آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

پایان خانه تکانی....+عکسهای شما

1392/6/4 1:44
نویسنده : شهرزاد
793 بازدید
اشتراک گذاری

مامانیقلب

خوشگلم بالاخره  دیروز  تونستم خونه تکونیمو تموم کنمبغل و یه نفس راحتی بکشم هورااول برنامه ریزی کرده بودم که جمعه کار رو تموم کنم به همین مناسبت صبح جمعه بعد از اینکه ساعت 12 از خواب بیدار شدی آمادت کردم و 250 سی سی شیر دوشیدم دادمت دست بابات که ببردت خونه ی مادر بزرگت(مامان بابایی) بعد  که بابایی برگشت تازه با بابایی صبحونه خوردیم از خود راضیو بابات تراس رو شست و رفت سراغ درسش و من از اتاق شما کار رو شروع کردم ساعت 5 اتاق شما تموم شد بعد اتاق خودمون رو شروع کردم که باز بابایی اومد کمک و تشک تخت رو برداشت تا من زیرش رو تمیز کنم خلاصه کار اتاق هم ساعت 7 یا 7/30 به اتمام رسید و من دیدم دیگه عمرا" نمی تونم دوریتو تحمل کنم! اینطوری بود که کار رو تعطیل کردم و به بابایی گفتم برو دنبالش باباتم که شاکی! می گفت 45 دقیقه پیش اونجا بودم !آخه باباتو فرستادم بازم برات شیر بیاره !بهر حال اومد دنبالت و آوردت خونه وقتی اومدی دلم می خواست حسابی بوست کنم ولی خواب بودی هر چند زودی بیدار شدی و من تلافیه نبودنت رو در آوردم خلاصش اینه دیروز صبح زودتر از خواب بیدار شدم (ساعت 9) تا قبل از اینکه شما بیدار بشی کارهامو تموم کنم آخه کاری نمونده بود که! پرده و سقف و پنجره و دیوار و بوفه که تمیز شده بود چند روز پیش مونده بود جار و کردن زیر مبل ها و خود مبلها و گردگیری و بخار شو !تند تند میز ناهار خوری  و میز نقره ها رو تمیز کردم صندلیهاشم جارو کشیدم جاروی  زیر مبلها رو تقریبا" تموم کرده بودم  که ساعت 10/30 بیدار شدی!!!! هی وای من تو که تا 12 الی 1 همیشه می خوابیدی ! تازه اعصاب هم نداشتی و به هیچ صراتی مستقیم نبودی و فقط می خواستی پیشت باشم هز چقدر هم برنامه های تفریحی برات می چیدم بی فایده بود! 1 دقیقه میذاشتم تو رورویک دووم نمی آوردی و زود می خواستی بیای بیرون! میذاشتمت تو تخت و پارک دورت پر اسباب بازی! اصلا" تو بگو 1 دقیقه! میذاشتمت تو تابت ...خلاصش که فقط رو زمین یکم ساکت موندی و با سیم جارو برقی!!!! بازی کردی تا من زیر مبلها رو تموم کردم و روشونم جارو کردم در کل کار خوابید تا عصری چون دیگه آروم نشدی و من نتونستم کار کنم خلاصه تا 2 شب کار کردم! همون کاری که می تونست تو 3 ساعت تموم بشه تا 2 طول کشید! البته وسطش کار تموم شد فقط شامپو فرش مونده بود که گذاشتم بخوابید  تا آخر شب شامپو بکشم که این کار رو هم انجام دادم عسلم دلیل اینکه نمیدم فرشها رو بشورن اینه که می ترسم خرابش کنن چون پارسال تو تلویزیون تبریز نشون داد که فرشهای دستباف رو  بعضی از قالی شوها می بردن   برای شستشو  میزدن خرابش می کردن پارش می کردن بعد ترمیم می کردن پس می دادن  صاحب فرشها هم نمی فهمید  بهر حال تموم شد رفت فقط مونده حموم و دستشویی

جدا از بحث کار می رسیم به شما که این روزا از بس جیغ می زنی نه تنها گوش ما که گوش همسایه هامونم کر کردی !.... خنده هاتم که دیگه گفتن نداره همش در حال قهقهه زدنی  ! به هر چیزی می خندی کلا" خوش خنده ای عسلم. امروز عمت رفته سونو گرافی گلم  بهش گفتن بچش 3 کیلوی ولی هنوز نگفتن کی به دنیا میاد اگه همین هفته نباشه حتما" هفته یدیگه هست هر چند فکر کنم تو  همین هفته باشه چون 3 شنبه 38 هفتش تموم می شه !  اینم عکسای جدید

فدای لپاااااااااااااااااااااااات

با این لباس وقتی تو دلم بودی عکس دارم برای همین پوشیدم و با شما عکس گرفتم

 

جای گل رفتی تو میز!نیشخند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زهرا(ترنم عشق)
21 اسفند 91 15:38
اول از همه شهرزاد جون بهت تبریک میگم که بالاخره کارات تموم شد من که هنوز اندر خم کوچه اولم
بعدش یه ماچ گنده ی گنده از این پسر کپل بکن از طرف من که اگه اونجا بودم هیچی ازش نمونده بود
راستی عکس هنری گلدونتم خیلی قشنگ شده بزار برای عید همون تو باشه


مرسیییییییییییییییی زهرا جوون آره راحت شدم ایشالا تو هم راحت می شی به زودی
چشم زهرا جووون بوس که حتما" من خودم همش دارم لپاشو می کنم نمی دونم چرا انقدر آویزونه!آدم هوس می کنه بخوره!
فکر خوبیه منتها داشتم فکر می کردم سفره یهفت سینو دورش بچینم! ولی دیدم نمیذاره که هی میخواد بگیردشون!
شهناز
21 اسفند 91 17:00
واي دلم براش يه كوچولوووو شده خمپلوووووو


مامان آراد(خاطره)
21 اسفند 91 17:02
سلام خانومی...خسته نباشی
وای که چقدر خوشم میاد از خونه تمیز...آدم با اینکه خیلی خسته میشه ولی آخرش کلی لذت میبره...
خوشم میاد از این خانومای ترک مخصوصا تبریزیا که این همه به نظافت اهمیت میدن...
تو بعضی از وبلاگها که میخونم خیلی هنوط هیچ کاری نکردن حرصم میگیره
عکسا هم مثل همیشه عالین
بوسسسسسسس


مرسی خاطره جووون واقعا" هم همینطوره وقتی آخرش می شینی خونه رو نگاه می کنی کیف می کنی و خستگی از تن آدم بیرون میره
ناهید
21 اسفند 91 20:15
جوجه خروس من....چقدر بزرگ شدی قربونت برم


جااانم!