آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

روایت این روزها و سفری که در پیش است....

1393/7/11 20:11
نویسنده : شهرزاد
1,594 بازدید
اشتراک گذاری

از بابت پست طولانی و عکسهای زیاد از خواننده های خوبمون معذرت می خوام ...وقتی آدم همه ی زندگیش می شه بچش خوب همه ی عکساشم می شه مربوط به بچش بازم شرمنده

عزیزممحبت

از وقتی مهر شروع شده و زود شب می شه منم همش حوصلم سر می ره و بیکارم! نمی دونم چه رابطه ای بین پاییز و بیکاری من هست ! بهر حال همش می خوام بیام برات بنویسم ولی موضوعی نیست که ! برای همین هی میرم وبلاگ گردی و اکثرا" دست از پا درازتر بر می گردم! چون اکثر دوستای وبلاگیمون آپ نمی کنن و  خبری ازشون نیست! خیلی دوست دارم بدونم  چیکار می کنن که وقت نمی کنن بیان بنویسن! کاش به منم بگن  مردم از بیکاری! درسته که عزیز دلمم که تو باشی همچنان شیطونی ولی بهر حال 3 الی 4 ساعت تو روز می خوابی یا وقتی هم که بیداری خودت با خودت بازی می کنی یا کارتون می بینی  برای همین منم موندم بیکار ! البته دنبال شما دویدن هم بر جای خودش باقیه اما همیشگی نیست ! وقتی تو هم حوصلت سر میره دست به اون کارهای وحشتناک  و پدر مادر درار می زنی ! هر چند خاله ی خودت که وبلاگ داره و هزار ساله آپ نکرده نمونه ی بارز یک مادر تنبل!خندونکمی باشد که نمیاد برای دخترش بنویسه ! تازه آیلین هم میذاره مهد کودک و حسابی دیگه دنیا به کامشه ! ولی خوب اگه بیاد وبلاگ آیلین دیگه کی بره گاوهاشو بدوشه! بله خالت نمونه ی بارزه یک معتاد به بازیهای اینترنتیه و همش داره گاو می دوشه و برای خودش یه زندگیه دیگه تو مزرعه البته به شکل مجازی درست کرده ! خوب منم جای اون باشم وقت نمی کنم... هر چند این وایبر و واتس آپ ویرانگر هم بی تاثیر نبوده گویا! و کلا" همه ی ملت رو در گیر خودش کرده و هر جا میری می بینی طرف اصلا" تو یه دنیای دیگست و در حد یه سلام و خدا حافظ برای آدمهای غیر مجازیه دنیای واقعی وقت داره! در کل بخوام برات بگم باید بگم من زیاد اهل تکنولوژی نیستم  فقط گاهی میرم به تام (گربه ی تبلتت) غذا میدم و می برمش دستشویی! همین!خندونک کلا" از اون مدل آدمهایی هستم که روزی صد بار از خدا می خواد زمان به عقب بر گرده تا بتونه بره به دنیای بدون چشم و هم چشمی و ساده و بی تکنولوژیه گذشته  یا حتی علاقه ی زیادی به متولد شدن در سالهای 40 ...30...حتی 20! دارم ! خندونک

بگذریم ....

در حال حاضر تو و بابات خوابیدید و یه جمعه ی مسخره ی کسل کننده مثل تمام جمعه ها رو می گذرونیم! با این تفاوت که جمعه ها ی قبل برای شام همیشه می رفتیم خونه ی مامان جون تبریزیت اینا و لی این جمعه تو خونه ایم چون مامان جون تبریزیت اینا مهمونی بودن و بهمون گفتن شنبه بریم خونشون !  از یک طرف هم هوا یک دفعه چنان سرد شده که من با لباس گرم  الان دارم دندون می زنم از سرما و باباییه وسواسیت بخاری رو نیمه کاره نصب کرده چون اعتقاد داره  باید از بالا ی پشت بوم بررسی کنه ! و رفته خوابیده! هر چند  باید تشکر ویژه ی خودم رو از بابت آوردن چمدونهای حاوی لباسهای گرم زمستانه  از انباری به اطلاعش برسونم که همینجا می رسونم! چون بابات خواننده ی دایمیه وبلاگته و سرش رو بزنی تهش رو بزنی اینجاس! خندونک لباسها هم الان منتظرن  تا یکی بره جابه جاشون کنه ! خوب آدم گریزان از تکنولوزیه یعنی من الان به خاطر همین تکنولوژی لباسها رو منتظر گذاشته! به این می گن تناقض! فکر کنم دچار بحران شخصیتی شدم ! خودمم نمی دونم چجوریم!راضی

بریم سراغ اخبار این روزها

اول بگم که 5 شنبه همین هفته میریم مسافرت ! با نانا و بابا وحید و سارا و شوهرش و ترنم و دوستای اونا ...مثل اینکه مهمون سارا ایناییم ...مقصدمون هم نور در مازندرانه که فکر کنم ازش رد شدم قبلا" ....امیدوارم به سردیه تبریز نباشه... خیلی خوشحالم از بابت این مسافرت و خدا رو شاکرم بابت اینکه پسر گلی که شما باشی اهل اذیت تو سفر نیستی و هیچ استرسی بابت تو ندارم ....ویلامون رو هم قبلا" برامون رزرو کردن تا ببینیم چی می شه ! در حال حاضر تنها آرزوی من آفتابی بودن روزهاییه که در اونجا می گذرونیم  ...البته چون راه ما طولانیه و ما راه دورتر رو به دلیل جاده ی ساحلیش انتخاب کردیم تصمیم داریم 5 شنبه راه بیفتیم و شب رو در آستارا بگذرونیم  نه به خاطر بازارهای دوست داشتنیه اونجا ها نههههههههههه اصلا" راضی فقط به خاطر طبیعتشعینک تازه بعد از این مسافرت چند روزه من و شما بدون بابایی با نانا اینا میریم اراک خندونکبه مدت 2 ماه!خندونکگریهدلمون برای بابایی بسی تنگ می شه ...مخصوصا" که بابایی باید تنهایی بر گرده تبریز که این منو ناراحت می کنه خطا

دیروز رفتیم لاله پارک  کلی شیطونی کردی همش می دویدی تو مغازه ها و بابا دنبالت خجالت ما و خنده ی ملت! بیچاره بابات داشت عرق می ریخت یه بارم رفتی تو ویترین مغازه و ما به دنبالت انقدر خندیدی فکر می کردی بازیه ! همه اومده بودن پشت ویترین شما رو تماشا می کردنخستهآبرو برامون نذاشتی ...  شاممون هم همونجا خوردیم البته از پایین لازانیا گرفتیم بردیم بالا خوردیم ...بماند که لازانیاش اصلا" خوب نبود و مزه ی ماکارونی میداد اونم چرب! به شما یه ذره دادم چون غذات تو خونه بود ...ولی چشمت روز بد نبینه بعد  که بر گشتیم پایین و داشتیم می گشتیم یه دفعه زدی زیر گریه ...خیلی عجیب بود برامون که چرا گریه می کنی بابایی بغلت کرد که یهو تو بغلش بالا آوردی وحشتناکککککککککککک به طوری که بیچاره بابات از بالا تا پایین مستفیض شد!خندونکحتی تو دهنش هم سبزمن شوکه شده بودم ! حالا خندم گرفته بود نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم باباتم عصبانییییییقه قهه هیچی دیگه رفتیم دستشویی و حسابی خودتون رو تمیز کردید البته من شما رو باباتم خودش رو! مجبور شد بلیزش رو در بیاره و کاپشنی که برده بود رو بپوشه شما که یه بافتنی رو پوشیده بودی که اون کثیف شده بود من درش آوردم برات همه چیز حل شد ! دویدیم برگشتیم خونه بابات زود رفت حموم تو هم که هنوز وارد خونه نشده  یادت افتاده که گشنته ! رفته بغل گاز وایسادی داد می زنی شام ....منم داشتم لباسهای کثیف رو مینداختم تو ماشین بهت محل نذاشتم رفتی در یخجال رو باز کردی شیر رو برداشتی الفرار که شیر می خوام بخورم منم به دنبالت !

یه روز صبح دیگه دیدم از تو خونه نشستن کلافه شدم و دلمم برای تو سوخت که همش تو خونه ای برای اولین بار بردمت بیرون ! و با هم رفتیم پارک نزدیک خونمون (بین دو تا پل رو گذر ماشین  سر خیابونمون  یه پارکه با حال هست)بدیش این بود که وسیله ی بازی نداشت برات وگرنه پارک خوبیه هم تمیزه هم خلوته هوا هم عالی بود خلاصه که خیلی خوش گذشت  فقط چند تا دختر دانشجو داشتن رد می شدن منم هواسم به تو بود  که یهو یکیشون حمله کرد بهت ماچت کرد گفت من تو رو می خورم ها  (به ترکی ...من سنی ییرم ها )خدا رو شکر که تو ترکی بلد نیستی وگرنه فکر کردی آدم خواری چیزیه!بماند که من 1 متر پریدم هوا از ترس !

این روزا کارت شده گزارش دادن من به بابایی و بر عکس! تا یکی بهت می گه بالای چشمت ابروی سریع به من میای می گی مامان باباجون دعوا ترد! (کرد) تا من یه چیزی ازت می گیرم میری به بابات میگی بابا مامان دعوا ترد! الکی هم میری یه جا قایم می شی و باهامون قهر می کنی صدای گریه در میاری مثلا" گریه میکنی

از کلمات با حالی که میگی:

تخم مرغ....موگه موگقه قهه

 نوشابه ..... شوبادهخندونک

قورباغه ..... بوقابهخنده

وقتی می خوای بشینی یا پاشی اعلام می کنی قبلش می گی بشینم و وقتی می خوای بلند بشی هم همینطور منتها به جای اینکه بگی پاشم می گی پاشوام!قه قهه

در کل قبل از هر کاری اعلام می کنی  وقتی می خوای لباس بپوشی

به جای اینکه بگی بپوشم  می گی بگوشم!خنده

به بالا آوردم می گی بالا کردمقه قهه

جدیدا" به بابات میگی آقا سعید به منم می گی مامانش! چون من باباتو بعضی وقتها اینطوری صدا می کنم و باباتم بعضی وقتها که می خواد منو صدا کنه که بیام کار تو رو ببینم می گه مامانش برای همین اینطوری می گی ما هم می خندیم ها خندونک

اون روز می خواستیم بریم بیرون اومدی می گی حاضر شم و دست منو می کشی که حاضرت کنم کلی خوشم اومد از این حرکتت!

خیلی هم ترسو تشریف داری تا یه صدایی میاد سریع چشمات گرد می شه بر می گردی از من می پرسی صدای چی بود و من باید توضیح بدم بعد می گی تیسیدم(ترسیدم)دلخور

عاشق تبلیغ 5040 هستی و میای به من می گی بحون(بخون) من محل نمیذارم داد می زنی 5040 بحون....منم باید مثل اون مرده که نشسته دستش رو گذاشته رو گوشش بزنم زیر آواز و 5040 بخونم ..تا می بینی تبلیغش شروع شده کار و زندگیتو ول می کنی با خنده میری وایمیستی جلوی تی وی بعد که تموم می شه خودت شروع می کنی داد می زنی 50 40 و می خونیش

شبکه ی پرژن تون رو دوست داری مخصوصا" باب اسفنجی  و تبلیغاتشو (البته من خودم بیشتر از تو دوست دارم مخصوصا" همشوخندونک)میای میگی پیژن تووو بذار حتی یه بار  اومده بودی سر لب تاب می گفتی پیژن تووو بذاربا گریه! و نمی ذاشتی من برم شبکه ! از شانس منم پارازیت داریم و بعضی وقتها می گیره بعضی وقتها نه !

تبلتت رو دوست داری و میای می گی تبیتم تو؟(تبلتم کو) وقتی میدم بهت محکم بغلش می کنی می گی مال منه یه بازی داره دکتر  اونو بلدی و توش چند تا مریضی داره که باید خوشون کنی یکیش اینه که یه بچه خورده زمین و تو دستش پر از برگه و پر از تیغه اونا رو براشش تمیز می کنی و میندازی تو سطل بعد در کیف رو باز می کنی یه وسیله بهت میده که رو زخماش بزنی و این کارم می کنی آخرش چسب میده که باید بزنی به زخماش و تو همشو انجام میدی و برات دست میزنن ...وقتی برات دست می زنن انقدر ذوق می کنی و با افتخار با من نگاه می کنی منم باید برات دست بزنم بگم آفرین اگه نگم خودت می گی آبمین و دست می زنی (کلا" دوست داری تشویق بشی) یه بازیه دیگشم اینه که گوشش عفونت کرده که اینم تا آخر به خوبی انجام میدی یکی دیگشم اینه که سرما خورده و تب داره اونم خیلی دوست داری و خوب انجام میدی خودتم صفحه ها رو می بندی باز می کنی و کامل یاد گرفتی تا شارژش تموم می شه میای می گی مامان شاژ ندایه (شارژ نداره) و دستاتم به دو طرف مثل حالت نمی دونم باز می کنی ...بعضی وقتها هم میری سر وقت بازیه من (تام) و پولهای نازنینمو که به سختی به دست آوردم خرجش می کنی (البته پولهای مجازی )اون روز اومدم دیدم 100 تا سکم شده 0! دهنم باز مونده که آراد چه کرده یعنی! دیدم رفتی براش یه کلاه زشت خریدی  ! بعضی وقتها هم میری براش غذا می خری و میدی می خوره منتها اون بد بخت اگه غذا خورده باشه دیگه نمی خوره و تو به زور  هی میدی بهش اونم نمی خوره تو عصبانی می شی منو صدا می کنی بعد می گیری کتکش می زنی بیچاررو ! موقع خوابش هم هی چراغ اتاقشو خاموش می کنی اون می خوابه دوباره روشن می کنی بدبخت بیدار می شه !

بریم سراغ عکسات

اینجا داشتیم می رفتیم پارک من و شما 

هی باد میومد و کلاهت رو مینداخت ...

عاشق این عکستم با اون زبون کجکیت و آب نباتت که داشتی به مجسمه تعارف می کردی!

اینجا هم همچنان داشتی به همون مجسمه نگاه می کردی و طوافش می کردی

به دلیل فقدان وسیله ی بازی با وسایل ورزشی سرگرم شدی

این عکست رو خیلی می دوستم

اینم در راه برگشت

بعد از اینکه برگشتیم نشستیبه تماشای پرژن تون با پاهای گره خورده تو هم !

داشتی این برنامه رو نگاه می کردی و عاشق شعرهایی هستی که اینا می خونن

راستی جدیدا" این عکست رو قاب کردم البته قاب رو داشتیم عکس رو نداشتیم  خیلی این عکست رو می دوستم مال  7 ماهگیته

یک روز در حال تماشای فیلم سینماییه باب اسفنجی  ..این روزا روزی 1 بار رو حتما" باید  این فیلم رو ببینی تازه سابقه داشته که روزی 2 یا 3 بار هم ببینیش منم پا به پات!خندونک دیگه دانشگاه و کارخانه ی هیولاها شده هفته ای 1 بار!

عاشق این عکستم حیف تکون خوردی تار شد

روز تولدت عکست تو متولدین امروز قرار داشت البته پارسال هم بوده ولی من نمی دونستم ... جالبیش اینه که عکسی رو برای متولدین امروز می ذارن که اولین عکس بعد از تولدت  برای پروفایلت انتخاب شده

و جالبتر از اون این بود که عکست دقیقا" بغل عکس دوست وبلاگت رایان جون قرار داشت

عزیز دل شیطون بلای من محبت

بابا نوردی!

عزیز دلم در حال دیدن تی وی

دیروز تو لاله پارک و شما که از فروشنده خجالت می کشیدی و رفته بودی اونجا قایم شده بودی  در ضمن تو لاله پارک همه فکر می کردن دختری! حتی همین فروشنده ازمون پرسید دختره دیگه گفتیم نه شوکه شد! من نمی دونم تیپ شما رو نمی بینن! کدوم دختری این مدلی تیپ می زنه ! تازه  دو تا زن داشتن رد می شد یکی به اون یکی گفت  این دختره ؟ اون یکیم گفت آره و رفتن! یعنی به نتیجه رسیدن دختری! لابد فکر می کنن ما عاشق پسریم و برای دخترمون تیپ پسرونه می زنیم! دلخور

اینم تو هایپر مارکتش

در حال ناز کردن

در حال بوسیدن تازه یه کلاغ داره که تا دیدیش بهش گفتی ریو! چون دقیقا" همون کلاغیه که تو ریو(کارتونت) نشون میده

بعد که رفتیم غذا بخوریم هم یه خانم و آقا میزشون کنار میزمون بود که باهات دوست شده بودن و آخرش گفتن بوس میدی بهمون دویدی رفتی مرد رو از لب بوس کردی بعد خانومه هم بوس خواست دویدی رفتی اونم بوسیدی و بای بای کنان ازشون دور شدی(البته عکسشون رو ندارم)

بعد از غذا دوباره رفتیم گشتیم و شما خسته شده بودی گویا

اینجام رفته بودی تو ویترین مغازه...

همیشه خوب بخوابی عسلم

 

 

پسندها (8)

نظرات (17)

persian mom
12 مهر 93 20:28
الان برات میگم دلیل اپ نکردنه من چیه ارمیا در طول روز نمیخوابه، اگه هم بخوابه نیم ساعته بیدار میشه . یا وقتی میخوابه من اینستاگرامم و البته میام وبلاگ هم اپ میکنم دیگه اگه بیدار باشه اصلا نمیزاره من بیام پای لپ تاپ دوست داره فقط فیلم براش بزارم کلا لپ تاپ در اختیارشه. راستی چرا پاش جوراب میکنی؟ سر نمیخوره رو سرامیک ؟ موهاش بلنده فکر میکنن دختره. خدا چقدر شیکه پسرمون ماشاللههه ،عکسای هایپر مارکت خیلی نازه اینجا هم فعلا 1 هفتس بارونیه .. تا هفته ی دیگه افتاب میشه.. ولی نور و اونطرفا همیشه ابریه..سفر خوبی داشته باشییی
شهرزاد
پاسخ
دیدی! گفتم که همه رفتن سراغ وایبر و اینستاگرامو این حرفا! البته خوب غذرت موجه! وقتی بچه ی آدم نخوابه یا کم خواب باشه واقعا" نمی شه من خودم حتما" باید یا دمپایی بپوشم یا جوراب برای همین آرادم مثل خودم می کنم تازه این خوبه من بچه بودم از این آدمای معتاد به جوراب بودم که با جوراب باید می خوابیدم وگرنه خوابم نمی برد! البته آراد اکثرا" در میاره جورابشو اینم که پاشه از دستش در رفته بعدش در آورد هر چند زیرش استپ دار بود ...آره خوب به خاطر موهاشم هست ولی باور کن ما موهاشم که کوتاه کرده بودیم و سرش کلاه بود بازم فکر می کردن دختره !مردم یه چیزیشون می شه والا
مامان رایان
13 مهر 93 15:19
سلام کسل چراااااا؟؟؟شهرزاد جون منم خواننده همیشگیتم ...تلبته بجز یه چندوفگقتی که وب رو اپ نکردم که دلیلشو محرمانه بهت میگم...همیشه به سفر...ایشالا خوش بگذره....آراد ماشالا خیلییی شیرین و نازه....خداحفظش کنه...برعکس تو من همیشه وقت کم دارم البته نه برای کارهای خونه براب کارهای اداری و بانک واین چیزا...بابا دختر براخودت راحت استراحت کن ...باور کن روزهای پنج شنبه و یا امروز که تعطیله بهترین روزهای منه که تخت بگیرم بخوابم و تو خونه بمونم....ایشالا همیشه شاد و سرحال باشید
شهرزاد
پاسخ
آره واقعا" هم برای خانمهای شاغلی که بچه هم دارند قضیه فرق می کنه برای من فرقی بین جمعه و شنبه نیست که ! همش مثل همه با این تفاوت که جمعه شوهری خونه تشریف دارند و صبحانه ی مفصل و غذای سر وقت هم بهش اضافه می شه!
مامان مريم
13 مهر 93 19:26
مرسییییی شهرزاد جونم....ایشالا نی نی دوم خودت ...
مهسا
14 مهر 93 1:51
سلام شهرزاد جونم دیشب خواب میدیدم اومدم اراک خونتون. کلی باهم عیاق بودیم.از دیشب یه جور دیگه دوست دارم. ما امروز عید قربانو خونه یکی از آشناهای شوشو بودیم.اینقدر مهدیار رفت تو در و دیوار ک دیونه شدم.ب نظر من دختری ک فک کنه ازدواج با غریبه کنه و از خونوادش دور شه و بره تو شهر دیگه ای به این امید ک در کنار شوهرشه(حتی اگه شوهرش حور بهشتی باشه)زندگی کنه ، یه احمق و دیونه و نفهم به تموم معناست.بهت بر نخوره عزیزم واقعا با خودمم.چون خونواده شوهر هرچندم ک خوب باشن بازم براشون غریبه ای حتی اگه اونا هم خوب باشن هیچکی مثل پدر و مادرت و خونوادت پیدا نمیکنی ک دلسوزت باشن.جدا از اون از زمانیکه مهدیار بدنیا اومده بیشتر میفهمم ک چقدر تنهام. فک کن بچت مریضه و تو هیچ کی رو نداری کمکت کنه شب ساعت 11 مجبور میشی ببریش دکتر اونم تو این خرابشده ک مردمش با مرغ و خروسا میخوابنو بیدار میشن.اون شب ک مهدیار تب داشت شب تا صبح گریه میکردم باور کن مرگمو از خدا خواستم .میدونی امروز ک مثلا رفتیم مهمونی و دیدم هیچ کی ب فکر بچم نیست ک 100 بار افتادو به پشت رفت و دستش لا در اومدو...یاد روزای نوزادی مهدیار کردم اون وقتام کسی نبود کمکم کنه و به فکر منو بچم باشه دقیقا مثل امروزو هر روزم تو این خراب شده.اینارو برات مینویسمو گر و گر اشک میریزم.نه اینکه فک کنی شوهرم آدم بدیه ،نه اون حتی نمیذاره من ظرف بشورم از شیر مرغ تا جون آدمیزاد برام تهیه میکنه وضعیت مالیشم عالیه ولی من همیشه یه کمبود دارم اونم خونوادمم.عید قربان برا من قبلا خیلی خوشحال کننده بود اما حالا تو این غربت لعنتی حتی عیدهم برام معنی نداره دعا کن درس شوهرم تموم شه بالاخره .دعا کن اگه خدا صلاح میدونه برگردم شهرم. خیلی بهت حسودیم میشه شهرزاد چون شوهرت میذاره 2 ماه بری پیش مامانت اینا ولی من از شب عقدمون از شوهرم جدا نشدم .باورت میشه من تو عروسی خواهر و برادر کوچیکم نبودم چون شوهرم مرخصی نداشت من بلیط گرفته بودم ک تنهایی برم ولی اینقده بغض کرد ک وقت رفتن دودل شدم باورت میشه وقتی بهش گفتم نمیرم از خوشحالی نیم ساعت بغلم کرد.خوب میکنی ک شوهرتو عادت دادی ک تو هم یه وقتی برا خودتو خونوادت میخوای آفرین ب تو شهرزاد.زن ب تو میگن عزیزم دلم باز شد پست جدیدتو دیدم.کلی با عکسات حال کردم ببخش جز تو کسی برای درد دل ندارم به شوهرم نمیگم چون غصه میخوره به همین دلیلم ب بابا مامانم نمیتونم بگم ولی ب تو میگم چون میدونم دلداریم میدیو جای خواهرمی. لعنت ب غربت لعنت لعنتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
شهرزاد
پاسخ
واااااای عزیزم خیلی خوشحالم که انقدر ما رو دوست داری و خواننده ی ما هستی که شب میایم به خوابت کلی ذوق کردم منم دوست دارم مهسا جونم ....بمیرم برات چه دل پری داری ...کاش وبلاگ داشتی این طوری هم مثل من سر گرم می شدی هم میومدم خصوصی باهات حرف می زدم اینجا نمی شه خیلی چیزا رو گفت فقط بدون که کاملا" درکت می کنم و امیدوارم درس شوهرت زود تموم بشه و بری پیش خونوادت من که دیدم از اول خودم قبول کردم بیام تبریز و خدایی تبریز رو از اراک بیشتر دوست دارم دست به دامن خونوادم شدم و راضیشون کردم بیان تبریز پیش من که تا چند سال دیگه میان تو هم اگه دیدی نتونستی بری پیششون اونا رو راضی کن شاید اومدن
مهسا
14 مهر 93 2:01
راستی عزیزم میگن این شیرای بسته بندی روغن پالم داره(یعنی 30 ساله ک همه چیز روغن پالم داره)به آرادی شیر محلی بده من از دکتر پرسیدم گفت شیر محلیو بجوشون بده بچه بخوره منم یه مدت تنبل شده بودم میهن میخریدم ب ذهنم رسید گفتم بهت بگم
شهرزاد
پاسخ
مرسی بهم گفتی مهسا جون آره منم شنیدم برای همین کم چربشو می خریم می گم تو پر چربهاش هست ولی خودم به فکر شیرهای محلی افتاده بودم حالا بذار بر گردم از اراک یه فکری می کنم ...راستی من یادم نیست کجا زدگی می کنی؟ خودت کجایی هستی؟
ال هام
14 مهر 93 8:21
دوستم سلام داری میای سفر به شهر محل زندگی ماانشالله سفر خوبی داشته باشین
شهرزاد
پاسخ
آره داریم میایم شهر خوشگل شما امیدوارم هواتون خوب باشه!راستی جاهای گردشی یا خرید کردنیش رو بهم معرفی می کنی
بانو
14 مهر 93 17:27
سلام تدابیر پزشکی قبل از بارداری www.banoo.ir/post/1088 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
persian mom
15 مهر 93 4:46
شهرزاد منم عشقه جورابم البته بیرون از خونه ..حتی تابستون.. خواهر شوهرم همیشه باهام درگیره میگه در بیار نپختی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ راستی هوا دوباره افتاب شده دیروز نور بودیم هوا عالی بود ایشالله همینجوری بمونه تا تو بیای
شهرزاد
پاسخ
حالا من بر عکسم بیرون که میریم چله زمستونم باشه جوراب پام نمی کنم شدم سوژه ی پدر شوهر! بجاش تو خونه جوراب می پوشم یا دمپایی ...فک و فامیل شوهر ما عروسها رو نداشتن بیکار می موندن ها
ال هام
16 مهر 93 7:44
دیروز هوا وحححححححححححححححححححححححححشتناک بود از آسمون سیل میبارید امروز اما ابریه باد هم درکار نیست اوکی هست هوا.جاهای دیدنی یکی آبشار آب پری هست که معروفه پارک جنگلی نور و سی سنگان هست که البته چیز خاصی نداره فقط جنگله تا دلت بخواد ساحل هستاینجا اصلا جای دیدنی نداره که خوااااااااااااهر همش دریاست خرید هم بازار روسی توی رویان پاساژ دی تو نور که البته قیمتاش کمی تنده و ی عالمه فروشگاه توی نور و حوالیش مثل ایران کتان سالیان مسترپیچ حالا خودت که وارد شهر بشی همشونو میبینی خوش بگذره گلم
شهرزاد
پاسخ
مرسی الهام جون دیر دیدم پیغامت رو وگرنه بازار روسی رو از دست نمی دادم ولی بقیشو خود به خود دیدیم و رفتیم مرسی از راهنماییت عزیزم
❤مامان مهسا❤
17 مهر 93 10:50
وایـــــــــــــــــــــــــــــــــــی عزیزم ماشالله چه پسمل ناز و توپولــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی مامانی از طرف من ببوســـــــــــــــــــش
شهرزاد
پاسخ
مرسی مامان مهسای عزیز
مامان سویل و آراز
17 مهر 93 18:36
این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند ، ای کاش همیشه در چهره هایتان باقی بمانند ! روز کودک مبارک . . .
شهرزاد
پاسخ
مرسی شهره جون مثل همیشه قشنگ و به موقع
آرشیدا خانم
17 مهر 93 18:58
سلام خوبی عزیزم..ای بیمعرفت من اینقدر شماها رو دوست دارم و الان چند ماهه که نیستم الانم که اومدم اولین وبلاگ اومدم سراغ شما تا ببینم چه خبرا بوده من نبودم آراد عزیزم چه تغییراتی کرده .ولی اصلا شما یاد ما هم نکردی. همه هم فکر کنم تو گوشیاشونن جدیدا یا اینستاگرام و واتساپ و وایبر.که نمیان
شهرزاد
پاسخ
سلام دوست جون ...به جان خودم من پیام دادم ؟! ندادم؟ باور کن من تا اونجایی که یادمه سراغت رو گرفتم و گفتم چرا خبری ازت نیست ! حالا یا نوشتم و نرفته من فکر کردم رفته یا نمی دونم چی شده ولی همش سر می زدم میدیدم نیستی ...حالا قهر نکن به جای این حرفا از دخترمون عکس بذار دلمون پکید براش
آرشیدا خانم
17 مهر 93 18:59
ماشاله عزیزم از بس نازه مثب دخترا به نظر میاد.
شهرزاد
پاسخ
مرسی دوست جون
مامانِ رادمهر
23 مهر 93 2:41
شهرزاد گلم سلام خیلی تلا ش کردم برات زودتر ازین پیام بذارم اما نمیتونستم با گوشی اثلا نمیشد با لبتابم ارور میداد الهی فدای این آراد خوشتیپ جیگر بشم من ماچش کن حسابی خیلی دوستتون دارم و مدام پیگیریت میکنم
شهرزاد
پاسخ
مرسی خانومی که پیگیرمونی و از بابت آیدیه فیس بوکه ماهرخ جون هم ممنونم رادمهر جونم رو ببوس خیلی
مهسا
26 مهر 93 9:09
سلام شهرزاد جون.خوبی؟؟ ببخشید ک دیر اومدم سر بزنم مهدیار مریض شده بود اونم چه مریضیییییییییییییییییی چشمت روز بد نبینه از شنبه هفته قبل تب کرد روز 2 شنبه استفراغش شروع شد جوری ک ساعت 9 صبح رسوندیمش بیمارستان.آب بهش میذادم بالا میاورد حتی وقتی معدش خالی بود هم بالا میاورد به قدری بی حال شده بود ک خدا میدونه دکتر گفت بلافاصله بستریش کنین بعد از استفراغش اسهالش شروع شد و هیج جوره بند نمی اومد.هر چی از این بیماری ب قول دکتر ویروسی برات بگم کم گفتم حالا سر فرصت میام و تجربیاتم در مورد این بیماری رو برات میذارم خیلی مواظب آراد باش خیلی خیلی مهدیار 800 گرم فقط تو 3 روز اول کم کرد از وقتی اسهال شد دیگه وزنش نکردم ببینم بعد چقدر کم کرده ایشالله خیلی زود میام نظر میذارم
شهرزاد
پاسخ
سلام مهسا جون خواهش می کنم خانومی ...الهی عزیزم چی کشیده و تو چی کشیدی ...وقتی بچه مریض می شه مادر خیلی خسته می شه ...خسته نباشی ...ما هر چقدر مواظب بچه هامون باشیم در مقابل این ویروسها کم میاریم و بالاخره بچه هامون مریض می شن از طرف من ببوسش
بانو
28 مهر 93 17:27
سلام مدل لباس پاییزی بارداری را در بانو ببینید www.banoo.ir/post/1136 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
ĸoѕαr
1 اردیبهشت 94 19:34
___♥♥♥ __♥♥_♥♥ _♥♥___♥♥ _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥ _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥ _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥ __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥ ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥ ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥ ____♥♥___♥♥__♥♥ ___♥___________♥ __♥_____________♥ _♥_____♥___♥____♥ _♥___///___@__\\__♥ _♥___\\\______///__♥ ___♥______W____♥ _____♥♥_____♥♥ _______♥♥♥♥♥ سلام وب شماعالیه من وقتی عکس کودک شمارو میبینم فکر میکنم اجی وبرادر خودمه راستی به وب منم بیایید واگه موافق بودیید تبادل لینک هم بکنیم مرسی