اولین های این تاریخ
سلاااااااااام پسرم
گل مامان امروز و در این تاریخ برای اولین بار قهقهه زدی
الهی فدای خنده هات بشم من که قهقهه زدنات از اونم شیرینتره بابات هم از قهقهه هات فیلم گرفته وقتی پاهاتو می زنم به لپات قهقهه می زنی و وقتی هم بهت نگاه می کنیم و با صدای بلند می خندیم بازم فهفهه می زنی..... گلم دیروز صبح جلوی تلویزیون برای اولین بار شروع کردی به حرف زدن به سبک خودت قبلا" با من و دیگران حرف می زدی و آغووو آغوو می گفتی ولی دیروز برای اولین بار خونه رو گذاشته بودی رو سرت و حدود 1 ساعت مدام حرف می زدی بلند بلند دیگه از آغو گفتن هم خبری نبود یه سری کلمه های نا مفهوم می گفتی و من و بابات ذوق می کردیم امروز هم انقدر با خودت حرف زدی که بابایی نتونست ظهر بخوابه الان هم جلوی تلویزیون با عروسکه کریرت داری درد و دل می کنی و یک لحظه آروم نمی شی بابات می خنده و می پرسه چی داره می گه این! منم بهت می گم عزیزم دهنت کف کرد انقدر حرف زدی یه لحظه زبون به دهن بگیر! ولی کو گوش شنوا!!!شدیدا" هم شکمو شدی همین الان من و بابات چای می خوردیم همچین آب از لب و دهنت جاری شده بود و لب پایینتو مک می زدی تمام مدت هم فنجون رو دنبال می کردی من که از گلوم پایین نمی رفت عسلم ولی بابایی خیلی ریلکس جلوی چشمای ملتمس شما می خورد ...صبح امروز تو تختخواب دمر خوابونده بودمت وشما یکدفعه با پات خودتو پرت کردی جلو فکر کنم برای راه رفتن عجله داری گلم هر وقت هم بهت شیر میدم با پات خودتو پرت می کنی عقب به طوری که سرت از روی پام میفته پایین البته من نگهت میدارم و نمیزارم ...عزیزم از دیشب برات بگم که تو ماشین خوابیدی و تو خونه هر کاری کردیم بیدار نمی شدی نهایت چشماتو باز می کردی ولی اصلا" ما رو نمیدیدی با چشم باز هنوز خواب خواب بودی حتی لباستو عوض کردم پوشکتو عوض کردم خوابوندمت تو جات اصلا" انگار نه انگار !! بابایی ترسیده بود میومد بالا ی سرت دست میذاشت رو بدنت ببینه نفس می کشی!
در عوض صبح برای اولین بار تو زندگیت زود بیدار شدی ساعت 9 و دیگه علاقه ای نداشتی بخوابی و نخوابیدی
راستی موقع پوشک کردنت هم از دیروز پریروز باهات دچار مشکل شدیم چون یک جا بند نمی شی و با پات خودتو بلند می کنی پرت می کنی عقب و من هی باید بکشمت جلو دوباره تو می پری عقب الان بابایی داره پوشکت می کنه و شما انقدر رفتی عقب که سرت رفته زیر میز و تشک تعویضتم زیر زانوهاته !
اینم عکسای جدید که مال امروز و دیروزن
آراد با لباسی که مامان ناهیدش(مامان من) براش بافته
اینجا تست لباس میدادم برات و دورت لباس ریخته
قربونه چشمای مهربونت برم من
آراد( قبل ار گریه)
آراد در حال حرف زدن
آراد متعجب
چاقالوی مامان
خوابالوی من تو تخت ما
آراد با لبهای غنچه
عزیزم با خیال راحت داره شستشو می خوره