هوا بس نا جوانمردانه سرد شد!!!
عسلم
چند روز پیش که برات مطلب نوشتم یادم رفت بگم که جدیدا" چه کارایی یاد گرفتی برای همین گفتم ی پست دیگه بذارم که هم توش برات بگم که چیکارا می کنی هم برات بگم که هوای تبریز از پریروز چقدر سرد شده!
باور کن تا ٣ روز پیش کولر روشن می کردیم! اما یک دفعه یه جایی برف اومد و ما یخ کردیم ! الانم بخاری روشنه ! عین زمستون سرد و سوزناکه
راستی نانازم بعد از اینکه تبت قطع شد بدنت پر از دونه های قرمز شد و ما فهمیدیم که با اون واکسن کذایی شما سرخجه گرفتی ! و الان صورتت بهتر شده و دونه ها روی کمر و شکمت یکم هنوز هست
خوب از کارایی که تو این مدت که من نتونسته بودم بیام برات بنویسم انجام میدی :
می گم زبون درار ....در میاری
چشمک یاد گرفتی
نمی دونم قبلا" برات نوشتم یا نه ! وقتی از دستمون عصبانی می شی قهر می کنی و با حرص می خوابی رو زمین و پشتت رو به ما می کنی و زمینرو گاز می گیری!
می گی تاب تاب عباسی منتها به زبون خودت! با با عبا! وقتی هم می گیم تاب تاب خودت بقیشو می گی عبا! یا می گی عبایی!
به عمت خیلی وقته می گی (عب )ولی الان داری بهتر تلفظ می کنی و می گی عبه یا عبا
به تعطیل می گی تعطی ل آخرشو نمی گی
جدیدا" ایستادنت بدون گرفتن وسایل و قدم برداشتنت خیلی زیاد شده
.. مثلا" دستت رو به بابایی می گیری که راه بری یهو ول می کنی قدم بر میداری میری دیوار رو می گیری! باز خوبه! من که فکر می کردم تا ٢ سالگی راه نری الان یکم امیدم بیشتر شده!
امروز نشسته بودیم نهار می خوردیم یهو دیدیم شما رفتی رو صندلیه غذات نشستی ببین به چه شکلی!
اینم دیروز خونه ی مامان جون تبریزی
خوب بخوابی نفسم