آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

روزانه ها...

1394/4/18 22:09
نویسنده : شهرزاد
1,534 بازدید
اشتراک گذاری

نوشته شده در تاریخ 18 تیر

سلام نازنین مامان محبت

این روزا عاشق اینی که قربون صدقت برم و بهت بگم نازنیییییییین کلی ذوق می کنی و می خندی خودتم هر وقت دلت قربون صدقه می خواد میای بهم میگی بهم بگو نازنین ! وای که چقدر دوستت دارم ! راستی امروز یه چیزی کشف کردم  هر وقت من صبح ها که از خواب بیدار می شی  قربون صدقت می رم و حسابی می چلونمت و باهات بازی می کنم  و می خندونمت اون روز شما شیطنتت کمتر می شه و بچه ی خوب و خوش اخلاقی می شی و اذیت نمی کنی ! البته این در مورد خواب عصرت هم صدق می کنه و فقط کافیه نیم ساعت بعد از بیدار شدنت حسابی بوس مالیت کنم تا اون روز روز خوبی برای هر دومون باشه

مرد من شدی دیگه یه مرد بزرگ و فهمیده که مامان می پرستدش و عاشقشه الانم که دارم برات می نویسم با بابات رفتید خونه ی مامان جون بابا جون تبریزیت چون یه مدتیه به خودم استراحت میدم و وقتی دلت براششون تنگ می شه نه نمی گم و یه فرصت گردش به تو و استراحت به خودم میدم وقتی هم بر می گردی کلی دلت برام تنگ  می شه و می پری بغلم با یه لبخند خوشگل همه ی اتفاقات خونه ی مامان جونت اینا رو برام تعریف می کنی   یه روزم که با بابات رفته بودی  خونه ی مامان جونت اینا من یه کانالی پیدا کردم و نشستم به دیدن فیلم ترسناک!  کلی بعدش می ترسیدم ها ! حتی زنگ زدم به بابات که زود بیا خونه من دارم سکته می کنم! همچین مامان شجاعی داری عزیزمخجالت

راستی نانا جون دو سه هفته ای رفته بود کاشان و اهواز که فردا که جمعه هست داره بر می گرده بیچاره 19 ساعت تو راهه چون بلیط هواپیما که گیرش نیومد با بابا وحید میره اراک از اونجا با اتوبوس میاد تبریز! بازم گذرش به اراک میفته! ولی این بار دیگه هیچ کس رو اونجا نداره حتی خونشم دیگه اونجا نیست ! خیلی دلم تنگ شده برای اراک برای خونمونسکوت

تو این مدت  2 بار مهمونی دادیم 1 بار مامان جونت اینا و عمت اینا رو دعوت کردم  برای افطار و شام یه بارم نسیم جون اینا رو دعوت کردیم  ...خوب اول از همه بگم که یه جورایی دست بزن پیدا کردی گویا!  و این برای من خیلی خبر خوبیه! این که بزنی بهتر از اینه که بخوری! و این امر از روزی شروع شد که یه روز خونه ی باباجون تبریزیت اینا بودیم  به همراه یاشار اینا که در سکوت یهو صدایی اومد ! گفتم شاید ماشینت از دستت افتاده که بعد صدای گریت همه جا پیچید ! شما هیچ وقت الکی گریه نمی کنی مگه اینکه واقعا" دردت اومده باشه که بعد با نمایان شدن جای انگشتهای یاشار روی صورت خوشگلت و البته تعریف خودت که یاشار سیلی زده بهت جریان معلوم شد من خیلی ناراحت می شم که شما که انقدر مظلومی  همچین بلاهایی سرت بیاد ولی خوب یاشار هم بچست نمی شه چیزی گفت بهر حال بعد از اون سیلی بود که شما دست بزن پیدا کردی ! چون همون روز تو خونه ی  بابا جون در حالیکه دیگه خبری از دعوا نبود موقع خوردن غذا چنان زدی تو کمر یاشار که غذاشو البته به زور بالا آورد! و نیم ساعت گریه کرد و دیگم دور و برت نیومد البته من برای یاشار ناراحتم ولی اینکه تو بزنی و نخوری آرزوی همیشگیه من بوده و هست ....هر چند یاسمین رو هم بی نصیب نمی ذاشتی و   من کلا" فراموش می کردم این تویی که یه زمانی از یاسمین کتک می خورد  ! چون این بار همش دنبالش بودی که هولش بدی یا بچلونیش البته یاسمین هم ساکت نمی نشست و سر فرصت وشگونت می گرفت یا موهاتو می کشید .چشمک

راستی برای عید فطر مهمون دار  خواهیم بود و زن داییم و دختر داییم و شوهر و پسرشون نویان که از شما 9 ماه بزرگتره  با هواپیما از تهران میان خونمون  چون تصمیم دارن برای عروسی پسر داییم که 14 مرداده لباس بخرن  که ما هم در اون مراسم دعوت می باشیم  در کل یکی دو روز اینجان هرچند از طرف دانشگاه آزاد بهشون جا میدن و احتمالا" اینجا نمونن ولی برای یکی دو وعده حتما" میان اینجا

دیگه اینکه یه چند باری رفتیم ایل گلی و راه رفتیم و یه بارم پیک نیک رفتیم یخ کردیم بر گشتیم   شما هم چندین بار رفتی شهر بازی میرداماد و کلی حال کردی بعضی وقتاش منم باهاتون بودم کلا" جای خوبیه هم  تمیز و مرتبه هم وسایلش خوب و زیاده هم قیمتاش از همه جا پایین تره  به دوستای تبریزی توصیعه می  کنم خندونک

چیزای خنده دار زیادی می گی که دیگه ثبت نمی کنم نمیدونم چرا! چون با اینکه کلی می خندم از دستت ولی همش یادم میره و بهتره که برات بنویسمشون  فقط یکیشو یادمه اونم اینه که یه روز  که داشتم می خوابوندمت تو اتاق برگشتی گفتی مامان گرممونه پاشو درو باز کن ! بعد که دیدی می خندم و کاری نمی کنم گفتی مامان تو رو خدا گرمه پاشو دیگه!قه قهه

برای اینکه  خودت بیای بشینی غذا بخوری بهت می گم مامان می خواد غذا بخوره  به آرادم نمیده کلی بغض می کنی  میای می گی مامان به منم بده بعد که جواب نمیدم می گی بگو شوخی کردم بگو قه قههجدیدا" هم که می گم می خوام غذا بخورم ولی به آراد نمی دم می گی مامان بیا آشتی کنیم خنده

بریم سراغ عکسات

روزی از روزها شما و بابا سعید خونه ی مامان جون تبریزیت

بازی با ناناجون قبل از اینکه ناناجون بره

ناناجون برای آیلین این کفشها رو سوغاتی خرید و شما پات کرده بودی و کلی بهت خندیدیم

همش خودتو برای بابا وحید لوس می کردی و یه جورایی کرم می ریختی که بیاد دنبالت باهات بازی کنه

یه سر هم رفتیم ولیعصر با بابا وحید و نانا جون

این گربه هم حامله بود و مغازه دارها بهش جیگر داده بودن بخوره!شما هم در حال تماشا بودی

بعد رفتیم پاساز میلاد نور که شما خسته شده بودی و می نشستی دم مغازه ها !

دیگه وقت افطار هم که شد حسابی بهمون خوش گذشت و از خلوت بودن خیابونها کلی لذت بردیم و راه رفتیم

بعدشم رفتیم پارک

بازم یه روز دیگه خونه ی باباجون تبریزیت اینا و ماشینت که هر چند وقت یکبار  بار ماشین می کنیم و می بریم اونجا

همون روز متوجه شدیم دو تا پرنده دارن تو تراس باباجون  تبریزیت لونه می کنن و شما دیگه ول کنشون نبودی همش نگاشون می کردی اینم بگم که چون باباجون تبریزیت اینا تازه  این طبقه رو ساختن هنوز نمای طبقه ی دومش سنگ نشدست اون پرنده ها هم می خواستن لای آجرهاش لونه کنن

اینم یه عکس در تاریکی از حیاط خونه ی مامان جون تبریزیت اینا بدون درخت گیلاسغمگین

ویخمک خوردن همیشگیه شما خونه ی باباجون تبریزی

شهربازی کوثر

عاشق این میکی موس و ژستش هستی! و تو عکساتم گاهی انگشت شستت رو مثل این می کنی

 

یک روز در خانه در حال ساخت یه چیز من در آوردی  از خودت و کلی بعد از ساختش خوشحال شدی و باهام شرط کردی که مامان جمعش نکنی ها تا من اتز خواب بیدار بشم منم

فول دادم بهت تا راضی شدی بریم بخوابی!

عشق کوچولوی منی تووووووومحبت

عاشقتم عزیزممحبت

اینم زندگی ما !!!

عزیزکم این همون کامیونیه که خانم دوست بابات برای تولد 2 سالگیت آورده بود و شما جدیدا" خیلی بهش علاقمند شدی و همش با پیچ گوشتی خود کامیونت  قطعاتش رو باز می کنی و دوباره می بندی

سارا دختر داییم  از طریق وایبر  فیلم ترنم دخترش رو برامون فرستاده که توش آهنگ جدید حمید طالب زاده رو ترنم می خونه شما کار و زندگیت شده بود دیدن این فیلم و تو عکس زیر هم داری اونو نگاه می کنی تو خونه ی مامان جون تبریزی  انقدر نگاه کردی که شعرش رو حفظ شدی!خندونکالبته خودتم پاکش کردی رفت پی کارش!سکوت

 ایل گلی 

داشتی با بابات می رفتی بیرون

عکس زیر هم باز داشتی می رفتی گردش با اون ژستتبوس

تو زندگی منی عشق من محبت

انگشتت رو مثل میکی موس کردی

عشق من داری فیلم عروسی ما رو می بینی خوشگلم چون این روزا روزی چند بار از اول می بینیش دیگه هم کارتون نمی بینی یه جورایی فیلم ما شده کارتون تو! همه ی آهنگهاشم حفظی ایرانی ترکی حتی خارجیهاشم حفظی! یه روز برگشتی بهم گفتی مامان بازم عروسی کن گفتم با کی گفتی با من !خندهقه قهه

هر کسی هم که می شناسی نشونمون میدی

نازنین منیییییییخوشمزه

بازم در حال رفتن به ددر

در حال رفتن به خونه ی مامان جون با ماشین!

همیشه خوب بخوابی گلم

بقیه ی عکسها پست بعد  تا یکی دو روز آینده

 

پسندها (3)

نظرات (3)

مامان ela
26 تیر 94 15:57
سلام شهرزاد جون بالاخره گوشی گرفتی یا نه؟ دیگه چرا تعارف میکنی میذاشتی میخرید دیگه خخخخه عزیزم اگه تلگرام و واتس اپ داری شمارمو برات میزارم بیای تو جمع نی نی وبلاگیا بهت خصوصی دادم پسر گلتم خیلی بزرگ شده خوشمل شده هونه جدید هم مبارک خیلی قشنگه اونطوری که تو عکسا دیدم
مامان آنيسا
30 تیر 94 19:13
مثل همیشه زیبا عزیزم به جای من آراد رو بچلون
سودا
1 مرداد 94 20:59
چه پسر خوشتیپ و شیک پوشی .خدا حفظش کنه