روایت امروز ما هم به تصویر هم به تشریح!
گل گلم
عسل ...ناناز...جیگمله مامان ...خیلی ناراحتم که دیروز اونطوری نوشتم چون امروز حسابی تلافیه دیروز رو در آوردی و همش خوابیدی! و منو شرمنده ی خودت کردی!قربونت برم تو وبلاگ دو تا از دوستای خوبم که نی نیهاشون رادمهر و رایان هستن خوندم نی نیهای اونها هم از این روزها دارن و دکتر گفته از 4 تا 6 ماهگی بیخودی ممکنه گریه بکنن و این طبیعیه دلیلشم نوشته بودن راستش حال ندارم بنویسم!
خوب خدا رو شکر که همه اینطوری می شن ...
برات بگم از امروز که صبح بردمت حموم و بعد از حموم 3 ساعت لا لا کردی و من تونستم از کارهای عید که هیشششششششششششششش کدومشو انجام ندادم هنوز ..کشوهای لباس خودمو تمیز کنم! و لباسهای تابستونی رو آوردم جایگزین زمستونیها کردم! میدونم زوده ولی تو که خبر نداری هم من گرماییم هم امسال زمستونی ما ندیدیم! خیلی گرم بود!بهر حال شما خوابیدی و من کلی از بابت انجام دادن یه ذره از کارام خوشحالم! و بشنو از خودت که برای اولین بار تو خواب چرخیدی رو شکم خوابیدی! ازت عکس گرفتم الان میذارم! در کل به چرخیدن از کمر به شکم علاقه مندی مخصوصا" وقت عوض کردنت! لخت و پتی باسن مبارکتو قنبل می کنی عقب!یه صحنه ای! ولی تا حالا تو خواب نچرخیده بودی! اصولا" تو خواب تکون نمی خوردی از بس خوابت سنگینه حالا امروز چرا این مدلی شده بودی نمی دونم!
به روایت تصویر
اول به پشت خوابیده بودی صاف!اومدم دیدم به پهلو شدی کج!
از نمای نزدیک!
بعد باز دیدم اینطوری شدی
اینم روایت شما و اسباب بازیهات
داشتی دست عروسکت رو بررسی می کردی!
اینجا هم داشتی با بن تنت رابطه ی دوستی برقرار می کردی
سر انجامی نداشت!زدی چشمشو کور کردی!
اینجا اولش معذب شدی!
بعد بوش کردی!
بعد فکر کردی چطوری از دستش راحت بشی!
بعد مز مزش کردی!
بعد حمله کردی !
اینجا هم حولت رو گذاشته بودم خشک بشه و شما....
اینم از امروز شما به روایت تصویر بوس پسررررررررررم