آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

جشن روز کودک

1396/7/21 17:51
نویسنده : شهرزاد
477 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزممحبت

شنبه ی هفته ی  قبل همونطور که قرار بود رفتیم خونه ی مامان جون تبریزیت  و خاله  ی بابات و بقیه هم بودن  شما و یاشار  کلی بازی کردید و آتیش سوزوندید  تا پارسا هم بهتون ملحق شد و لگوهای جدیدت مارو نجات دادن و یکم آروم گرفتید ولی آخرش دیگه خواب زده شده بودی و غیر قابل کنترل و ما هم زودتر از همه مجبور شدیم بر گردیم خونه با اینحال شب دیر خوابیدی و صبح به زور بیدار شدی  و کلی گریه کردی که خوابم میاد نمیرم مهد خلاصه با یه مکافاتی راهی مهد شدی .از پارسا برات بگم که عینکی شده عزیزم .نمی دونم چرا یادم رفت عکس بگیرم ازتون سه تایی مثل همیشه .خاله ی بابات هم شدید مریض بود و بعد از رفتنش همه  مریض شدن و شما هم از دو سه روز پیش  سینت خس خس می کرد تا اینکه کم کم خلط دار شد و دیروز هم بالا آوردی و وارد مریضی شدی  الان بهت دارو میدم و بهتری فقط همون خلط دار بودن سینت فعلا وجود داره سرفه هم نمی کنی آبریزش هم نداری

عسلکم دیروز که پنجشنبه بود  براتون از طرف مهد جشن روز کودک گرفته بودن  و شما با لباس مجلسی و رسمی رفتی و بهت خوش گذشته بود

شنبه ها هم تو مهدتون ژیمناستیک دارید .ضمن اینکه زبان هم به صورت شعر باهاتون کار می کنن و شما غیر از شعر انگلیسی که یاد گرفتی  سلام احوال پرسی هم  با چند تا جمله ی دیگه یاد گرفتی و اینکه به  رنگ آمیزی شدید علاقه پیدا کردی و همینطور مدل نقاشیات عوض شده در راستا ی بهتر شدن .تو جشن ازتون عکس هم گرفتن که هر وقت بیاد دستم برات میذارم کلا راضیم از مهدت راضی

خونمون هم فردا کابینت هاش رو میارن برای نصب.کمد اتاق تموم شده برق کشی و کناف و رنگ کاری کنافها هم تموم شده   دیروز با بابا سعید و شما رفتیم خونمون شما کلی خوشحالی کردی از کمدی که تو اتاقته و فکر می کردی مال شماس!!! از  نورانی شدنش هم کیف کردی .بعد با بابا رفتید گارک سر کوچمون شهربازی هم داره و من به تمیز کردن خونه مشغول شدم در حد جمع آوریه آشغالها ی بزرگش و کشیدن جارو دستی  شیشه ی آشپزخونه هم تمیز کردم خلاصه اینکه داریم به پایان نزدیک می شیم به زودی نوبته اسباب کشی خواهد شد خندونکجشن

بریم سراغ عکسات

این کیک رو برای روز کودک برات خریدیم عشقم با یه کتاب رنگ آمیزی  خیلی خوشحال بودی هی می گفتی امروز روز منه

در حال رفتن خونه ی مامان جون تبریزی برای مهمانیه شنبه

در مهمانی

اینم تدرکات مامان جونت که من چیده بودم

وقتی از مهد برمی گردی همیشه اینجوری دراز می کشی جلوی تی وی و ساعتها همینجوری کارتون می بینی .نمی دونم این علاقه مند شدنت تا این حد به کارتون یهو از کجا اومده منم تمام تلاشم رو می کنم نبینی  بلیزتم ببین بر عکس پوشیدیقه قهه

بعد از حمام خوشگله من شده بودی

در حال رفتن به مهد خوشحال و راضی

 

یک روز صبح که مثل همیشه از بابات زودتر حاضر شده بودی و بازم کارتون میدیدی

عکسهایی از مهدت  اینجا تمرین سرود داشتی همه رو کامل حفظی و تو کلاس هم اگه دقت کنی با جدیت در حال خوندنی شما کاموایی پوشیدی سمت راست

ماشین آتشنشانی  درست کردید همتون با هم

عزیز دلم مثلا سوار ماشین شدی و داری آتیش خاموش می کنیبوس

در حال انجام حرکات ژیمناستیک شما سفید قرمز پوشیدی

اصلا کار با قیچی بلد نیستی چون زیاد اجازه ندادم کار کنی ایشالا اونجا خوب یادت بدن

 

 

اینم عکسای جشن دیروزتون

قبل از جشن و عکس گرفتن از شما توسط من

تو همه ی جون منی خوشگله منمحبت

در جشن

اینم یه نمونه از نقاشیت که تغییر کرده

اینم رنگ آمیزیت

خونه ساختی

پدر و پسری

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مریم
26 مهر 96 11:13
سلام مامان اراد وبلاگ بسیار زیبایی داری سلیقه ت بی نظیره ارادو خییلی دوس دارم منم ی پسری ساله دارم از تجربیاتت استفاده کردم
شهرزاد
پاسخ
سلام ممنونم .مرسی از این همه لطفتون .خوشحال شدم از نظرتون گل پسرتونو ببوسیدمحبت