آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

موفقیت در پرژه ی دوم(جدا شدن اتاق)

1393/4/30 14:21
نویسنده : شهرزاد
1,283 بازدید
اشتراک گذاری

نوشته شده در 30 تیر

عزیزمبوس

تو این پست می خوام برات بگم که اتاقت رو جدا کردم و الان 3 شبه که تو اتاق خودت می خوابی بغلدو روز اول  یکم دیر خوابیدی منم پیشت رو تختت می خوابم تا خوابت ببره بعد میام اتاق خودمون ...کم کم داری عادت می کنی و  دیشب یکم زودتر خوابیدی و تا 12 ظهر امروز تو اتاق خودت خواب بودی ولی دو روز اول مثلا" اگه 3 شب می خوابیدی 7 صبح بیدار می شدی و من میاوردمت پیش خودم می خوابوندمت دیشب تصمیم گرفتم اگه بیدار شدی من بیام تو تختت بخوابم تا خوابت ببره که خدا رو شکر مثل اینکه عادت کردی و اصلا" بیدار نشدی  اینم از این پروژه! پروزه ی بعدی گرفتن از پوشکه که تصمیم دارم از دی شروع کنم اون موقع 2 سال و 3 ماهته و دیگه فکر کنم وقتش باشه   از طرفی هم زمستونه و بیرون نمی ریم و من همه ی تلاشم رو میذارم برای گرفتن از پوشکت ...

راستی چند شب پیش تصمیم گرفتیم  شب بمونیم خونه ی مامان جون تبریزیت اینا و موندیم! اما شما انگار جای خوابت عوض شده بود و  از ساعت 1 تا 3 وول زدی و نخوابیدی  ما هم حسابی گرممون بود و از اونجایی که به گرما عادت نداریم ساعت 3 بلندشدیم مثلبچه های خوب برگشتیم خونمون! و اینطوری بود که شما 4 صبح خوابیدی! اتفاقا" از همون شب خواب شما اینطوری بهم ریخت البته من دارم تنظیمش می کنم نگران نباش فعلا" تا 2 و نیم رسوندمش احتمالا" امشب هم به 2 برسه و همینطوری هخر روز بهتر بشه

دیشب انقدر گریه کردی و مامان جون باباجون گفتی تا ما مجبور شدیم ساعت 9 و نیم شب ببریمت ببینیشون! یعنی کارمون در اومده ها! رفتیم اونجا هم کلی آتیش سوزوندی و برگشتیم خونه

راستی گل بود به سبزه نیز آراسته شد! نماز می خونی که هیچ حالا قرآن خون هم شدی!  دیروز پدر بابا جونت رو در آوردی که نماز بخون قرآن بخون باباجونت هم به خاطر شما هی خوند شما هم جلوش نشسته بودی و مثلا" قرآن می خوندی عمه بمبه! و یه سری چیزای نا مفهوم دیگه! خدا خودش کمکمون کنه !

طبق معمول مطالب بالا مال چند روز پیشه و من الان یعنی جمعه 3 مرداد فرصت کردم بیام برات بذارمش

از 30 تیر به این  طرف  دوباره دعوت شدیم برای افطار خونه ی عموی بابات (پریشب) هر کاری  دلت خواست کردی ها!  به شکلهای مختلف راه می رفتی! از باز کردن پاهات و راه رفتن بگیر تا نشستن رو زمین و سر دادن خودت! حتی مثل اسب حالت یورتمه رفتن! حالا عکساشو میذارم ببینی همش هم از پله ها می رفتی پایین تو حیاط و بر می گشتی بالا

3 روز پیش هم رفتیم  لاله پارک و  به نسیم  دوستم هم زنگ زدیم و اومدن ...یاسمین کوچولو همش راه می رفت  و شما هم با خنده نگاش می کردی و باهاش راه می رفتی کلی بابا ها رو اذیت کردید چون من و نسیم برای خودمون می گشتیم و شما وروجکها رو به دستان پر توان باباهای عزیز سپرده بودیم بیچاره ها همش دنبالتون می دویدنخندونک اونجا هم کارای عجیبی می کردی مثلا" یهو می شستی وسط فروشگاه و می خندیدی همش هم می خواستی سبد خرید  رو هل بدی یه ساعت فروشی دیده بودی اگه بدونی چه کردی از خوشی! کلی جیغ زدی و ساعت ساعت کردی (به ساعت می گی ساست!)به زوروردیمت کنار ....قطار رو دیده بودی کلی عشق کردی و می گفتی اطار اطار  رانندشم برات بوق افتخاری زد! خندونک

راستی عاشق تختتی و از اینکه تو اتاق خودت می خوابی خیلی خوشحالی  معمولا" هم تا ظهر بیدار نمی شی فقط بعضی شبها یک بار بیدار می شی وایمستی تو تختت و صدام می کنی و تا منو می بینی خوشحال می شی و می پری رو بالشت  ومی خوابی  البته این از شیر گرفتن و جدا کردن اتاقت در بین تبریزیها چندان بازتاب خوبی نداشته و می گن بچه گناه داره!!! من نمی دونم چی گناه داره؟! اینکه بچتو به موقع  مستقل کنی گناه داره! مگه مادری این نیست که آدم  کاری رو بکنه که به صلاح بچشه؟! به نظر من مادر هایی که بچشونو تا 6 ...7 سالگی  پیش  خودشون می خوابونن به فکر بچشون نیستن به فکر خودشونن! نمی تونن از بچشون دل بکنن و دلشون برای خودشون می سوزه نه بچشون ! بچه ای که تا اون سن پیش مادرش بخوابه بزرگ بشه  چی می شه ! تازه کلی هم بابت از شیر گرفتنت  به بی رحم بودن متهم شدم! هه! من نمی فهمم چرا بعضیها درک نمی کنند که شیر مادر تا 2 سالگی باید به بچه داده بشه و این تا دو سالگی حتما" نباید 2 ساله بچه تموم بشه! تا 2 سالگی! اصلا" من هیچ اعصاب ندارم ها دیروز هم شما کلی اذیتم کردی و 15 ساعت نخوابیدی! از ساعت 10 و نیم صبح که بیدار شدی تا ساعت 1 شب  یعنی نابود شدم انقدر خونه رو جمع کردم و تو دوباره ریختی پوشکتو عوض کردم و بلافاصله کثیف کردی ...یعنی همش داشتم مثل فرفره تو خونه می چرخیدم و بی نتیجه بود! همش از بالاها کشیدمت پایین و دوباره رفتی و دوباره کشیدم و دوباره و دوباره ....آخرش نشستم  به حال خودم گریه کردم خیلی خسته بودم  خدا رو شکر که امروز بهتره!

 

دیگه چیزی یادم نمیاد بریم سراغ عکسات

دیوار اتاقت رو خط خطی کردیدلخور

این یه قسمتی از پروانست که شما جداش کردی و بهش می گی سوسید(خورشید)

اینم دسته ی بشقاب لیوانهای پیک نیکمونه که شما کلی دوسش داری و بهش می گی ماه!

 و حتی خوابیدن با ماهت!

اینم کار روزانت!

پسرم تو تختش خوابیده آرام

فدات بشم عزیزم با همه شیطنتهات مامان همیشه عاشقته بوس

عکس پایین هم مربوط می شه به روزی که رفته بودیم پارک جلوی شهرداری تبریز و شما رفته بودی با این دخترهای بزرگتر از خودت بازی می کردی و ول کن هم نبودی (کلا" بازی با دختر های بزرگتر از خودت رو به بازی با بقیه ی بچه ها ترجیح میدی)

اینجا هنوز پیش ما می خوابیدی و تا چشمت باز شد رفتی رو میز توالت من!

شاکی

اینم کار هر روزت و دوباره درست کردن میزها و دوباره خراب کردن شما!غمناک

اینجا هم دم در خونمونه و داشتیم می رفتیم لاله پارک (3 روز پیش) به دسته کلیدی که دستته توجه کن که با خودت از خونه آورده بودی و همش دستت بود  تازه وقتی تو کوچه بودیم می خواستی باهاش در خونه ی همسایه ها رو باز کنی !

اینجا داری در پارکینگ همسایه رو باز می کنی !

اینجا هم داری با کمک بابا در رو باز می کنی

اینم تو لاله پارکه که داری سبد رو می بری ! حتی به ما اجازه نمیدادی دست بزنی به سبد و کمکت کنیم قه قهه

و اینم نشستن وسط فروشگاه!

اینم پریروز که داشتیم می رفتیم خونه ی عموی بابات افطاری

اینم خونه ی عموی باباته و گشاد گشاد راه رفتن شما!

و در عکس زیر راه رفتن به شکلی که می بینی! با باسن!

باز کردن در خونشون ! خوب بله شما دری که قفل باشه هم با کلید به راحتی باز می کنی ! یعنی بد بخت شدیم!گریه

دراز کشیدن و غلت زدن جلوی آشپزخونشون!

بعد از اینکه از خونه ی عموی بابات بر گشتیم تو ماشین در چشم بهم زدنی در خوشبو کننده رو باز کردی و ریختی رو پات  و صندلی و غیره... خلاصه اینکه تو همون ماشین لباست رو در آوردم و وقتی اومدیم خونه این شکلی بودی ! سریع هم رفتی سراغ بوفه و باز کردن درش با کلیدات!

اینم امروز صبح که خواب بودی اومدم بهت سر بزنم دیدم واویلا این چه جورشه! زلزله اومده بود تو تختت!

اینم الان که رو تابت خوابیدی

همیشه خوب بخوابی شیطون بلای من

دوستان شرمنده اگه عکسها تار بودن

 

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان آنيسا
4 مرداد 93 16:29
مامی سارا
5 مرداد 93 12:35
ای جونم شهرزاد جون چه جیگری شده پسرت ببوسش از طرف من دیگه شیطونی مال همین دورانشونه تبریک میگم مستقل شدن گلمونو عکسای جدید ارشا جونی رو گذاشتم بیا پیشمون
جیران بخشنده
11 مرداد 93 13:08
مستقل شدنت مباااااارک آرادیه شیطون بلای من
شهرزاد
پاسخ
مرسی عزیزم