5 ماهگیت مبارک عسسسسسسسسسل
عسلم
دیروز 5 ماهت تموم شد عزیز دلم ....و منم متوجه شدم که هممون مریض شدیم!این اولین باریه که مریض می شی یه ویروس بیکار حوصلش سر رفته بوده افتاده به جون ما! نوبتی از بدن من می رفته تو بدن تو بعد بابات! برای همین تصمیم گرفتیم با یک تیر 2 نشون بزنیم و ببریمت دکتر هم برای چکاپ 5 ماهگیت و هم برای سرفه هات ....
اول از همه برات بگم که چقدر آقا بودی وقتی وارد مطب شدیم همه به شما و لپهای آویزونتون نگاه می کردن و شما رو بهم نشون میدادن بعد که نشستیم شما هم نشوندیم رو صندلی آخه دیگه قشنگ می شینی گلم بعد شروع کردی به بررسیه اطرافت یه خانومی هم هی شما رو نگاه می کرد آخر سر اومد پرسید چند ماهته...یه دختر داشت فکر کنم از شما بزرگتر بود بعد شما هی به دختره نگاه کردی و آخر سر نطقت بازشد و با اون صدای کلفتت هی به دختر نگاه می کردی و می گفتی e ولی اون دختره خنگول بود و هیچ واکنشی نشون نمیداد دوباره گفتی e و بازم هیچی! شانس آوردیم زود رفتیم تو وگرنه اونجا رو میذاشتی رو سرت ...بعد که وارد اتاق دکتر شدیم لباست رو در آوردیم و وزنت کرد ولی چه فایده که به ما نگفت چند کیلویی!! خودمون به زور دیدیم هر چند من 8450 دیدم و بابات 8600!!! از دکتره بیشعور پرسیدیم چند کیلوی می گه خوبه وزنش نزدیکه 9 کیلوی! ابله! از اون طرف قدت رو گرفت همونطوری شما کج وکوله رو تخت نه صافت کرد نه هیچی آخر سر ازش که پرسیدیم قدت چنده (خود خرش که لال بود) می گه 73!!!! یهو می گفت دایناسوری دیگه! آخه آدم انقدر ............... خوبه من تو خونه خودم قد و وزنت رو می گیرم دکتره هیچی بارش نبود اصلا" قیافشم شکل دکترها نیست مثل حمالا می مونه! مردکه خر وقتی دور سرت رو می گرفت انقدر متر رو محکم بسته بود دور سرت که گریت رفت هوا! بعد هم از این چوب بستنیا کرد تو دهنت که شما مقاومت کردی اونم مثل این شکنجه گرا همچین به زور چوبرو کرد تو دهنت که سرفت گرفت و زدی زیر گریه البته تا صدات کردم ساکت شدی و یه نگاه به من یه نگاه به بابات انداختی و خندیدی تازه شیطونیتم گل کرده بود در بدو ورود هم نزدیک بود بزنی چزاغی که به تخت وصل بود با پات بندازی که بابات نجاتش داد
حالا قد و وزن و دور سری که خودم گرفتم رو می گم بهت اون که چرند گفت
عسلم وزنت 8400 قدت 67 (البته این زیاد دقیق نیست از بس تکون خوردی)
دور سر43
هووووووووووووووووراااااااااااااا
راستی یادم رفت بگم که صبح دو تا دیگه از کشوهای دراور رو تمیز کردم(به عنوان مثلا" خونه تکونی) ولی در عوض شب یه کار بزرگ انجام دادم و کلی گوشت پاک کردم انقدر که فکر کنم تا اردیبهشت بسمون باشه هر چند شما خواب بودی و من تا خواستم گوشت پاک کنم بیدار شدی و از اول تا آخر هم نق زدی و گریه کردی که باهات بازی کنم یا بر می گشتی و گیر می کردی در موقعیتهای خطرناک که من مجبور می شدم که دستامو بشورم بیام نجاتت بدم یا شیر می خواستی ولی در عوض تا چند ماه خیالم راحته