آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

عکسهای باقی مانده از تولد آرمین و مسافرت شمال و تولدی که در پیش است

1397/5/15 20:00
نویسنده : شهرزاد
1,260 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم اومدم تو این پست دیگه برم به امروز  و همه ی عکسهارو بذارم

عکسهای شمال

با وانای بابای من یعنی بابا وحید  با خاه شهناز اینا راهی شدیم به سمت شمال منتها من و شما و بابات تا قزوین با اتوبوس  رفتیم  از اونجا بابا وحید اینا اومدن دنبالمون از تهران اومدن

کلوچه ی فومن

در بازار کاسپین انزلی

آرمین عزیز دل خاله

وقتی رفتیم شمال ماه رمضون بود ولی با این حال ما آش خریدیم و تو ماشین زدیم بر بدن

تو مدتی که شمال بودیم آستارا هم رفتیم موندیم و خرید کردیم ماسوله هم سر زدیم عکس زیر مربوط می شه به ماسوله

وقتی انزلی بودیم یه سر مثل همیشه رفتیم این رستوران غذاهاش عالیه

بازار آستارا

از راست به چپ دختر داییم سارا و شوهرش و بابا وحید و بابا سعید  دایی مصطفی و خاله شهنازت ترنم و آیلین و شما و آرمین هم  که می بینی

همونجا تو انزلی تولد من رو هم گرفتن

آش دوغ در گردنه حیران

اینم خریدای شما از آستارا

این شلوارک رو هم از انزلی خریدیم برات

این تیشرت رو هم از انزلی برات خریدیم

 

اینم عکس وانا ی بابا وحید که خیلی ماشینه خوبیه  باهاش  شمال رفتیم همه با هم کاشان رفتیم اهواز رفتیم کلا از وقتی بابا وحید این ماشن رو خریده خیلی مسافرتهای دسته جمعی رفتیم و چسبیده بهمون حسابی

در راه رفتن به اهواز

در راه از اراک رد شدیم و گوش فیل خریدیم شما عاشق گوش فیل هستی من خودم برات درست می کنم به خوشمزگیه اراک نیست ولی مال منو بیشتر دوست داری  و حسابی می خوری

خلاصه ای از  مدت یک ساعته ای که در اراک بودیم

نهارمون رو هم خوردیم سر راه

از اراک که رد شدیم سری هم به مادر بزرگ زدیمبدبو

و بعد از مسافتی طولانی بالاخره به اهواز  خونه ی خاله شهناز رسیدیم

وقتی  اهواز بودیم یه سر رفتیم آبادان و هوا بسیار گرم بود پنجاه و خورده ای درجه بود ولی خریدهای خوبی کردم راضیمجشن

این لباسیه  که برات از آبادان خریدم

و تولد آرمین یک روز قبل از بر گشتمون از  از اهواز

دست خالت درد نکنه  این میوه ها رو هم من چیدم تو ظرف

این دسرهارو هم من درستیدم برای تولد

پاناکوتا وانیلی

ژله بستنی

چیز کیک شکلاتی

میز شام تولد آرمین دست خالت درد نکنه

تم تولد سفید و آبی بود

شما و آیلین .شما حسابی از لباس آیلین خوشت اومده بود و چشم ازش بر نمیداشتی

بعد از  اهواز راه افتادیم به سمت کاشان و غروب رسیدیم خونه ی مامان جونه من

باغ فین کاشان از دید خونه ی مامان جونم

وقتی کاشان بودیم  دختر داییم سارا اینا مارو بردن قمصر پیک نیک برزک هم بردن یک بار که عکساش رو پست قبل گذاشتم

 

بعد از کاشان به همراه مامان جونم راهیه پرند شدیم و چند روز هم اونجا موندیم

نتیجه ی این سوال در اینیستا  خیلی خوی بود خیلیها گفته بودن زیاااد شکل منیمحبت

و بالاخره بعد از مدتها باباجون رو دیدی

عسلم عاشق ماشینمونی و ازم خواستی باهاش ازت عکس بگیرم

وقتی برگشتیم یه روز هم رفتیم گیک نیک با مامان جونم و بابا وحید و ناناجون

مامان جونم و مامانم یعنی ناناجون

وقتی برگشتیم تبریز یه بارم مهمونی دادم به مناسبت برگشتمون  یاشار اینا و مامان جون بابا جون و نانا جون و مامان جونم و بابا وحید هم مهمونهامون بودن

این لباس مرد عنکبوتی مال تم تولد دو سالگیته که تو وبلاگتم هست عکساش یعنی الانم که کوچیک شده ولش نمی کنی

عشقم در گذر زمان

پسرم انقدر بزرگ شدی که تو ماشینت جا نمی شی

ببین چه کوچولو بودی عزیزم

عزیزم ببین چه مرد شدی  نسبت به دوسالگیت

 

شتر کشیدی

اینم مثلا شیرهقه قهه

تولد دوستت دعوت شدی که تو مهد گرفته بود

دو روز پیش رفتیم ایل گلی خیلی اذیت کردی  واقعا از تو شیطونتر  وجود نداره

عزیزم وسایل تولدت رو گرفتم امسال تولد داری گلم با تم مینیون کیکتم سفارش دادیم لباستم با بابات ست می شه هر دو تا رو سفارش دادیم

شمع تولدت

سفره

کارت دعوت

دستمال

 

 

 

اینم یه سری از آشپزیهام

 

پاناکوتا وانیلی

نسکافه پنیری

قیمه

داوود پاشا

برشتوک شکلاتی

کوکو

پاناکوتا زعفرونی

آپیتا

 

خدارو شکر رسیدیم بالاخرهجشن

عزیزم من بمیرم هم وبلاگ تو رو می نویسم باور کنمحبت

 

پسندها (4)

نظرات (3)

رضوانرضوان
18 مرداد 97 17:01
سلام شهرزاد جونم
چقدر دلم تنگ شده بود..ماشا.. به آراد عزیزم
امسال میره پیش دبستانی؟بوس
شهرزاد
پاسخ
سلام رضوان جوون منم دلم براتون تنگيده بود  ماشالا به پسر ماه خودت عزيزم بله عزيزم امسال ميره پيش دبستانى
سعید
5 شهریور 97 16:06
پسر خوشگلی دارید خدا حفظش کنه
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
19 شهریور 97 18:09
عاشقتم آرادگلممحبت