و رفتیم تو آب
اینم ماهی که بابا وحید برات گرفته بود
من و بابایی بدون شما
این تیوپ حسین بود که من تصاحب کرده بودم خیلی حال میداد روش سوار می شدم با موجها بالا و پایین می رفتم برای خودم رفته بودم وسط دریا بابات اومد نجاتم داد
اینم تو ویلاست ...چون موهات می رفت تو چشمت نانا اینجوری برات بسته بود ...
این سی دی رو برداشته بودی با خوشحالی و نارنجی نارنجی می کردی چون رنگ نارنجی رو خیلی دوست داری
در فروشگاه
ترنم خانوم
و برگشتنه در تهران سر مزار خالم که هوا سرد بود و بارون میومد و من پتو تن شما کردم همون پتویی که وقتی نوزاد بودی تنت می کردم منتها آن کجا که توش گم می شدی و این کجا که نمی تونستی باهاش راه بری چون کوچیکت بود و کلی بهت خندیدیم ... اون قرمزی رو صورتت هم جای نیش پش های شمالیه که 5 جای صورتت رو نیش زده بودن باد کرده وحشتناک هنوزم خوب نشده
بقیه ی عکسها که مربوط به اراکه پست بعد