آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

17 ماهگیت با تاخیر مبارک+پایان خانه تکانی +زلزله

1392/12/18 19:59
نویسنده : شهرزاد
1,067 بازدید
اشتراک گذاری

نفسمممممممقلب

17 ماهگیت با 11 روز تاخیر مبارک ببخشید که سرم شلوغ بود و نشد زودتر بیام و بهت تبریک بگم عاشقتمقلب

الان که دارم بعد از مدتها برات می نویسم خیلی خسته و داغون و خوابالو و لولو ! می باشم! نیشخند بعد از 17 روز خونه تکونی که چه عرض کنم خودکشی! الان وقت کردم بیام برات بنویسم اونم در حالی که خستگیه این روزا به کنار کم خوابیدنهای شما در شب حسابی خستم کرده! خوب از شما بعید به نظر می رسه که انقدر کم خواب شده باشی ! این دندونات  نمیذاره انگار خوب بخوابی! شبها ساعت 1 می خوابی و صبح راس 9 بیدار می شی! یا بهتره بگم بیدار می شیم!  از ناله که  بگذریم می رسیم به دوستای خوبی که نگرانمون شده بودن مرسی که به فکر ما بودید عزیزان حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکنچشمک....راستی امروز صبح تبریز زلزله اومد 3و نیم ریشتر  دویدم لباس پوشیدم بعد که تموم شد به بابات زنگ زدم !گفت نه! زلزله نیومده! حتی از همکاراشم پرسید و اونها هم حرف بابات و تایید کردن منم لباسمو در آوردم و شما رو بردم حموم بعد که برگشتم تلفن زنگ زد دیدم مادر شوهر عزیز ه که می خواست ببینه منم فهمیدم زلزله رو یا نه! الته اونم نفهمیده بود و همسایشون فهمیده بود ! و اینطوری شد که الان همش نگام به لوستره !

قبل از اینکه خونه تکونی به اوج خودش برسه و در حد تمیز کردن کشو و کمد ها که بودیم وقت می کردیم و بیرون هم می رفتیم گاهی تو این مدتی که برات ننوشتم یه سر رفتیم ایل گلی البته یه روز جمعه هوا عالی ...شما راه می رفتی و می دویدی و به همه می خندیدی و کلی خاطر خواه پیدا کردی به خصوص با اون عینک آفتابی خوشگلی که زده بودی خیلی با حالتر شده بودی ...راستش دارم کلی به حافظم فشار میارم که تو این مدت طولانی کجاها رفتیم و چیکارا کردیم! یه بارم رفتیم ولیعصر با مامان جون و باباجون تبریزی +عمت و یاشار و عمه الهام برای یاشار از یکی از مغازه ها شلوار خرید 60 تومن! خنثینمی گم نداریم ! نمی خوامم بگم کار درستی کرده یا نه! فقط می گم من بودم هیچ وقت به یه شلوار اونم یه شلوار معمولی انقدر پول نمیدادم ! اصلا" مگه آدم از ولیعصر لباس می خره! خوب سلیقه ی من شاید اینطوریه اصلا" لباساش و نمی پسندم! البته دروغ چرا یه ست کت و شلوار و بلیز اسپرت پسندیدم 147 تومن ! خوب اون باشه یه چیزی!هم قشنگ بود هم ست بوداز خود راضیبهر حال حالا که کار خونه به اتمام رسیده از فردا همش بیرونیم! و می خوام برات لباس بخرم البته اگه چیزی بپسندم وگرنه لباس داری نو هم هستن شاید نخرم نمی دونم! چون با خودم شرط کرده بودم هر سال تابستون از آستارا برات لباس بخرم ! خدا کنه دلم نلرزه و  گرون گرون واست لباس  نخرم !یه بارم رفتیم خانه و کاشانه و برات از اونجا پازل چوبی خریدیم

فردا وقت آرایشگاه دارم چون همونطور که گفتم تو این مدت مثل لولو شدم! رفتنم با خودمه و برگشتنم با خداس! از بس تو عید شلوغه ..... از وزنم هم نپرس که نصف شدم! و اینو مادر شوهر عزیز (مامان بزرگت) هم می گفت  ناراحت

راستی برات بگم که از بس شکمت بزرگ شده یه چند روزی هست که بهت رِژیم دادم!خندهالبته خوردنش رو که می خوری ....مثلا" کم میدم بخوری! ولی خودت انگار سیر نمی شی چون بازم زیاد می خوری!

راستی 21 اسفند تولد یاشار (پسر عمته)  از همین جا بهش تبریک می گیمهورا  یه تولد خودمونی گرفتن که ما هم دعوتیم هنوز براش کادو نخریدیم چون اصولا" خیلی وقته بیرون نرفتیم ایشالا از فردا میریم برای کادو هایی که باید بگیریم ! آخه 25 اسفند تولد مادر شوهر (مامان بزرگت ) و مامان من (نانا جونت) هم هست کلی کار داریم خلاصه...

اینم نگفتم که  بالاخره یاشار کوچولو دندون در آورد فکر کنم 1 هفته می شه در سن 11 ماه و خورده ای هورا هنوز راه نمیره زیادم اهل گرفتن وسایل و راه رفتن نیست البته این کار رو می کنه ولی نه به اندازه ی شما وقتی همسن یاشار بودی هنوز از وسایل هم بالا نمیره ! و من فهمیدم که همه ی بچه ها از 10 ماهگی از وسایل بالا نمیرن و مثل اینکه شانس من اینجوری بوده که شما هی بالا میریابرو

تو عید می خوایم بریم اراک و کاشان و از اونجایی که کار بابات زیاد شده احتمال داره یکی دوماه بمونیم پیش نانانیشخند

از کارای شما

این روزا همش دلت برام تنگ می شه انگار... میدوی میای بغلم و حالا بوس نکن کی بوس کن ! به جای بوس هم لبتو می چسبونی به صورتم و فوت می کنی و می گی بوس البته این بوس کردن در جاهای دیگه ای هم کاربرد داره از جمله جهت خر کردن من برای برداشتن وسایل ممنوعه!اوایل فقط منو بوس می کردی ولی الان دیگه هر کی بهت بگه بوسم کن میری بوسش می کنی البته هر وقت هم دلت نخواد کسی رو بوس کنی محکم می گی نه و پشتتو می کنی میری! بعضی وقتام دیده شده که وقتی می گم بیا بوسم کن لپ مبارکت رو می چسبونی به لبام تو من بوست کنم!بغل

تو سی دیه عمو پورنگ قسمت پیشنهادش عمو پورنگ با بچه ها ورزش می کنه و شما دو هفته ای هست که عاشق این قسمت شدی و میری جلوی تی وی با خوشحالی با عمو پورنگ ورزش می کنی! هم بشین پاشو هم قسمتی که گردنش رو چپ و راست می کنه

هر وقت آهنگی یا برنامه ای تموم می شه دست می زنی و تشویقشون می کنی و می گی دست!

یه روز گفتم برو جارو برقی رو بیار (جارو برقی تو کمده رفتی در کمد رو باز کردی تلاش که بیاریش بیرون! سبزراستش انتظار نداشتم جاشم بلد باشی چه برسه به اینکه واقعا" بیاریش!

وقتی می گیم مثلا" نارنگی تموم شد دستاتو به حالت تموم شد به هم می مالی و میری البته در مورد هر چیزی که بگیم تموم شد همین کار رو می کنی

وقتی خودت رو تو آینه می بینی یا عکست و یا فیلمت رو جایی می بینی اسمت رو میگی آیا! آخه به خودت می گی آیا...قهقهه

یه اردکی تو کابینت داشتیم از سال پیش عید.... جنسش از سفاله و برای سبزه بوده که من از جاش خوشم اومده بود نگهش داشته بودم شما تا چشمت بهش افتاد دک دک گویان خودتو هلاک کردی که بدمش بهت(به اردک می گیdak دک) بعد گذاشتم رو فرش دیدم اومدی نشستی پیشش و فقط نگاهش می کنی! کاشف به عمل اومد که شما فکر کردی اردک واقعیه و ازش می ترسی! حالا از من اصرار که نازیش کن از شما انکار که نه نه نه ...دستت هم می کشیدی عقب که مبادا نازیش کنی البته چند روز بعد که حسابی باهاش صمیمی شدی انداختیش زمین و شکست!ابرو

الان بهت گفتم بیا بریم یهو دیدم دستت رو دراز کردی و می گی دست! می خواستی  دستتو بگیرم و با هم بریم ....انقدر بوست کردم و چلوندمت

نمی دونم گفتم یا نه به گاو می گی گا و صداشم در میاری .....مااااااا  ولی اسب و الاغ و گاو رو از هم تشخیص نمیدی هنوز و به همشون می گی گا!

تقریبا" همه ی کارتهای بن بن بنت رو می شناسی و بلدی و اسم همشونو می گی جز چند تا کارت

به ابرو می گی ابو....

به گل می گی گو...

به چتر می گی در!...

تا به خیابون باباجون تبریزی اینا می رسیم (نرسیده به کوچشون) می فهمی و با خوشحالی می گی یایا (یعنی یاشار)

بهت می گم پی پی کن (البته تو پوشک) زور می زنی و یه کارایی می کنی خنده

الان ماشینتو آوردی فشار میدی به من می گم چیه می گی مه! یعنی ممه بدم به ماشین ابرو

عاشق سی دیه ما با نی نیه 4 هستی که آموزش رنگهاس همون که تا خریدیم تلفظ رنگهاشو یاد گرفتی روزی چند بار می بینیش و هر وقت هم ازت می پرسیم لباست چه رنگیه می گی آبی! کلا" به آبی و نارنجی بیشتر علاقه داری!

بهت می گم ساعت چنده می گی ده!قهقهههمیشه ساعت دهه!

راستی تو این روزای خونه تکونی دو یا 3 روز عصرها با بابایی فرستادمتون خونه ی مامان جون تبریزی  کلی به کارام می رسیدم و تو هم کلی شیطونی می کردی اونجا و وقتی میومدی خونه انقدر شاد و سرحال بودی و همش از ته دل می خندیدی

اینم بگم که دیگه رو فرشی رو جمع کردیم همینطور رو مبلیها رو و میز وسط خونه هم بر گردوندیم سر جاش و من کلی خوشحالللللللللم که خونه مثل قبل شد ضمن اینکه پرده رو که شما پاره کرده بودی هم درست کردیم و میز تی وی هم به شکل اول در آوردیم

چند روز پیش دعوات کردم هی اومدی جلوم خندیدی تا بخندم وقتی دیدی نمی خندم گفتی ماما وقتی دیدی جواب نمیدم و همچنان اخم کردم اومدی بغلم کردی ...بوسم کردی و من تو اسموناااااااااااابغل

 

اینم عکسات

دو هفته پیش که رفته بودیم ایل گلی و ایل گلی یخ زده بود

اینم اولش که شما تو کالسکه بودی

اینم استاد شهریار و شما و بابا(اون شال گردن خوشگل هم نانا برای بابا بافته)

اینم شما و بابا که باهات در گیره تا فرار نکنی

اینم کفش تابستونیت که الان کامل اندازت شده و من دارم دعا می کنم تا چند ماه دیگه پاهات بزرگتر نشه! الان شماره پات شده 26 !

اینم روزی از روزها قبل از خونه تکونی

البته موهات الان خیلی بلندتر از این عکسها شده

من الان چی باید بگم!(قبل از خونه تکونی)

خنثیخنثیخنثی

متفکر

تعجب

خنثی

شما و اردک !

من در حال خونه تکونی و موهای فشن شده ی شما به وسیله ی جارو برقینیشخند

 

اینجا داری نق می زنی که عکس نگیرم

اینم خوشگل من امروز بعد از حموم

اینم در حال دیدن تی وی

اینم عکسای گوشیه بابایی و شما در حال کمک به مامانی!

یعنی عاشقتم هاقلب

اینا م عکسای جمعه ست که کار خونه  داشت تموم می شد و بابایی شما رو نگه داشته بود تا من کار رو تموم کنم و همش ازت عکس گرفته بود

همیشه خوب بخوابی گلمممممم


 

 

پسندها (1)

نظرات (9)

سارا
19 اسفند 92 0:01
خیلی عالی ..... تقریبا همشو خوندم ، البته چند بار گریه کردم ... بخاطر مهربونیای یه مادر و هنر نویسندگیتون، خانوم رضوی اگه همینارو یه کتاب کنی انصافا فروش میره ... عالی مینویسی راستی آراد کوچولو رو ببوس از طرف من ، من که عاشقش شدم
شهرزاد
پاسخ
مرسی سارا جووون که وقتت رو گذاشتی و وبلاگ ما رو خوندی خیلی خوشحالم که خواننده های خوبی چون شما داریم که انقدر هم بهم لطف داری
آرشیدا
19 اسفند 92 10:35
سلااااااااااااام و صدتا سلام مثل اینکه همدردیم منم امسال بمعنای واقعی پدرم در اومد فدای گل پسرمون بشم ماشاله بهت خوشمزه من
شهرزاد
پاسخ
آره واقعا" امسال یکم بیشتر سخت بود انگار!
persian mom
20 اسفند 92 2:42
17 ماهگیت مبارک کپلوووووی من من که به سرم زذ موهای ارمیارو پسرونه کوتاه کنم .. عادی میشه... الان ببین چقدر به اراد میاد این مدل..نونوسسسس لپ تاپو ببین کجاسسددسته ی مبل..مثل کاری که من میکننم چند بارم افتاد گرافیکمون داغون شده به باباش نگفتم وای خدا کنه باززلزله نیاد مقل اون دفعه
شهرزاد
پاسخ
مرسی خاله ....ااا پس موهاشو کوتاه کردید مبارکش باشه آره واقعا" عادی می شه ...بله ما هم لبتابمون رو دسته ی مبله و دو سه باری هم آراد انداختتش زمین
محبوبه مامان الینا
22 اسفند 92 9:29
اول یه بوس واسه این گل پسر خواستنی و دوست داشتنی و نانازی بعدش خداقوت و تبریک بابت اتمام پروژه خطیر خونه تکونی شهرزاد جون خونه ت قبل و بعد از خونه تکونی و برداشتن رویه مبلا واقعا زیرورو شده ها
شهرزاد
پاسخ
مرسی خانومی آره واقعا" خونه تکونی پروزه ایه برای خودش آره واقعا" ببین چی می کشیدم من تو خونه ی ملافه پیچ شده و رو فرشی و پرده ی کشیده شده واقعا" خونمون تازه شکل خونه شد!
مامان سویل و اراز
25 اسفند 92 0:31
سلام شهرزاد جون خسته نباشی من هم از روفرشی و رو مبلی خوشم نمیاد و نداشتم اعتقاد داشتم که اگه قراره روفرشی بندازم چرا فرش میخرم دیده نمیشه که ولی حالا میفهمم که برای بچه دار لازمه امسال رفتم دو تا گرفتم راستی ارازی ما هم موهاش بلند شده بود بهش میومد دادیم مثلا سلمونی دورشو مرتب کنه بد شد خوشم نیومد بعد از این خدم کوتاه میکنم
شهرزاد
پاسخ
پس با هم همدردیم شهره جووون ولی الانم موهای آرازی قشنگه که؟ تازه زودی بلند می شه نگران نباش خانومی
مامان سویل و اراز
1 فروردین 93 10:03
دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هر آن خواهی برایت آن بماند برایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند
شهرزاد
پاسخ
مرسی شهره جووون
زهره
1 فروردین 93 19:04
من خیلی اتفاقی توی وبلاگت اومدم عزیزم اما ماشالله هزار ماشالله پسر نازی داری وخودت هم خیلی شخصیت جالبی داری البته برداشتم از شخصیتت از لفظ نوشتاری که داری توی مطالبت یرای هر سه نفرتون روزای قشنگ و نابی آروز دارم سلامت باشید
شهرزاد
پاسخ
مرسی که به ما سر زدی زهره جووون خوشحال شدم نظرت رو فهمیدم شما هم روزای خوبی داشته باشی خانومی
رایان پادشاه پاییز
3 فروردین 93 21:59
سلام دوستم... سالِ نوت مبارک باشه... خودت و نینی نازت رو می بوسم...
شهرزاد
پاسخ
مرسی لی لی جووون شما هم سال خوبی داشته باشی رایان جون رو ببوس عزیزم
مریم (مامان ثنا)
4 فروردین 93 8:30
سلام به قاصدکهای خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به شکوفه هایی که با شکفتن خود خبر از بهار میدهند عید نوروز مبارک
شهرزاد
پاسخ
مرسی مریم جووون مهربون