روزانه های خونه ی جدید
عزیزم
بالاخره در تاریخ 14 آبان اسباب کشی کردیم شبونه وسایل رو بردیم و صبح روز بعد با ناناجون رفتیم چیدیم و چون هنوز تلفن نداریم و من با لب تاب برات می نویسم برای همین این مدت نتونستم برات بنویسم از دوست خوبی که پرسیده بودن چرا دیگه نمی نویسم ممنون که پیگیر ماست و ما رو می خونه
از وقتی رفتیم خونه ی جدید شما با سرویس رفت و آمد می کنی به مهدی. در کل عاشق مهد هستی و ارزیابیهای آخرش رو هم به خوبی بدون غلط انجام میدی و تو مهد ازت راضین
بریم سراغ عکسات بقیه ی توضیحات رو زیر عکسها میدم
بعد از سه سال اتاق دار شدی دوباره اینم اتاقت عزیزم
لازم به ذکره که پرده ی اتاقت به زودی عوض می شه
یه روز که رفته بودیم بیرون
عشقم عاشق هدفونی هستی که بابا جون تبریزی برات خریده
مریض شده بودی عشقم.اسهال استفراغ و انقدر بالا آوردی تا رفتی زیر سرم
ببین چجوری لباس پوشیدی پفتی شکل دخترا شدم
یک روز در خانه بعد از حموم
در ایل گلی
پاییز در ایل گلی
خانواده
گذر زمان رو ببین گلم. عکس سمت چپ مال مهد قبلیه شماس که 3 سالت بود و عکس سمت راست مال ورود به مهد جدیدته در 5 سالگی
و این هم همینطور محرم امیال و محرم دو سال پیش
در ایل گلیه سررررد
ارزیابیه ماهانه ی آبان
آموزش دسته بندی
نقاشیها ی خوشگلت در مهد
یک روز با ناناجون و بابا وحید در راه برگشت از فرودگاه
عشقای خاله .آرمین و آیلین
غذاهایی که تو خونه ی جدید درست کردمآشپزخونمونو خودم طرحش رو دادم و خیلی دوسش دارم عکسش رو میذارم برات .کابینت ساز ازم در خواست کرد براشون طرح بدم یه جورایی پیشنهاد کار داد
پرده هنوز نزدیم اونم به زودی
اینم میز نهار خوری که مخفیه و کشویی حرکت می کنه .اینجا هنوز خونه حاضر نبود و اسباب کشی نکرده بودیم