17 ماهگیت با تاخیر مبارک+پایان خانه تکانی +زلزله
نفسممممممم
17 ماهگیت با 11 روز تاخیر مبارک ببخشید که سرم شلوغ بود و نشد زودتر بیام و بهت تبریک بگم عاشقتم
الان که دارم بعد از مدتها برات می نویسم خیلی خسته و داغون و خوابالو و لولو ! می باشم! بعد از 17 روز خونه تکونی که چه عرض کنم خودکشی! الان وقت کردم بیام برات بنویسم اونم در حالی که خستگیه این روزا به کنار کم خوابیدنهای شما در شب حسابی خستم کرده! خوب از شما بعید به نظر می رسه که انقدر کم خواب شده باشی ! این دندونات نمیذاره انگار خوب بخوابی! شبها ساعت 1 می خوابی و صبح راس 9 بیدار می شی! یا بهتره بگم بیدار می شیم! از ناله که بگذریم می رسیم به دوستای خوبی که نگرانمون شده بودن مرسی که به فکر ما بودید عزیزان حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن....راستی امروز صبح تبریز زلزله اومد 3و نیم ریشتر دویدم لباس پوشیدم بعد که تموم شد به بابات زنگ زدم !گفت نه! زلزله نیومده! حتی از همکاراشم پرسید و اونها هم حرف بابات و تایید کردن منم لباسمو در آوردم و شما رو بردم حموم بعد که برگشتم تلفن زنگ زد دیدم مادر شوهر عزیز ه که می خواست ببینه منم فهمیدم زلزله رو یا نه! الته اونم نفهمیده بود و همسایشون فهمیده بود ! و اینطوری شد که الان همش نگام به لوستره !
قبل از اینکه خونه تکونی به اوج خودش برسه و در حد تمیز کردن کشو و کمد ها که بودیم وقت می کردیم و بیرون هم می رفتیم گاهی تو این مدتی که برات ننوشتم یه سر رفتیم ایل گلی البته یه روز جمعه هوا عالی ...شما راه می رفتی و می دویدی و به همه می خندیدی و کلی خاطر خواه پیدا کردی به خصوص با اون عینک آفتابی خوشگلی که زده بودی خیلی با حالتر شده بودی ...راستش دارم کلی به حافظم فشار میارم که تو این مدت طولانی کجاها رفتیم و چیکارا کردیم! یه بارم رفتیم ولیعصر با مامان جون و باباجون تبریزی +عمت و یاشار و عمه الهام برای یاشار از یکی از مغازه ها شلوار خرید 60 تومن! نمی گم نداریم ! نمی خوامم بگم کار درستی کرده یا نه! فقط می گم من بودم هیچ وقت به یه شلوار اونم یه شلوار معمولی انقدر پول نمیدادم ! اصلا" مگه آدم از ولیعصر لباس می خره! خوب سلیقه ی من شاید اینطوریه اصلا" لباساش و نمی پسندم! البته دروغ چرا یه ست کت و شلوار و بلیز اسپرت پسندیدم 147 تومن ! خوب اون باشه یه چیزی!هم قشنگ بود هم ست بودبهر حال حالا که کار خونه به اتمام رسیده از فردا همش بیرونیم! و می خوام برات لباس بخرم البته اگه چیزی بپسندم وگرنه لباس داری نو هم هستن شاید نخرم نمی دونم! چون با خودم شرط کرده بودم هر سال تابستون از آستارا برات لباس بخرم ! خدا کنه دلم نلرزه و گرون گرون واست لباس نخرم !یه بارم رفتیم خانه و کاشانه و برات از اونجا پازل چوبی خریدیم
فردا وقت آرایشگاه دارم چون همونطور که گفتم تو این مدت مثل لولو شدم! رفتنم با خودمه و برگشتنم با خداس! از بس تو عید شلوغه ..... از وزنم هم نپرس که نصف شدم! و اینو مادر شوهر عزیز (مامان بزرگت) هم می گفت
راستی برات بگم که از بس شکمت بزرگ شده یه چند روزی هست که بهت رِژیم دادم!البته خوردنش رو که می خوری ....مثلا" کم میدم بخوری! ولی خودت انگار سیر نمی شی چون بازم زیاد می خوری!
راستی 21 اسفند تولد یاشار (پسر عمته) از همین جا بهش تبریک می گیم یه تولد خودمونی گرفتن که ما هم دعوتیم هنوز براش کادو نخریدیم چون اصولا" خیلی وقته بیرون نرفتیم ایشالا از فردا میریم برای کادو هایی که باید بگیریم ! آخه 25 اسفند تولد مادر شوهر (مامان بزرگت ) و مامان من (نانا جونت) هم هست کلی کار داریم خلاصه...
اینم نگفتم که بالاخره یاشار کوچولو دندون در آورد فکر کنم 1 هفته می شه در سن 11 ماه و خورده ای هنوز راه نمیره زیادم اهل گرفتن وسایل و راه رفتن نیست البته این کار رو می کنه ولی نه به اندازه ی شما وقتی همسن یاشار بودی هنوز از وسایل هم بالا نمیره ! و من فهمیدم که همه ی بچه ها از 10 ماهگی از وسایل بالا نمیرن و مثل اینکه شانس من اینجوری بوده که شما هی بالا میری
تو عید می خوایم بریم اراک و کاشان و از اونجایی که کار بابات زیاد شده احتمال داره یکی دوماه بمونیم پیش نانا
از کارای شما
این روزا همش دلت برام تنگ می شه انگار... میدوی میای بغلم و حالا بوس نکن کی بوس کن ! به جای بوس هم لبتو می چسبونی به صورتم و فوت می کنی و می گی بوس البته این بوس کردن در جاهای دیگه ای هم کاربرد داره از جمله جهت خر کردن من برای برداشتن وسایل ممنوعه!اوایل فقط منو بوس می کردی ولی الان دیگه هر کی بهت بگه بوسم کن میری بوسش می کنی البته هر وقت هم دلت نخواد کسی رو بوس کنی محکم می گی نه و پشتتو می کنی میری! بعضی وقتام دیده شده که وقتی می گم بیا بوسم کن لپ مبارکت رو می چسبونی به لبام تو من بوست کنم!
تو سی دیه عمو پورنگ قسمت پیشنهادش عمو پورنگ با بچه ها ورزش می کنه و شما دو هفته ای هست که عاشق این قسمت شدی و میری جلوی تی وی با خوشحالی با عمو پورنگ ورزش می کنی! هم بشین پاشو هم قسمتی که گردنش رو چپ و راست می کنه
هر وقت آهنگی یا برنامه ای تموم می شه دست می زنی و تشویقشون می کنی و می گی دست!
یه روز گفتم برو جارو برقی رو بیار (جارو برقی تو کمده رفتی در کمد رو باز کردی تلاش که بیاریش بیرون! راستش انتظار نداشتم جاشم بلد باشی چه برسه به اینکه واقعا" بیاریش!
وقتی می گیم مثلا" نارنگی تموم شد دستاتو به حالت تموم شد به هم می مالی و میری البته در مورد هر چیزی که بگیم تموم شد همین کار رو می کنی
وقتی خودت رو تو آینه می بینی یا عکست و یا فیلمت رو جایی می بینی اسمت رو میگی آیا! آخه به خودت می گی آیا...
یه اردکی تو کابینت داشتیم از سال پیش عید.... جنسش از سفاله و برای سبزه بوده که من از جاش خوشم اومده بود نگهش داشته بودم شما تا چشمت بهش افتاد دک دک گویان خودتو هلاک کردی که بدمش بهت(به اردک می گیdak دک) بعد گذاشتم رو فرش دیدم اومدی نشستی پیشش و فقط نگاهش می کنی! کاشف به عمل اومد که شما فکر کردی اردک واقعیه و ازش می ترسی! حالا از من اصرار که نازیش کن از شما انکار که نه نه نه ...دستت هم می کشیدی عقب که مبادا نازیش کنی البته چند روز بعد که حسابی باهاش صمیمی شدی انداختیش زمین و شکست!
الان بهت گفتم بیا بریم یهو دیدم دستت رو دراز کردی و می گی دست! می خواستی دستتو بگیرم و با هم بریم ....انقدر بوست کردم و چلوندمت
نمی دونم گفتم یا نه به گاو می گی گا و صداشم در میاری .....مااااااا ولی اسب و الاغ و گاو رو از هم تشخیص نمیدی هنوز و به همشون می گی گا!
تقریبا" همه ی کارتهای بن بن بنت رو می شناسی و بلدی و اسم همشونو می گی جز چند تا کارت
به ابرو می گی ابو....
به گل می گی گو...
به چتر می گی در!...
تا به خیابون باباجون تبریزی اینا می رسیم (نرسیده به کوچشون) می فهمی و با خوشحالی می گی یایا (یعنی یاشار)
بهت می گم پی پی کن (البته تو پوشک) زور می زنی و یه کارایی می کنی
الان ماشینتو آوردی فشار میدی به من می گم چیه می گی مه! یعنی ممه بدم به ماشین
عاشق سی دیه ما با نی نیه 4 هستی که آموزش رنگهاس همون که تا خریدیم تلفظ رنگهاشو یاد گرفتی روزی چند بار می بینیش و هر وقت هم ازت می پرسیم لباست چه رنگیه می گی آبی! کلا" به آبی و نارنجی بیشتر علاقه داری!
بهت می گم ساعت چنده می گی ده!همیشه ساعت دهه!
راستی تو این روزای خونه تکونی دو یا 3 روز عصرها با بابایی فرستادمتون خونه ی مامان جون تبریزی کلی به کارام می رسیدم و تو هم کلی شیطونی می کردی اونجا و وقتی میومدی خونه انقدر شاد و سرحال بودی و همش از ته دل می خندیدی
اینم بگم که دیگه رو فرشی رو جمع کردیم همینطور رو مبلیها رو و میز وسط خونه هم بر گردوندیم سر جاش و من کلی خوشحالللللللللم که خونه مثل قبل شد ضمن اینکه پرده رو که شما پاره کرده بودی هم درست کردیم و میز تی وی هم به شکل اول در آوردیم
چند روز پیش دعوات کردم هی اومدی جلوم خندیدی تا بخندم وقتی دیدی نمی خندم گفتی ماما وقتی دیدی جواب نمیدم و همچنان اخم کردم اومدی بغلم کردی ...بوسم کردی و من تو اسموناااااااااااا
اینم عکسات
دو هفته پیش که رفته بودیم ایل گلی و ایل گلی یخ زده بود
اینم اولش که شما تو کالسکه بودی
اینم استاد شهریار و شما و بابا(اون شال گردن خوشگل هم نانا برای بابا بافته)
اینم شما و بابا که باهات در گیره تا فرار نکنی
اینم کفش تابستونیت که الان کامل اندازت شده و من دارم دعا می کنم تا چند ماه دیگه پاهات بزرگتر نشه! الان شماره پات شده 26 !
اینم روزی از روزها قبل از خونه تکونی
البته موهات الان خیلی بلندتر از این عکسها شده
من الان چی باید بگم!(قبل از خونه تکونی)
شما و اردک !
من در حال خونه تکونی و موهای فشن شده ی شما به وسیله ی جارو برقی
اینجا داری نق می زنی که عکس نگیرم
اینم خوشگل من امروز بعد از حموم
اینم در حال دیدن تی وی
اینم عکسای گوشیه بابایی و شما در حال کمک به مامانی!
یعنی عاشقتم ها
اینا م عکسای جمعه ست که کار خونه داشت تموم می شد و بابایی شما رو نگه داشته بود تا من کار رو تموم کنم و همش ازت عکس گرفته بود
همیشه خوب بخوابی گلمممممم