آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

یلدا 96

1396/10/7 19:33
نویسنده : شهرزاد
1,017 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزممحبت

شب یلدا همه خونه ی ما بودن و من کلی تدارک دیده بودم  شما رو چند روز فرستادم خونه ی ناناجون تا به کارهام برسم و شما برای اولین بار بدون من خونه ی ناناجون خوابیدی و راستش انقدر کار داشتم و خسته می شدم که دیگه وقتی برای فکر کردن به نبودن شما نداشتم چشمک

دیگه اینکه مریض شدی و تب کردی و  اسهال و استفراغ که از هوای آلوده ی تبریز بود و الانم دوباره تب کردی و فکر کنم این بار سرما خوردی چون آب ریزش از بینی و چشم داری و عطسه و تب و سرفه با هم درگیرت کرده منم که قسم خوردم دکتر نبرمت چون همشون آبکین  و خودم بهتر از اونا می دونم چی برات  تجویز کنم 

دیگه اینکه روزهامون خیلی بهتر از سه سال پیش میگذره که تو تبریز تنها بودیم و من حسرت مردمی رو می خوردم که با خانوادشون تو یک شهر هستن  الان دیگه نانا جون هست و من  یک روز در میون می بینمش یا با هم میریم بیرون یا ما میریم خونش یا اون میاد پیش ما و از صبح با همیم تا شب  الانم خونه ی نانا جونیم که دارم برات می نویسم

دیروز هم  من و شما با هم رفتیم  عروسی و شما مثل بچگیهات که یه بار رفتیم عروسی و خوابت برد دوباره خوابیدی وقتی هم که بیدار بودی از پیشم تکون نخوردی و همه می پرسیدن همیشه انقدر آرومه!!!!دلخور

دیگه اینکه تو شب یلدا  شما و یاشار کلی تو اتاقت بازی کردید و من کلی خوشحال بودم که بالاخره شما اتاق دار شدی و اولین مهمونت رو بردی تو اتاقت بغل

ارزشیابیه این ماهت هم عالی بود هم امتحانت رو عالی دادی هم برامون نوشته بودن که در همه ی موارد همکاری لازم رو داری منم هر ماه برات جایزه می خرم

تو این مدت به خاطر آلودگیه هوا یک هفته نرفتی مهد و تعطیل بود  خودمونم سعی می کردیم بیرون نریم .کلا یه بار لاله پارک رفتیم .یک بار ایل گلی. خونه ی مامان جون تبریزی اینا و ناناجون

بریم سراغ عکسات

ما و آلودگی در تبریز

براتون  تو مهد یلدا گرفتن و شما با اون کراوات که برات خریدم رفتی.اونجا هم ازتون عکس گرفتن و بهتون گیفت دادن یکیشم همون پاپیونیه که زدی

این کراواتیه که برات خریدم

اینم تدارکات من برای یلدا ی امسال  نون خامه ای که عالی شده بود و پشمک روکش شکلاتیه حاج شهرزاد و پشمک خرسی

سالاد میوه و چیز کیک  با پایه ی کیک

اینم انارمون و لبو و مهمتر از همه بستنی زمستونیهامون که فوق العاده شده بوووود عین بستنیهای بیرون  یعنی شما که بستنی زمستونی دوست نداری نصفشو خوردی

اینم شکلات هندوانه ای و ژله بستنیهامون اون سبزها هم شکلاته

اینم تدارکات شام

لازانیا

بابا وحید .بابا جون  عمه الهام و مامان جون  در شب یلدا خونه ی ما

 

اینم بابا سعید و شوهر عمت

یک روز که رفته بودیم شهربازی کومه

همون روز از کومه برات کاپشن خریدیم خودتم عاشقش شدی و اصرار که مامان ینو برام بخرید ما هم همین تصمیم رو داشتیم

یک روز در لاله پارک

 

در حال رفتن به عروسی

عشقم در مهد

قربون قیافتم تو این عکسمحبت

عشقم در حال گوش دادن به قصه

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)