روایت این روزها و سفری که در پیش است....
از بابت پست طولانی و عکسهای زیاد از خواننده های خوبمون معذرت می خوام ...وقتی آدم همه ی زندگیش می شه بچش خوب همه ی عکساشم می شه مربوط به بچش بازم شرمنده
عزیزم
از وقتی مهر شروع شده و زود شب می شه منم همش حوصلم سر می ره و بیکارم! نمی دونم چه رابطه ای بین پاییز و بیکاری من هست ! بهر حال همش می خوام بیام برات بنویسم ولی موضوعی نیست که ! برای همین هی میرم وبلاگ گردی و اکثرا" دست از پا درازتر بر می گردم! چون اکثر دوستای وبلاگیمون آپ نمی کنن و خبری ازشون نیست! خیلی دوست دارم بدونم چیکار می کنن که وقت نمی کنن بیان بنویسن! کاش به منم بگن مردم از بیکاری! درسته که عزیز دلمم که تو باشی همچنان شیطونی ولی بهر حال 3 الی 4 ساعت تو روز می خوابی یا وقتی هم که بیداری خودت با خودت بازی می کنی یا کارتون می بینی برای همین منم موندم بیکار ! البته دنبال شما دویدن هم بر جای خودش باقیه اما همیشگی نیست ! وقتی تو هم حوصلت سر میره دست به اون کارهای وحشتناک و پدر مادر درار می زنی ! هر چند خاله ی خودت که وبلاگ داره و هزار ساله آپ نکرده نمونه ی بارز یک مادر تنبل!می باشد که نمیاد برای دخترش بنویسه ! تازه آیلین هم میذاره مهد کودک و حسابی دیگه دنیا به کامشه ! ولی خوب اگه بیاد وبلاگ آیلین دیگه کی بره گاوهاشو بدوشه! بله خالت نمونه ی بارزه یک معتاد به بازیهای اینترنتیه و همش داره گاو می دوشه و برای خودش یه زندگیه دیگه تو مزرعه البته به شکل مجازی درست کرده ! خوب منم جای اون باشم وقت نمی کنم... هر چند این وایبر و واتس آپ ویرانگر هم بی تاثیر نبوده گویا! و کلا" همه ی ملت رو در گیر خودش کرده و هر جا میری می بینی طرف اصلا" تو یه دنیای دیگست و در حد یه سلام و خدا حافظ برای آدمهای غیر مجازیه دنیای واقعی وقت داره! در کل بخوام برات بگم باید بگم من زیاد اهل تکنولوژی نیستم فقط گاهی میرم به تام (گربه ی تبلتت) غذا میدم و می برمش دستشویی! همین! کلا" از اون مدل آدمهایی هستم که روزی صد بار از خدا می خواد زمان به عقب بر گرده تا بتونه بره به دنیای بدون چشم و هم چشمی و ساده و بی تکنولوژیه گذشته یا حتی علاقه ی زیادی به متولد شدن در سالهای 40 ...30...حتی 20! دارم !
بگذریم ....
در حال حاضر تو و بابات خوابیدید و یه جمعه ی مسخره ی کسل کننده مثل تمام جمعه ها رو می گذرونیم! با این تفاوت که جمعه ها ی قبل برای شام همیشه می رفتیم خونه ی مامان جون تبریزیت اینا و لی این جمعه تو خونه ایم چون مامان جون تبریزیت اینا مهمونی بودن و بهمون گفتن شنبه بریم خونشون ! از یک طرف هم هوا یک دفعه چنان سرد شده که من با لباس گرم الان دارم دندون می زنم از سرما و باباییه وسواسیت بخاری رو نیمه کاره نصب کرده چون اعتقاد داره باید از بالا ی پشت بوم بررسی کنه ! و رفته خوابیده! هر چند باید تشکر ویژه ی خودم رو از بابت آوردن چمدونهای حاوی لباسهای گرم زمستانه از انباری به اطلاعش برسونم که همینجا می رسونم! چون بابات خواننده ی دایمیه وبلاگته و سرش رو بزنی تهش رو بزنی اینجاس! لباسها هم الان منتظرن تا یکی بره جابه جاشون کنه ! خوب آدم گریزان از تکنولوزیه یعنی من الان به خاطر همین تکنولوژی لباسها رو منتظر گذاشته! به این می گن تناقض! فکر کنم دچار بحران شخصیتی شدم ! خودمم نمی دونم چجوریم!
بریم سراغ اخبار این روزها
اول بگم که 5 شنبه همین هفته میریم مسافرت ! با نانا و بابا وحید و سارا و شوهرش و ترنم و دوستای اونا ...مثل اینکه مهمون سارا ایناییم ...مقصدمون هم نور در مازندرانه که فکر کنم ازش رد شدم قبلا" ....امیدوارم به سردیه تبریز نباشه... خیلی خوشحالم از بابت این مسافرت و خدا رو شاکرم بابت اینکه پسر گلی که شما باشی اهل اذیت تو سفر نیستی و هیچ استرسی بابت تو ندارم ....ویلامون رو هم قبلا" برامون رزرو کردن تا ببینیم چی می شه ! در حال حاضر تنها آرزوی من آفتابی بودن روزهاییه که در اونجا می گذرونیم ...البته چون راه ما طولانیه و ما راه دورتر رو به دلیل جاده ی ساحلیش انتخاب کردیم تصمیم داریم 5 شنبه راه بیفتیم و شب رو در آستارا بگذرونیم نه به خاطر بازارهای دوست داشتنیه اونجا ها نههههههههههه اصلا" فقط به خاطر طبیعتش تازه بعد از این مسافرت چند روزه من و شما بدون بابایی با نانا اینا میریم اراک به مدت 2 ماه!دلمون برای بابایی بسی تنگ می شه ...مخصوصا" که بابایی باید تنهایی بر گرده تبریز که این منو ناراحت می کنه
دیروز رفتیم لاله پارک کلی شیطونی کردی همش می دویدی تو مغازه ها و بابا دنبالت خجالت ما و خنده ی ملت! بیچاره بابات داشت عرق می ریخت یه بارم رفتی تو ویترین مغازه و ما به دنبالت انقدر خندیدی فکر می کردی بازیه ! همه اومده بودن پشت ویترین شما رو تماشا می کردنآبرو برامون نذاشتی ... شاممون هم همونجا خوردیم البته از پایین لازانیا گرفتیم بردیم بالا خوردیم ...بماند که لازانیاش اصلا" خوب نبود و مزه ی ماکارونی میداد اونم چرب! به شما یه ذره دادم چون غذات تو خونه بود ...ولی چشمت روز بد نبینه بعد که بر گشتیم پایین و داشتیم می گشتیم یه دفعه زدی زیر گریه ...خیلی عجیب بود برامون که چرا گریه می کنی بابایی بغلت کرد که یهو تو بغلش بالا آوردی وحشتناکککککککککککک به طوری که بیچاره بابات از بالا تا پایین مستفیض شد!حتی تو دهنش هم من شوکه شده بودم ! حالا خندم گرفته بود نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم باباتم عصبانیییییی هیچی دیگه رفتیم دستشویی و حسابی خودتون رو تمیز کردید البته من شما رو باباتم خودش رو! مجبور شد بلیزش رو در بیاره و کاپشنی که برده بود رو بپوشه شما که یه بافتنی رو پوشیده بودی که اون کثیف شده بود من درش آوردم برات همه چیز حل شد ! دویدیم برگشتیم خونه بابات زود رفت حموم تو هم که هنوز وارد خونه نشده یادت افتاده که گشنته ! رفته بغل گاز وایسادی داد می زنی شام ....منم داشتم لباسهای کثیف رو مینداختم تو ماشین بهت محل نذاشتم رفتی در یخجال رو باز کردی شیر رو برداشتی الفرار که شیر می خوام بخورم منم به دنبالت !
یه روز صبح دیگه دیدم از تو خونه نشستن کلافه شدم و دلمم برای تو سوخت که همش تو خونه ای برای اولین بار بردمت بیرون ! و با هم رفتیم پارک نزدیک خونمون (بین دو تا پل رو گذر ماشین سر خیابونمون یه پارکه با حال هست)بدیش این بود که وسیله ی بازی نداشت برات وگرنه پارک خوبیه هم تمیزه هم خلوته هوا هم عالی بود خلاصه که خیلی خوش گذشت فقط چند تا دختر دانشجو داشتن رد می شدن منم هواسم به تو بود که یهو یکیشون حمله کرد بهت ماچت کرد گفت من تو رو می خورم ها (به ترکی ...من سنی ییرم ها )خدا رو شکر که تو ترکی بلد نیستی وگرنه فکر کردی آدم خواری چیزیه!بماند که من 1 متر پریدم هوا از ترس !
این روزا کارت شده گزارش دادن من به بابایی و بر عکس! تا یکی بهت می گه بالای چشمت ابروی سریع به من میای می گی مامان باباجون دعوا ترد! (کرد) تا من یه چیزی ازت می گیرم میری به بابات میگی بابا مامان دعوا ترد! الکی هم میری یه جا قایم می شی و باهامون قهر می کنی صدای گریه در میاری مثلا" گریه میکنی
از کلمات با حالی که میگی:
تخم مرغ....موگه موگ
نوشابه ..... شوباده
قورباغه ..... بوقابه
وقتی می خوای بشینی یا پاشی اعلام می کنی قبلش می گی بشینم و وقتی می خوای بلند بشی هم همینطور منتها به جای اینکه بگی پاشم می گی پاشوام!
در کل قبل از هر کاری اعلام می کنی وقتی می خوای لباس بپوشی
به جای اینکه بگی بپوشم می گی بگوشم!
به بالا آوردم می گی بالا کردم
جدیدا" به بابات میگی آقا سعید به منم می گی مامانش! چون من باباتو بعضی وقتها اینطوری صدا می کنم و باباتم بعضی وقتها که می خواد منو صدا کنه که بیام کار تو رو ببینم می گه مامانش برای همین اینطوری می گی ما هم می خندیم ها
اون روز می خواستیم بریم بیرون اومدی می گی حاضر شم و دست منو می کشی که حاضرت کنم کلی خوشم اومد از این حرکتت!
خیلی هم ترسو تشریف داری تا یه صدایی میاد سریع چشمات گرد می شه بر می گردی از من می پرسی صدای چی بود و من باید توضیح بدم بعد می گی تیسیدم(ترسیدم)
عاشق تبلیغ 5040 هستی و میای به من می گی بحون(بخون) من محل نمیذارم داد می زنی 5040 بحون....منم باید مثل اون مرده که نشسته دستش رو گذاشته رو گوشش بزنم زیر آواز و 5040 بخونم ..تا می بینی تبلیغش شروع شده کار و زندگیتو ول می کنی با خنده میری وایمیستی جلوی تی وی بعد که تموم می شه خودت شروع می کنی داد می زنی 50 40 و می خونیش
شبکه ی پرژن تون رو دوست داری مخصوصا" باب اسفنجی و تبلیغاتشو (البته من خودم بیشتر از تو دوست دارم مخصوصا" همشو)میای میگی پیژن تووو بذار حتی یه بار اومده بودی سر لب تاب می گفتی پیژن تووو بذاربا گریه! و نمی ذاشتی من برم شبکه ! از شانس منم پارازیت داریم و بعضی وقتها می گیره بعضی وقتها نه !
تبلتت رو دوست داری و میای می گی تبیتم تو؟(تبلتم کو) وقتی میدم بهت محکم بغلش می کنی می گی مال منه یه بازی داره دکتر اونو بلدی و توش چند تا مریضی داره که باید خوشون کنی یکیش اینه که یه بچه خورده زمین و تو دستش پر از برگه و پر از تیغه اونا رو براشش تمیز می کنی و میندازی تو سطل بعد در کیف رو باز می کنی یه وسیله بهت میده که رو زخماش بزنی و این کارم می کنی آخرش چسب میده که باید بزنی به زخماش و تو همشو انجام میدی و برات دست میزنن ...وقتی برات دست می زنن انقدر ذوق می کنی و با افتخار با من نگاه می کنی منم باید برات دست بزنم بگم آفرین اگه نگم خودت می گی آبمین و دست می زنی (کلا" دوست داری تشویق بشی) یه بازیه دیگشم اینه که گوشش عفونت کرده که اینم تا آخر به خوبی انجام میدی یکی دیگشم اینه که سرما خورده و تب داره اونم خیلی دوست داری و خوب انجام میدی خودتم صفحه ها رو می بندی باز می کنی و کامل یاد گرفتی تا شارژش تموم می شه میای می گی مامان شاژ ندایه (شارژ نداره) و دستاتم به دو طرف مثل حالت نمی دونم باز می کنی ...بعضی وقتها هم میری سر وقت بازیه من (تام) و پولهای نازنینمو که به سختی به دست آوردم خرجش می کنی (البته پولهای مجازی )اون روز اومدم دیدم 100 تا سکم شده 0! دهنم باز مونده که آراد چه کرده یعنی! دیدم رفتی براش یه کلاه زشت خریدی ! بعضی وقتها هم میری براش غذا می خری و میدی می خوره منتها اون بد بخت اگه غذا خورده باشه دیگه نمی خوره و تو به زور هی میدی بهش اونم نمی خوره تو عصبانی می شی منو صدا می کنی بعد می گیری کتکش می زنی بیچاررو ! موقع خوابش هم هی چراغ اتاقشو خاموش می کنی اون می خوابه دوباره روشن می کنی بدبخت بیدار می شه !
بریم سراغ عکسات
اینجا داشتیم می رفتیم پارک من و شما
هی باد میومد و کلاهت رو مینداخت ...
عاشق این عکستم با اون زبون کجکیت و آب نباتت که داشتی به مجسمه تعارف می کردی!
اینجا هم همچنان داشتی به همون مجسمه نگاه می کردی و طوافش می کردی
به دلیل فقدان وسیله ی بازی با وسایل ورزشی سرگرم شدی
این عکست رو خیلی می دوستم
اینم در راه برگشت
بعد از اینکه برگشتیم نشستیبه تماشای پرژن تون با پاهای گره خورده تو هم !
داشتی این برنامه رو نگاه می کردی و عاشق شعرهایی هستی که اینا می خونن
راستی جدیدا" این عکست رو قاب کردم البته قاب رو داشتیم عکس رو نداشتیم خیلی این عکست رو می دوستم مال 7 ماهگیته
یک روز در حال تماشای فیلم سینماییه باب اسفنجی ..این روزا روزی 1 بار رو حتما" باید این فیلم رو ببینی تازه سابقه داشته که روزی 2 یا 3 بار هم ببینیش منم پا به پات! دیگه دانشگاه و کارخانه ی هیولاها شده هفته ای 1 بار!
عاشق این عکستم حیف تکون خوردی تار شد
روز تولدت عکست تو متولدین امروز قرار داشت البته پارسال هم بوده ولی من نمی دونستم ... جالبیش اینه که عکسی رو برای متولدین امروز می ذارن که اولین عکس بعد از تولدت برای پروفایلت انتخاب شده
و جالبتر از اون این بود که عکست دقیقا" بغل عکس دوست وبلاگت رایان جون قرار داشت
عزیز دل شیطون بلای من
بابا نوردی!
عزیز دلم در حال دیدن تی وی
دیروز تو لاله پارک و شما که از فروشنده خجالت می کشیدی و رفته بودی اونجا قایم شده بودی در ضمن تو لاله پارک همه فکر می کردن دختری! حتی همین فروشنده ازمون پرسید دختره دیگه گفتیم نه شوکه شد! من نمی دونم تیپ شما رو نمی بینن! کدوم دختری این مدلی تیپ می زنه ! تازه دو تا زن داشتن رد می شد یکی به اون یکی گفت این دختره ؟ اون یکیم گفت آره و رفتن! یعنی به نتیجه رسیدن دختری! لابد فکر می کنن ما عاشق پسریم و برای دخترمون تیپ پسرونه می زنیم!
اینم تو هایپر مارکتش
در حال ناز کردن
در حال بوسیدن تازه یه کلاغ داره که تا دیدیش بهش گفتی ریو! چون دقیقا" همون کلاغیه که تو ریو(کارتونت) نشون میده
بعد که رفتیم غذا بخوریم هم یه خانم و آقا میزشون کنار میزمون بود که باهات دوست شده بودن و آخرش گفتن بوس میدی بهمون دویدی رفتی مرد رو از لب بوس کردی بعد خانومه هم بوس خواست دویدی رفتی اونم بوسیدی و بای بای کنان ازشون دور شدی(البته عکسشون رو ندارم)
بعد از غذا دوباره رفتیم گشتیم و شما خسته شده بودی گویا
اینجام رفته بودی تو ویترین مغازه...
همیشه خوب بخوابی عسلم