آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

و اینک صدای ما از تبریز و پوشک گیرون

1393/9/12 19:28
نویسنده : شهرزاد
3,053 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزممحبت

اول از همه به خودم و خودت بابت  موفقیت در بزرگترین و به قول خودم سخت ترین پروژه ی زندگیت تبریک می گم بله شما دیگه مرد شدی و چند روزی هست که با پوشک خداحافظی کردی هوررررررا درست در دو سال و دو ماهگی . و اما ماجرای پوشک گیرون و روزهای قبل از آن

خوب گلم همون طور که گفته بودم بابایی قرار بود بیاد دنبالمون که برگردیم سر خونه  و زندگیم ....اما قبل از اون از شیطنتهات تو خونه ی ناناجون بگم که دیگه از اوج هم گذشته بود باور کن می شستم گریه می کردم به حال خودم و از همه بدتر تسلی دادنهای خودت بود که حرص منو بیشتر در میاورد می گفتی (مامان اشکال نداره گریه نکن!) می خواستم سرمو بکوبم به دیوار از دستت راستش جزییاتش درست یادم نیست که چیکار می کردی فقط یادمه که حسابی خستم کرده بودی و اشکم و در میاوردی خلاصه یه روز صبح که از من زودتر بیدار شده بودی نانا تصمیم گرفته بود پوشکت رو باز کنه من بودم نمیذاشتم! می ترسیدم جیش کنی خوب!ولی نانا برده بودت دستشویی و کلی باهات صحبت کرده بود من که بیدار شدم  بردمت دستشویی و تو جیش کردی ! کلی ذوق کردم چون قبلا" که تصمیم گرفته بودم بازت کنم هیچ همکاری نمی کردی و باید کلی می شستم تو دستشویی تا آخر به طور اتفاقی کارت رو می کردی ولی این بار کاملا" درک کرده بودی که باید چیکار کنی ! روز اول  تا یه مدت بدون پوشک بودی  بعدش من ترسیدم دوباره بستمت ...روز دوم خیلی عالی بود ! به طوری که وقتی داشتم می خوابوندمت خودت بلند شدی گفتی جیش دارم! منو می گی بغل بردمت و واقعا" هم داشتی فهمیدم کاملا" آماده ای برای همین دیگه باز گذاشتمت تا شب که موقع خواب شد و با کلی گریه ای که کردی پوشک پات کردم ! می گفتی نه پوشک نه اینو بگوشم(بپوشم) شلوارت رو نشون میدادی  دیگه روز سوم فکر کنم بابات اومد دنبالمون و یکم باز بودی یکم می بستمت تا اینکه جمعه از اراک راه افتادیم و پوشکت کردم تو راه که یهو تو راه برگشتی می گی جیش دارم! منو بابا یه نگاهی بهم کردیم گفتم عزیزم پوشک داری تو پوشکت بکن ...داد زدی نهههههههههههههه جیش دارم مونده بودیم تو اون هوای سرد چیکار کنیم که تصمیم گرفتیم لب جاده کارت رو بکنی! بله تو اون هوای برفی لختت کردم و جیش مردی ...هنوزم باورم نمی شد تا این حد خوش شانس باشم که هنوز یک هفته نشده انقدر خوب جریان رو درک کرده باشی هر چند تو خونه ی نانا موقع خواب عصرت که می بستمت تو پوشکت هیچ کاری نمی کردی  خلاصه از  فردای شبی که رسیدیم تبریز یعنی از شنبه  پوشکت رو در آوردم و بهت گفتم با پوشکت بای بای کن این آخرین باری بود که پوشک شدی تو هم  گفتی بای بای پوشک حتی براش بوس هم فرستادی!خندونک و انداختیمش دور و درست از همون روز بدون پوشکی خندونکحتی بیرون که میریم حتی شبها موقع خواب تا صبح بدون پوشکی و تا صبح هیچی !بغلیعنی منو این همه خوشبختی محالههههههههههههههبغل کی فکرشو می کرد تو به این راحتی از پوشک جدا بشی و در عرض چند روز  راحت بشیم  الان دو روزی  هست که دیگه  هیچ کاری از این لحاظ باهات ندارم و خودت وقتی جیش داری میای بهم می گی  دیروزم که رفتیم لاله پارک بدون پوشک بردمت و خودتو قشنگ نگه داشتی  تا من بردمت دستشویی و اونجا کارت رو کردی  واقعا" خدا خیلی دوسم داره که بچه ای مثل تو بهم داده   هم برای از شیر گرفتنت تو 1 سال و 9 ماهگیت اصلا" اذیت نکردی ...حتی 1 بار هم نیومدی بگی ممه می خوام اصلا" نیازی به  تلخک و این چیزا نشد هم موقعی که اتاقت رو  1 سال و 9 ماهگی جدا کردم  اذیت نکردی هم الان که به راحتی آب خوردن تو 2 سال و 2 ماهگی از پوشک گرفتمت اذیت نکردی  خدا رو شکککککککککککککککککککر  از وقتی هم بر گشتیم تبریز آروم تر شدی و  شیطنتهات خیلی کم شده و می تونم یه نفس راحتی بکشم   خلاصه اینکه همه چی آرومه من چقدر خوشحالللللللللمجشن

تو راه اراک به تبریز 3 بار بالا آوردی! فدات بشم که از شانس بدت به من رفتی .... با اینکه بهت قرص مثلا" ضد تهوع داده بودیم ولی فایده ای نداشت و همه ی لباسامون کثیف شد طوری که مجبور شدیم لباسای تو و خودم رو تو ماشین عوض کنیم و بابای بیچارت تو اون سرما همه ی صندوق رو  خالی کرد تا از چمدون برامون لباس بیاره 

از خودت بگم اینکه 5 ...6 تا شعر رو از اول تا آخر بلد شدی می خونی و ول کن هم نیستی ! تو دستشویی هم با خودت می خونیشون یکیش شعر  انگشتم کو ...این جوری می خونی شستت کجاس شستت کجاس من اینجام ..من اینجام .. ببه براتون ببه  خوبی  من می خوام انگشت اشاره تو تندایی!(کجایی) من اینجام من اینجام  و الا آخر ! اون ببه براتون ببه خوبی  خیلی باحاله بهت می گم آراد از خدا براتون روز خیلی خوبی )  همون موقع درستشو  می گی بعد دوباره همونی رو می گی که تا حالا می گفتی!

داستان شنگول منگول رو هم خیلی دوست داری و خودت یاد گرفتیش ...می گی: آق گرگه در زد  ...کیه در می زنه ...منم مادرتون ....آق گرگه منگول خورد ...شنگول خورد !

با خودت بازی می کنی  و حرف می زنی مثلا" دیدم عروسک مایک رو برداشتی راش می بری تو خونه از طرف اون دنبال سالی وان می گردی می گی سالی تدایی؟ نرو سالی تدایی؟

اراک که بودیم نانا یه روز صبح  در زد رفتی پشت در بهش می گی کیه؟

خدا  رو شکر به لطف بازیه تبلتت که باید  برای یه بچه مسواک بزنی به مسواک زدن حسابی علاقه پیدا کردی وهمش میای می گی مامان دندون سیاه شده  مسواک بزن ! منم هر شب برات مسواک می زنم  تازه بعد از اینکه برای تو مسواک می زنم میای می گی مامان دندونات سیاه شده مسواک بزن! دلخور

خونه ی نانا که بودیم هوا ابری شده بود بر گشتی با تعجب می گی مامان شب شده!  گفتم نه مامان هوا ابری شده خورشید رفته پشت ابرا برگشتی می گی خورشید تعطیل شده!تعجب

نانا بهت می گفت مامان خانومه برگشتی می گی نه مامان خانوم نیست ! مامان شهرزاده!

عکس بابا وحید رو دیده بودی  برگشتی می گی  مامان! بابا وحید نمی خنده اخم می کنه  این جوری و خودت اخم کردی و نشون میدی

بهم می گی  آراد دوست داره ...می گم : مامان دوست داره ...داد می زنی می گی نهههههههه آراد دوست داره!خجالت

غذا خوردنت بهتر شده جز صبحانه ها بقیه ی وعده های غذاتو خوب می خوری 

 وقتی بابات اومده بود دنبالمون انقدر خوشحال بودی که روز قبل از اومدنش که بهت گفته بودیم بابا فردا میاد درست و حسابی نمی خوابیدی و منتظر بودی بابات بیاد حتی خواب عصرش  رو نصفه کاره تموم می کرد میدوید میومد می گفت بابا سعید کو؟ وقتی هم بابات اومده بود  ولش نمی کردی و  بهش چسبیده بودی  بابات چهار شنبه اومد دنبالمون و ما 5 شنبه با بابات بدون شما رفتیم برات یکم لباس خریدیم  و شما تا وقتی ما بر گردیم تخت خوابیده بودی 

راستی چتریاتو کوتاه کردم مثلا" خواستیم یکم پسر بشی! هه بر عکس شد!سکوت

دیگه چیزی یادم نمیاد بریم سراغ عکسات

اول چیزایی که برات خریدیم از اراک با بابایی

عاشق جنس و رنگ این شلوار تو خونه شدم براقه  البته یکم برات بزرگه هنوز

اینم از همون جنس آبیس و براقه

رنگ مشکی خیلی بهت میاد

این پاپوشهای خوشگل رو هم نانا جون برات خریده

تو خونه ی نانا جون یه روز اومدم دیدم رفتی این بالا و ...

بازم خونه ی نانا در حال بازی با تبلتت

در انتظار بابا سعید

بعد از اینکه بابات اومد و دوباره غذا خوردن توسط بابا

 عکس دو نفره با بابا سعید (موهات خوب شده؟)

در راه برگشت به تبریز

و یه عکس هنری!! از پشت شیشه ی عینک آفتابی من  بعدش دیدم چه با حاله شکل ایرانه!

خلاصه  تو این مسیر همه جور آب و هوایی رو دیدیم  از  آفتابی بگیر تا....

حتی ....

بله ...برفی

و تو همین شرایط برفی خورشید در حال غروب داشت  خود نمایی می کرد

فردای روزی که رسیدیم با بابا رفتید بیرون برای گردش

در حال بازی با دهن باز

خونه ی بابا جون تبریزی و بازی با تبلت

اینجا بدون پوشکی و با شورت می گشتی چون مامان جونت اینا دوست داشتن

اینم دیروز که رفته بودیم لاله پارک و داشتی می رفتی با اون بچه آشنا بشی

و وداع با یار!

همیشه خوب بخوابی پسرم ...خوشگلم ...مرد من محبتمحبت

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (8)

مریم(مامان ثنا جون)
14 آذر 93 10:12
سلام اقا اراد مرد کوچک افرین که تو هم مثل ثنا جون بدون درد سر پوشک را گذاشتی کنار... تبریک به مامان ... خوش اومدید به خونه زندگیتون..خوش سفر... مبارک سوغاتیات باشه ... افرین به شعر خوندنت... افرین به این که اشک مامانت را در اوردی تا بیشتر از قبل تو را حس کنه... افرین به اون همه عکس زیبا ...
شهرزاد
پاسخ
مرسیوست عزیز ... آره خدا بهمون شانس داده که بچه هامون بدون دردسر خلاص شدن و ما رو هم از بابت پوشک کردن و پوشک خریدن راحت کردن
مامانی
15 آذر 93 10:39
سلام شهرزاد جون وبلاگ خوبی داری. خوش به حالت شهرزاد جون حتما شوهرت خیلی خوبه که بهش اعتماد میکنی و به مدت یه ماه ازش دور میشی . من متاسفانه یک ساعت هم نمیتونم تنهاش بذارم چون هیچ اعتمادی بهش ندارم
شهرزاد
پاسخ
خیلی متاسف شدم خواننده ی عزیز واقعا" شانس آوردم که به شوهرم اعتماد دارم و اهل کاری نیست وگرنه می خواستم چیکار کنم با این غربت و تنهایی!
مامان مهدیه
15 آذر 93 16:25
موهاش خیلی خوب شده خودشم که یه پارچه اقاست خداروشکر که ه با پروژه پوشک گیرون راحت کنار اومده ما هم در حال انجام پروژه ایم و طمینا راه سختی داریم
شهرزاد
پاسخ
مرسی خانومی ایشالا برای شما هم راحت باشه و زود خلاص بشید
persian mom
15 آذر 93 16:53
Elahiii afarinn azizam..kheyli khoobe ke ax pooshak gerefti..h....ermia kheli jish mikone montazeram hava garm she .. kheyli ham ab mikhore.. bache rahat shod az pooshak
شهرزاد
پاسخ
به خدا به این چیزا نیست دوست جون ...باور کن آراد صبح ها که بیدار می شد پوشکش یکی دو کیلو وزن داشت! ولی وقتی بفهمن همه چی حل می شه الان 2 یا 3 بار میره دستشویی در طول روز و شبها هم از ساعت 9 شب که می خوابه تا 11 صبح نمیره دستشویی! همت کن بگیرش شاید ارمیا جونم راحت گرفته شد؟
بانو
16 آذر 93 13:48
سلام مجموعه های آموزشی کودکان؛ فرصت یا تهدید www.banoo.ir/post/1358 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
مامان عاطفه
17 آذر 93 20:05
سلام عزیزم لذت بردم از پست تازه ...تو هم شهرزاد جووون مثل من همیشه لاله پارکی والا حق داری مگه چند تا جای خوب تو زمستون هست که ادم میتونه بره اراد جوون رو ببوس ..در ضمن ما بچه های نی نی وبلاگ همه یه گروه داریم تو وایبر اگه وایبر داری تو رو هم ببریم اونجا خوش میگذره؟
شهرزاد
پاسخ
آره دیگه همش لاله پارک و جاهای این چنینی مرسی خانومی از دعوتت ولی من که وایبر ندارم
مهسا
18 آذر 93 15:25
شهرزاد جون خوبی؟ نمیدونم تو کدوم پست براتنظر گذاشتم چون هرچی دنبالش گشتم نبود بهت تبریک میگم مرد شدن گل پسری رو. مهدیارو بردیم دکتر رزوبلا گرفته تموم بدنش دونه قرمز زده بعد از یه تب فوق العاده شدید.الان گلوش چرکی شده. تو اینقده آرادی رو میبری بیرون سرما نمیخوره؟ من که تا مهدیارو تا دم در میبرمو یه باد میخوره تا یه هفنه افتادست.خیلی زود سرما میخوره
شهرزاد
پاسخ
سلام مهسا جون من تاییدش کردم جوابم دادم ولی خودمم نمی دونم کدوما بود خدا بد نده بیچاره مهدیار جووون این رزویلا خیلی بیماریه بدیه البته مال آراد به گلوی چرکی نرسید مطمینی رزویلا بوده؟ می دونی من فکر می کنم زیاد می پوشونیش تو خونه؟یا خیلی گرم می کنی خونه رو این طوری نیست؟ من زیاد خونه رو گرم نمی کنم آرادم در حد معقول می پوشونم راستش خیلی وقته آراد مریض نشده ایشالا نی نیهامون هیچ وقت مریض نشن
ندا
26 خرداد 94 4:33
سلام به شما خانواده خوشبخت انشالله کنار هم سالهای سال زندگی کنین بی کم و کاست بی غم و غصه.من یه پسر 16 ساله دارم که در کودکی کمی شبیه پسر شما اقا اراد گل و بلبل هست خدا براتون نگه داره چشم کف پاش.خیلی دوس داشتنیه.وخودتونم با طرز نوشتار خوبتون گرمیه خاصی به وبلاگتون دادین الان دو روزه میشینم و شیرین کاریهای گل پسرو میبینم و میخونم و لذت میبرم.خانم ما رو بردی به خاطرات کودکی پسرم.زنده باشی. تشکر. ببوسش مرد کوچولوی خوشملو