آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

تولد 4 سالگی عسل من

1395/7/14 19:05
نویسنده : شهرزاد
3,221 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزممحبت

الهی فدای مرد شدنت خوشگل مامان ...خیلی دوست دارم آقا پسر 4 ساله ی من ...ایشالا روزها و لحظه های زندگیت پر از شادی و موفقیت باشه و همیشه مثل امسال برای رسیدن به تولدت اشتیاق داشته باشی  برم                               

  پسر پاییزی من تولدت مبارک

همون طور که گفته بودم مهمون دار شدیم اول از همه خاله شهنازت با آیلین از اهواز اومدن که من و بابا سعید و شما  رفتیم فرودگاه دنبالشون  ماشالا آیلین خاله خیلی خانوم و بزرگ شده و یه جورایی اولش اصلا بهمون محل نذاشت و قشنگ معلوم بود که ازمون خجالت می کشه خجالت هم چاق شده هم قد  کشیده شما هم خیلی از دیدنش خوشحال شدی ولی دو تاتون مثل غریبه ها اولش نشسته بودید پیش هم    تو همون فرودگاه خالت گفت که آیلین دستشویی لازم داره و خودش رفت برای گرفتن چمدوناش من موندم و یه دختر بچه که جیش داره! حسابی هول کرده  بودم ! نمی دونستم باید چیکار کنم ! بردمش دستشویی بهش گفتم آیلین خاله خودت بلدی دیگه !! (تو  دلم دعا می کردم بگه آره) گفت بله بلدم منم گفتم پس بشین کارتو بکن ! دیدم یه جوری نگام می کنه گفت ببخشید می شه برید بیرون!! منو می گی! مردم از خنده گفتم پشتمو می کنم بهت ولی گفت من جیش ندارم! با مامانم میام دستشویی! هیچی دیگه عملیات نا موفق به پایان رسید! بعد با مامانش رفت موفق شد!خندونک

خلاصه اومدیم خونه و شما و آیلین بهتر از قبل با هم بازی کردید  خلاصه بخوام بگم برات اینکه چند روز بعدش هم سارا دختر داییم با شوهرش و ترنم سورپرایزمون کردن(البته ما می دونستیم میان ولی روزش رو بهمون نگفتن و یهو در زدن و اومدن هر چند نانا جون می دونست)) جمع شما وروجکها 3 تایی شد و همه چیز تقریبا خوب بود غیر از شیطنتهای شما و گزارش دادنهای آیلین و یکم دعوا سر شما! بین دخترها! اتفاق خاصی نیفتاد ! حسابی محبوب قلب دختر ها شده بودی و حتی سر عکس گرفتن باهات  یا رقصیدن باهات کار دختر ها به کتک کاری رسید! شما هم که از 7 دولت آزاد کلا به هیچ کدوم محل نمیذاشتی ولی با اینحال ترنم حسابی قربون صدقت می رفت و بوست می کرد!محبت عزیزم خیلی مهربونه ترنم ولی شما از اون طرف یکمی به آیلین نظر داشتی انگار آیلین هم بعضی وقتها نابودت می کرد با حرفهاش! مثلا شما می رفتی بهش می گفتی آیلین دیگه دوسم نداری اونم می گفت نه! عزییییزم قربونت برم که ناراحت می شدی آخه خییییییییییلی حساسی البته خاله شهناز بعدا بهش گفته بود به شما نگه دوست ندارم حتی اگه با هم قهر می کنید  خلاصه این قضیه حل شد و شما هم که همش دنبال دوست داشته شدن از طرف آیلین بودی روزی چند دفعه ازش می پرسیدی دوسم داری اونم می گفت دوست دارم ولی ....خندهدر کل شما به آیلین خیلی گیر میدادی و همش اشکش رو در میاوردی آیلین عزیز دلم پازل بازه اونم حرفه ای ماشالا کارش عالیه از  آدم بزرگها هم کارش تو پازل بهتره و شما که می دیدی آیلین داره پازل بازی می کنه با بد جنسی پازلش رو بر میداشتی فرار می کردی اونم به دنبالت با جیغ و داد و گریه!

کلا هر چیزی که توجه آیلین رو به خودش جلب می کرد شما انگار هووت رو دیده بودی می رفتی تو کارش  و همون سناریوی داد و جیغ و بدو بدو تکرار می شد! بهنرین بازی که با هم می کردید ما به آرامش می رسیدیم مامان بازی بود! که شما نقش مورد علاقت یعنی نی نی رو بازی می کردی آیلین هم نقش مورد علاقش یعنی مادر رو بازی می کرداون شما رو بغل می کرد شما هم گریه می کردی مثلا!

یک روز قبل از تولدت من و خاله شهناز و خاله سارا با ناناجون و ترنم و آیلین همگی رفتیم پارک آبی تبریز  حیف که به پسرم اجازه نمیدادن بیاد با ما 

اولش که وارد شدم زیاد  خوشم نیومد به خصوص قسمت دریاش که خیییلی شلوغ بود و تاریک و بالا سرش پر از سرسره! کلا احساس خفگی به آدم دست میداد اما بعدش که راه و چاه رو یاد گرفتم خییییییلی بهمون خوش گذشت به خصوص قسمت تیوپ دو تاییها که با سارا می رفتیم تو صف وای میستادیم بعد که  تیوپ رو می گرفتیم می رفتیم یه قسمتی مثل ترن هوایی عالی بود یعنی سارا که جلو نمی نشست من می شستم و از لحظه ی هیجان انگیز سقوطش لذت می بردم یعنی آدرنالین در حد مرگ ترشح کردیم ها! یه چند باری اونو رفتیم یه بارم سرسره رفتم که چون شدت برخورد با آب اون پایین زیاد بود اصلا خوشم نیومد سارا هم که دماغش و عمل کرده از ترس دماغش خوشش نیومد! ولی خالت عاشق اونا شد چسبید به سرسره هاش  ناناجون هم عاشق رودخونه شده بود و همش تو قسمت رودخونش بود که ههمون بهش ملحق شدیم و واقعا" هم خیلی کیف داشت انقدر خندیدم  بعد از مدتها از ته دل!تیوپ  گیر آوردیم دقیقا بعد از تیوپ خیلی حال داد  خلاصه به همه ی تبریزیها توصیه می کنم حتما برن البته اگه تا حالا نرفتن !  البته یه انتقداتی هم دارم از پارک آبی تبریز به نظرم از نظر نظافت و نظارت زیاد موفق نبودن و نسبت به بقیه ی استخرهای تبریز خیلی کمبود داشت چون بقیه واقعا مرتب و منظم و تر تمیز تره ! خلاصه خسته  و کوفته بعد از 3 ساعت برگشتیم خونه و من با گل پسرم  در حالی مواجه شدم که تازه از سلمونی بر گشته بود و دوباره موهاش و مرتب کرده بود (خودم به بابات گفته بودن البته)خیلی خوش تیپ شده بودی عزیزم  زودی بغلت کردم بردمت حموم تا برای فردا که تولدت بود آماده باشی

  روز 1 مهر با حضور بابا وحید و نانا جون و خاله شهناز و آیلین و عمه الهام و یاشار و عمو مهدی(شوهر عمت) باباجون تبریزی و مامان جون تبریزی و خاله سارا و ترنم و عمو حسین تولدت برگزار شد 

همه ی کارهامو از روزهای قبلش به تدریج انجام داده بودم و روز تولدت فقط شام اصلی مونده بود و تزیین خونه و گرفتن کیک

تم تولدت مک کویین بود  و لباس مهمونهامون رو گفتیم قرمز یا سفید بپوشن که به مک کویین بیاد کیک تولدت رو  اینترنتی سفارش دادم  که به موقع آماده بود و بابات با عمو حسین رفتن گرفتن که عالیییییییی بود خیلی خوشمزه بود و دقیقا همونی بود که می خواستم کیکت عدد 4 بود که روش خیابون  بود با ماشین   اولش که دیدمش خیلی ذوق کردک بغلو تصمیم گرفتم همیشه به همین خانوم سفارش بدم (کسی خواست به ایشون سفارش بده به من بگه  شمارشو میدم )

همه ی این تم و کیک و تزیینات  ماشین برای این بود که کادوی تولدت موتور شارژی بود که  اینترنتی از تهران برات سفارش داده بودیم عزیزممحبت خودتم قبلا عکسش رو دیده بودی  و رنگش رو خودت انتخاب کرده بودی ولی بهت نگفته بودیم قراره برات بخریم 

در اصل می خواستم تم تولدت موتور باشه اما متاسفانه هیچ چیش نبود اصلا نداشتیم! منم تصمیم گرفتم موتور و ماشین و خیابون رو با هم تلفیق کنم یه جورایی !

خلاصه تولدت شروع شد و حسابی بهمون خوش گذشت می تونم بگم از همه ی تولدات بیشتر امسال خوش گذشت  و چه ذوقی می کردی خودت از دیدن برف شادی و رقص و آهنگ و کیکت  کادوهاتو که دیدی که دیگه تو آسمونا بودی خودت همرو باز کردی البته با کمک بقیه ی بچه ها ولی چون ما حسابی بهت وعده ی کادی خوب داده بودیم از دیدن هیچ کدوم اونقدر پوق نکردی و وقتی کادوها تموم شد (موتور رو رو نکرده بودیم هنوز) ناراحت شدی گفتی تولد تموم شد! خندهمنم گذاشتمت وسط خونه به بابات گفتم بره موتورت رو بیاره! وای نمی دونی چقدر خوشحال شدی انقدر بالا و پایین پریدی و ذوق کردی که  حد نداره به همه با خوشحالی و داد و بیداد می گفتی من موتور دارم ! بعد از همه تشکر کردی که برات موتور خریدن!خنده یعنی فکر می کردی همه برات موتور خریدن!دیگه بقیه ی کادوهاتو نگاه هم نمی کردی

کادوهات از قرار زیر بود

ناناجون و بابا وحید 200 تومن

باباجون مامان جون تبریزی یه دستبند چرم و طلا

خاله شهناز 100 تومن

عمه الهام یه بسته لگوی خوشگل و حرفه ای عکسشو میذارم

سارا اینا 50 تومن

من و بابا سعید یه موتور شارژی به مبلغ 500 تومن و شهر کوچک(خیابون پارچه ای)

تولد بابا سعیدت هم بود که به بابا سعیدت هم دوباره اینجا تبریک می گم

دست همه ی مهمونهامون درد نکنه که هم برای شما کادو آورده بودن هم برای بابا سعیدت

محبت

خلاصه مراسم با خوراکیهای خوشمزه ای که من برات درست کرده بودم و کیکی که در آخر خوردی و با موتور سواریه شما بچه ها به پایان رسید و من با خیالی راحت که برای بچم یه خاطره ی خوب از تولدش به یادگار گذاشتم   به رختخواب رفتم آرام

فردا صبحش هم سارا اینا برگشتن کاشان و چند روز بعد هم دایی مصطفی(شوهر خالت)اومد تبریز و بهمون ملحق شد خلاصه روزای خوبی بود که زود گزشت و همه بعد از مدتی برگشتن خونه هاشون و ناناجون هم رفت کاشان و من و شما و بابا سعید موندیم تنهابی حوصله

تو مدتی که مهمون داشتیم هم حسابی تبریز گردی کردیم از لاله پارک و ایل گلی بگیر تا تسنیم و ستاره باران وبازار و  ولیعصر و کومه و شهربازی میر داماد و ایل گلی و غیره

یه روزم مامان جون تبریزیت خاله شهنازت اینا رو با ما و ناناجون اینا دعوت کرد خونشون که کلی زحمت کشیده بود ولی تو و یاشار نابودمون کردید آیلین بیچاره مونده بود اینا دیگه کین! و ما اصلا هیچی نفهمیدیم غذا خوردیم و زود بلند شدیم اومدیم غمگین

 

راستی یه روزم داییه من از کرج اومد خونمون فقط نهار خورد و رفت!غمگینچون عروسی دعوت داشتن خلاصه اصلا" ندیدیمشون

یه روزم خاله ی بابات از تهران اومدن خونه ی مامان جون تبریزیت و شام دعوت شدیم خونه ی مامان جونت و یه روزم خوه ی دختر دایی بابات دعوت شدیم که چون مهموندار بودیم و من یهو مریض شده بودم نرفتیم ! مریض شدم دو روز طول کشید بعد یهو خوب شدم! الان عمه الهامت شدید مریضه منتها کارش به سرم کشیده و هر روز داره میره زیر سرم !

دیروزم رفتیم خیابون شهناز دونر خوردیم جای  دوستان خالی هوا هم خوب بود زیاد سرد نبود خلوت هم بود خیلی چسبید

وقتی خالت اینا اینجا بودن با سارا اینا یه بار رفتیم لاله پارک بالاش آیس پک خوردیم یه بارم وقتی سارا اینا رفته بودن با دایی مصطفی اینا رفتیم لاله پارک بیف استراگانف خوردم من ! از توسکا گرفتیم معمولی بود! عمرا مثل بیف استراگانف های دلستان نبود !  به دوستای تبریزی توصیه می کنم یک بار هم که شده اگه نرفتن برن دلستان بیف استراگانف بخورن چیکن هاشم خوشمزس البته شعبه ی اصلیش ها نه تو لاله پارک چون دلستان  لاله پارک بیف نداره   اگه ریا نشه من خودمم بیف استراگانفهام مثل دلستان می شه کلا عاشقشم بغل

البته پیده هایی که توسکا داره هیچ جا نداره جاتون خالی یه بارم از توسکا پیتزا و پیده سفارش دادیم تو خونه خوردیم

عجب پست خوشمزه ای گذاشتم ها همش راجع به غذا و کیک و اینا بود!

راستی لیست غذاها و دسرهای تولدتم بگم و بریم سراغ عکسات

پیش غذا...دلمه برگ....پاستا صدفی شکم پر....کشک بادمجون ....سالاد الویه

غذای اصلی...باقالی پلو با ماهیچه...زرشک پلو با مرغ

دسرها...پاناکوتا قهوه...چیز کیک شکلاتی....دسر یخچالی(فیلمش رو تو تلگرام دیدم از روش درست کردم عاااااااااالی بود همه عاشقش شدن دسرهامون همش تا قطره ی آخر خورده شد)عینکموز ژله ای

بریم سراغ عکسات

یه روز در ستاره باران

 

شما در انتظار خوردن انار(ناناجون داشت برات دون می کرد)قبل از مهموندار شدنمون انقدر انار دوست داری که لباساتم عوض نکرده بودی تا از بیرون اومدی نشستی منتظر انار

 

 

اینجا  آیلین اینا اومده بودن و نانا داشت براتون قصه می خوند لباسی که تنته هم خاله شهناز برات سوغاتی آورده  دستش درد نکنه کارتونشو خیلی دوست داری( آقای نخودی)

فکر کنم دعواتون شده بود

اینم آیلین و شما و نانا جونی که به خاطر زندگی تو ایران و سایت مسخره ی نی نی وبلاگ سانسور می شود!

و شب که دو تاتون می چسبیدید به ناناجون ! البته شما یکم می موندی میومدی پیش  خودم می خوابیدی ولی آیلین هر شب پیش نانا می خوابید

در حال رقصیدن با آیلین

 

 

یکی از غذاهامون آبگوشت با پوشت گردن خوشمزه (ما آبگوشت با برنج می خوریم بیشتر از آبگوشت با نون عالیه پیشنهاد می کنم به همه امتحان کنید پسر من که عاشقشه)

یه روز که با خالت و آیلین رفته بودیم میرداماد

 

 

من و خالتم به هوای شماها یه حالی کردیمخندونک

 

و وقتی ترنم هم به جمعتون اضافه شد

و از همون اول محبتهای ترنم عزیزممحبت

اینم نهارمون فسنجووووونمحبت

آرایشگاه قبل از تولد

 

تزیین خونه برای تولدت

 

 

اینم تدارکات من برای تولدت عزیزم

این همون دسر یخچالیه خوشمزس که گفتم

اینم چیز کیک شکلاتیت با تزیین درخت پاییزی

از پاناکوتای قهوه عکس تکی ندارم تو عکس کلی می بینی

پاستا صدفی شکم پر اینم خیلی پر طرفدار بود و عالی

دلمه ی برگ

سالاد الویه با تزیین عدد چهار و مثلا خیابون ! مثل کیکت درستش کردم بدون قالبراضی

موز ژله ای گوشه ی تصویر و پاناکوتا قهوه هم پیش دسر یخچالی مدل ستاره ایه

 

 

اینم کیک تولدت

 

 

اینم شاهزاده ی من محبت برای تولدت بابات غیر از اینکه روز قبلش بردت موهاتو کوتاه کرد یک ساعت قبل تولد هم بردت آرایشگاه موهاتو خوشگل کرد و تافت و ژل زد برات  ماشالا بهت عزیزم داماد شده بودی  عروس خانومها هم که ول کنت نبودن همینجا بود که دعوا شد سر اینکه کی با آراد دوسته و واقعا" همدیگرو می زدن مو می کشیدن هل میدادن!زیبا

 

 

 

 

ترنم و آیلین

سارا و ترنم

 

اینم کادوی تولدت که شما و  آیلین باهاش عکس انداختیدمحبت دستبندی که مامان جون تبریزیت اینا خریدن برات هم تو دستته

 

بچم خجالت کشیدهبغل

اون موقع هم  دست از خوانندگی بر نمی داشتی

اینم کادویی که عمه الهام برات خریده

اینم شما و بابا سعید (بابا سعید با لباسهاییه که برای تولدش کادو بهش دادیم  تیشرت رو من و شما دادیم و شلوار رو ناناجون و بابا وحید

الهی فدای دوتاتونمحبت

این ماسکها رو هم به عنوان گیفت تولدت دادم به بچه ها مال یاشار هم مثل مال شما ماسک سگ بود

یه بارم که همه با هم رفتیم لاله پارک

ناناجون و بابا وحید (مامان بابای من )برای دوستای جدیدمون گفتمخندونک

 

بعد از رفتن سارا اینا شما و آیلین در حال دیدن کارتون

بعد از اینکه دایی مصطفی هم از اهواز اومد بازم رفتیم لاله پارک و شما که عاشق صنذلی کوذکی!!! با اینکه توش جات نمی شه به زور خودتو جا می کنی

خاله شهناز و شوهر خالت

این غذای بابات بود خوشمزهماهیچه با سس پنیر

اینم غذای من بود بیف استراگانفی که توضیحش رو دادم

بعد از لاله پارک هم رفتیم ایل گلی

یه روزم که هوا حسابی سرد شده بود رفتیم  ولیعصر گردی

رفتیم لذت سنتر باقلوا خوردیم

 

 

اینجا هم ناناجون براتون پازل خریده بود خوشحال بودید لباسی که تنته نانا برای امسالت بافته به سفارش من دستش درد نکنه خیلی بهت میاد

عکس پایین هم مال زمانیه که خالت و ناناجون اینا رفته بودن بازار مشروطه و دایی داریوش من اومد سورپرایزمون کرد

 

باجناقها و آیلین

بعد از رفتن مهمونها خاله  بابات اومد و یک شب دعوت شدیم خونه  ی مامان جون تبریزیت

 

 

 

 

عشق منی آخههههههه

 

اینم کادوی عمته که یه قسمتیشو برات درست کردم و شما باهاش عکس گرفتی

 

 

در حال خوردن بلال عاشقشییییییی

 

اینم دیروز که رفتیم خیابون شهناز دونر خوردیم

 

عاشقتم عشقم

عکسهای خانوادگی تولد در پست بعد رمزدار

پسندها (2)

نظرات (0)