یه روز خوب!
گل پسر نازم
الان با باباییت 2 ساعته که خوابیدید و من بعد از مدتها یه نفس راحت کشیدم افتادم به جون خونه و اونطوری که دلم خواست سوراخ سنبه ها رو تمیز کردم و کارهای عقب افتاده ای که به خاطر وجود مبارک شما نمی تونستم انجام بدم یعنی فرصت نمی شد, انجام دادم. (البته انجام میدادم ولی سنبل می کردم چون شما همش تو روز بیداری )......آخـــــــــــــــــــــــــیبعد از مدتها حس خوبی نسبت به خونه بهم دست داده! از تو چه پنهون از وقتی مدل خونه رو عوض کردیم اصلا" یه جوری شده بودم چند روز پیش هم به بابات گفتم که من از مدل خونه خوشم میاد ولی مدل قبلی رو دوست داشتم! قیافه ی بابات در اون لحظهقیافه ی من در اون لحظه ولی بابات زیر بار نرفت ...گفت این مدل خونه رو بزرگتر نشون میده که خدایی هم راست می گه ولی مدل قبلی یه طور دوست داشتنی بود امروز که افتادم به جون خونه احساس صمیمیت بیشتری با این مدل خونه بهم دست داد !!!!
می دونم نمی فهمی چی می گم آخه هنوز خبر نداری چه مامان عجیب غریبی داری! مامانی داری که با اشیا و وسایل هم ارتباط برقرار می کنه و بهشون عشق میورزه!بهر حال کارایی که با دل سیر انجام دادم: تمیز کردن گاز در حد سابیدن! کشوهای میز تلویزیون کل آشپزخونه و مکروفر و جا کفشی و شستن لباسای خودم و شما و یه چیز بدی هم می خوام بگم که از همه ی خوانندگان عذر می خوام رفتن به دستشویی یک دل سیــــــــــــــــــر !بدون اینکه نگران باشم شما الان گریه می کنی راحت و بی دغدغه!