زمستان در پاییز

عزیزم

 داریم روزهای سرد زمستونی رو  در پاییز تجربه می کنیم این روزها همش برفی و سرده همه جا یخبندونه و همه ی مسیرها تقریبا" بسته شدن تقریبا" هر شب داره برف میاد  البته نه برف معمولی همش کولاکه ...در کل امسال خیلی زود زمستون شد فکر کنم اولین برف یکی دو ماه پیش اومد بعد از اون هم ول کن نبوده ! و این در حالی بود که من به ناناجون می گفتم تبریز زیاد برف نمیاد نهایت 2 بار بیاد بقیش همش سرماست ! حالا امسال تا همین الان 5 الی 6 بار برف اومده و من ضایع شدم! کوچه ی ناناجون اینا خیلی سرد و لیزه من صبح ها کلی شما رو می پوشونم بازم از چشمهات اشک میاد عزیزکم البته بابا سعید دیروز شما رو با ماشین برد و یه کمکی به من کرد  الانم که دارم برات می نویسم مهد کودکی  و با رضایت و خوشحالی صبح رفتی حتی از منم زودتر دم در بودی و می پرسیدی مامان شهرزاد حاضر نشدی هنوز؟ من برم بیرون تا شما بیای؟ چیکارت کنم که انقدر خوش زبون و نانازی؟  همین الان دلم کلی برات تنگ شده مخصوصا" که موهات و کوتاه کردیم خیلی نمکی تر شدی و آقا تر تازه لپهات افتاده بیرون و هی من می خوام گازت بگیرم .... بله تو همین تعطیلاته چند روز پیش که بابا وحید اومده بود  با  بابا سعید و بابا وحید رفتید سلمونی و یه کوچولو موهاتو کوتاه کردی  کلی هم  تو سلمونی حرف زده بودی و سوال پرسیده بودی و از گریه و این حرفها خبری نبوده  کلا" با بابا وحید که میری سلمونی پسر خوبی می شی ولی اون سری که با من رفتی اصلا" ازم جدا نشدی و کلی گریه کردی و نا کام موندیم اومدیم بیرون ! راستی نانا جون هم رفته کاشان الان یه دو سه روزی هست رفته  و شما برای اولین بار ه که انقدر دلتنگی می کنی و مدام می پرسی ناناجون کی میاد؟ ناناجون چرا رفته ؟ دلم براش خیلی تنگ شده ! حتی دیروز زنگ زدم باهاش حرف زدی و بهش می گفتی ناناجون دلم برات تنگ شده همین الان بیا انار هم بیار! وای از دستت که چقدر انار دوست داری روزی یدونه انار می خوری بازم می خوای ما بهت نمی دیم !  ناناجون برات دون می کنه می دوی میری کاسه میاری میریزه تو کاسه می شینی آروم و بیصدا جلوی  کارتونت دو نه دونه با دست می خوری  یعنی  در حال حاضر یکی از موثر ترین چیزایی که شما رو آروم و بیصدا می کنه همین انارره! از اونجایی هم که انار های ساوه معروفه به بابا وحید همش می گفتی برام انار بیار بابا وحید هم یه کارتون انار از ساوه برات آورده و تنها کسایی که خیلی انار دوست دارن و می خوردن شما و بابا وحیدی ! کلا" من و ناناجون به این نتیجه رسیدیم که شما چه از نظر اخلاقی چه از نظر شیطنت و حتی از نظر ظاهری خیلی به بابا وحید شباهت داری  البته این قضیه رو خیلیها بهمون می گفتن که با بزرگتر شدن شما ما هم بیشتر به این نتیجه می رسیم  تنها چیزیت که  به بابا وحید نرفته محتاط بودنته که بر عکس بابا وحیده که خیلی اهل ریسکه ....در کل خیلی گرمایی هستی و بدنت مثل بخاری گرمه همیشه عاشق رانندگی و موسیقی هستی  و همه ی اینها درست مثل بابا وحیده  ...بی اقرار رانندگیت عالیه یعنی وقتی ماشین شارژیتو  می بریم خونه ی بابا جون تبریزیت اینا خیلی عالی رانندگی می کنی دنده عقب رفتنهات فوق العادست و دقیقا" مویی پارک می کنی به بابات و بابا جون هم دستور میدی که با پاهاشون در پارکینگ برات دست کنن و وقتی شما می رسی در بره بالا و باز بشه و شما مثلا" میری تو پارکینگ و پارکینگتم بین دیوار و میز تی ویه کاملا" صاف میری تو پارکینگت قشنگ عقب و جلو می کنی تا ماشین صاف صاف وایسه اونجا و بعد دنده رو خلاص می کنی دگمه ی خاموش رو می زنی میای پایین تا ببینی در پارکینگت بسته شده یا نه  خیل دقیق و نکته سنجی خیلی زیاد

دیشب ازم می پرسی مامان کانگورو به انگلیسی چی می شه! من موندم کانگورو رو دیگه از کجا آوردی! بهر حال اینو بدون که شما رو به زودی میذاریم کلاس زبان و فقط منتظریم تا مهد کودکت  تا یکی دو ماه دیگه تموم بشه   و  بریم سر خونه و زندگی خودمون تا شما رو به جای مهد بفرستیم کلاس زبان چون خیلی علاقه نشون میدی و همهی حروف انگلیسی رو حفظی و نوشتن بعضیهاشون هم بلدی مثل p مثلs مثل o مثل i مثل w 

 تو این مدت با ناناجون و بابا وحید یه سر رفتیم لاله پارک البته تو تعطیلی رففتیم که به خاطر چهل امام تعطیل بود  برای همین رفتیم بازار ماهی فروشا که نزدیک لاله پارکه و شما از نزدیک هم ماهی زنده دیدی هم  جلوی چشمای خوشگلت  ماهی های خریداری شده رو کشتن  من خودم اصلا" نگاه نکردم ولی خیلی ناراحت  شدم ماهی های بیچاره  خلاصه  به جای اون روز جمعه رفتیم  لاله پارک که حسابی شلوغ بود و اصلا" نمی شد راه رفت یه دوری زدیم و هایپرش هم رفتیم خرید کردیم و از اونجا هم یه سر شما رو بردیم شهر بازی و برگشتیم خونه

راستی ناناجون برات یه لباس خوشگل دیگه هم بافته که حسابی بهت میاد و عاشقشی  عکسش رو میذارم برات کلا" اومدن ناناجون پیش ما خیلی محاسن داشته که یکیشم این بافتنیهای خوشگله دستت درست ناناجون

خوابهای شما همش پر از هیولاست!  هر روز که بیدار می شی برام تعریف می کنی بعضی وقتها هم شبها تو خواب حرف می زنی و صدام می کنی می گی مامان هیولا اومده دستمو بگیر الهی فدات بشم همه ی این خوابهات تاثیرات کارتونهاییه که می بینی البته واقعیت اینه که عاشق کارتونهای  این مدلی هستی و حقیقتا ترسناک نیستن ولی خوب تو همشون یه آدم یا یه موجود عجیب یا بد هست که به اونا می گی هیولا در حال حاضر کارتون مورد علاقت دایناسوره و نگهیان قصه ها  که این دومیه خیلی خوشگله منم دوست دارم یا هم می شینیم می بینیم همش انیمیشن می بینی  و به کارتونهای رنگی رنگیه  مناسب سنت علاقه  ای نداری

راستی چند روز پیش که می خواستیم بریم خونه ی مامان جون تبریزیت اینا شما رو زودتر حاضر کردم من و بابا داشتیم حاضر می شدیم یهو داد زدی تزوووول یعنی قیافه ی من اون لحظه دیدنی بود که شما بالاخره یک کلمه ی ترکی تو مهدت یاد گرفتی  و به جا هم استفاده کردی تزول یعنی زود باش  آخه می دونی تو مهدتون فارسی با شما حرف می زنن خوب تا اینجاش طبیعیه ولی با بقیه هم فارسی حرف می زنن! که این اصلا" به نظر من خوب نیست ! چون تبریزیها نسبت به زبان و فرهنگشون انگار دیگه تعصبی ندارن و این خیلی ناراحت کنندست که مادر پدرها به مربی مهد بچه هاشون سفارش می کنن فارسی با بچه هاشون حرف بزنن ! و اصلا" به این فکر نمی کنن که با این کار نسل آینده ی تبریزیها   تشکیل می شه از آدمهایی که همه فارسی حرف می زنن و کم کم زبان ترکی فراموش می شه و همینطور فرهنگ تعصب و همه چی تغییر می کنه و دیگه کسی به خاطر شهرش کاری نمی کنه و تبریز هم می شه مثل بعضی  از شهر های ایران که  هیچ تعصبی به شهر در مردمش وجود نداره و این همه تمیزی و فرهنگ قشنگی که تو تبریز هست همش بر باد میره من واقعا" برای خانواده هایی که اولین زبونی که به بچه ی ترکشون یاد میدن فارسیه متاسفم  منی که خودم فارس هستم به مربی مهد تاکید کرده بودم دوست دارم بچه زبان ترکی یاد بگیره لطفا" باهاش ترکی حرف بزنید و مربی با تعجب به من نگاه می کرد!   الان هر وقت می ریم بیرون  مادر پدر های زیادی  رو می بینم که با بچه هاشون با لهجه ی  ترکی  به زور فارسی حرف می زنن  و بچشون هم فارسی جواب میده ! خیلی خجالت آوره اینو نه فقط به تو پسرم می گم بلکه دارم  به اونایی می گم که اینطوری کمر به نابودی  فرهنگ و زبانشون بستن 

خوب ولش کن بریم سراغ عکسات

این نمایی از تبریز برفی و کولاک البته این عکس رو از یه سایتبی برداشتم چون خودم اصلا" از خونه دید نداشتم اوضاع وخیم بود

ماهی فروشی

خیلی خوب و عالی پاک می کردن مجانی و می شستن و تیکه تیکه می کردن

در حال دیدن کارتون و نقاشی رو تخته ی آهن رباییت ...این تخته رو خیلی وقته داری و کلی بهش علاقه داری به طوری که داغونش کردی و باید یکی دیگه برات بخریم

عزیز دلم اینجا هنوز موهات بلند بود هرچند بعد از کوتاه شدن هم چندان تغییری نکردی هنوزم بلنده!

عشق کوچولوی من با دهن شکلاتی

وای یعنی اخم کردنت خدااااست عاشقتم

ناناجون و بابا وحید رفته بودن بازار و از اونجا به سفارش من برات بلیز خریدن این یکیش

اینم دومیش اینا رو من خریدم برات

اینم نانا جون از طرف خودش برات خریده دستش درد نکنه برای زیر بافتنی که برات بافته خریده رنگش قهوه ایه

این دستکشها رو هم برات خریده

اینم لباسی که برات بافته و شال گردنش که خیلی بهت میان رنگش به سفارش من بود  و البته از نانا خواستم بزرگ تر از سنت ببافه که برای سالهای بعد هم بپوشی

طرحش به سفارش بابا سعیده و خیلی خوشگله

اینم پشتشه

یه روز هم با بابا وحید و نانا جون رفتیم تربیت و شما که عاشق گربه هایی

ناناجون و بابا وحید و بابا سعید و شما در تربیت سرد

شما در پاساژ تربیت

در لاله پارک با موهای کوتاه شده

اینجا دیگه همه از دستم عصبانی شده بودن بسکه عکس گرفته بودم و دیگه کسی همکاری نمی کرد منم از لجم این عکسرو میذارم

عزیز دل خوشتیپم

خونه ی بابا جون  این لباس پایینی هم پارسال ناناجون برات بافته و من عاشقشم

اینم یک نمونه از نقاشیت صورت یک آدم! همون چشم چشم دو ابروی که تازه یاد گرفتی بکشی ولی قایق و هواپیما  و خونه رو بیشتر دوست داری بکشی و قشنگ هم می کشی و خیلی وقته بلدی