دوست دارم
پسملم
قربونت بره مامان که الان داری برای بابات قهقه و جیغ می زنی و خوشحالی ... بابات بهت می گه فندق و تو بهش می خندی ! البته به لهجه ی ترکی می گه که یه جورایی می شه فیندیخ! الانم داره میندازدت بالا و تو قهقهه می زنی موهاتم هی میره بالا میاد پایین ! اصلا" یه وضعی!
داریم به روز غلت زدنت نزدیک می شیم انگار! امروز یه ذره مونده بود که از کمر بدون بالش کامل بچرخی ولی درست موقعی که داشت کار تموم می شد یه چیزی حواستو پرت کرد و........
دیشب کلی خوابیدی و برای شیر خوردن هم به خودت زحمت ندادی! از ساعت 1/30 خوابیدی تا 9/30 صبح بعد شیر خوردی و خوابیدی تا 11 بعد دوباره شیر خوردی خوابیدی تا 12 البته بهتره بگم خوابیدیم!!! در کل برای شیر خوردن هم تو بیدار نمی شی من می بینم تکون می خوری تو خواب بهت شیر میدم ....تو وزن می گیری و من وزن از دست میدم می دونی مامانی چقدر برای چاق شدن تلاش کرده بود ؟ یه زمانی 52 کیلو بودم بعد با ورزش و خوردن زیاد و کلی تلاش شدم 62 قبل از حاملگی 61/5 بودم بعد ماه آخر بارداری شدم 80 کیلو الان شدم 59 کیلو ...این یعنی بر باد رفتن همه ی تلاشهایی که تو سال 85 انجام داده بودم و نگه داشتن وزن تا 5 سال ...نگرانم که تا شما رو از شیر بگیرم دیگه هیچی از خودم نمونده باشه ولی با تمام این حرفها وقتی می بینم تو بزرگ می شی و وزن می گیری فراموش می کنم که یه روزی چقدر هیکلم برام اهمیت داشت!
فدات بشم من عسل
اینم چند تا عکس که تو گوشیم جا مونده بود
شما و دوستت 1 ماه پیش
آراد و عمش 1 ماه پیش