آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

خرابکاریه بزرگ!+کارهای جدید+ یه حس عالی +3 چرخه ی ناجی

1392/7/1 1:35
نویسنده : شهرزاد
1,356 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزمقلب

 برای اولین بار خرابکاری کردی اونم چه خرابکاریهایی! دیروز از شدت ناراحتی می خواستم جیغ بکشم ! پرده  ی نازنیم رو پاره کردی !! همون پرده ای که موقع خریدن جهیزیه  از چند ماه قبل از خریدش عاشقش شده بودم خیلی دوسش داشتیم هم من هم بابات! الان پرده ی پاره مدام جلوی چشممونه و نمی دونیم چیکارش کنیم ! بعد از اینکه دیروز عصبانیتم کم شد!(از بین نرفت که)رفتم ازش عکس گرفتم بذارم وبلاگت بعد ها ببینی چه کارا که نکردی! تازه غیر از این کاغذ دیواری اتاق رو هم ..... بهتره تو عکسهایی که برات میذارم ببینی چیکار کردی ...

عسلیه من....همونطور که گفتم 3 شنبه صبح میریم انزلی و  اونجا تولد کوچیکی برات  می گیریم برای همین نانا جونت کادوشو از الان گرفته یعنی پولش رو داد به ما و ما هم همینجا رفتیم 3 چرخه ای رو که نانا  و آقا جوون می خواستن بگیرن گرفتیم ...دستشون درد نکنه خیلی دوسش داری و تو خونه و کوچه باهاش کلی حال می کنی و یه جورایی ما رو از دست خرابکاریهای شما نجات داده و یه مدتی لا اقل از دستت به آرامش می رسیم!

عکسهای اونم میذارم برات

کارای جدیدی که انجام میدی

وقتی می گم آهنگ 3 چرختو  بزن  به حرفم گوش میدی و بلافاصله آهنگشو میذاری  البته   گوش دادن به حرف من چیز عجیب و جدیدی نیست برای شمایی که از چند ماه پیش به حرفم گوش میداد ی  وقتی می گفتم بشین ...الان دیگه هر چی می گم گوش میدی می گم برو توپت رو بیار میاری میگم بشین و پاشو می شینی و بلند می شی مثل کلاغ پر! هر چقدر هم بگم بشین...پاشو انجام میدی میگم برو بالا میری بالا می گم بیا پایین (از روی مبل) میای پایین

کلاغ پر یاد گرفتی تازه همزمان هم میگی پر

بوس کردن که بلد بودی حالا بوس فرستادن هم یاد گرفتی

راستی از این 3 چرخه ای که  نانا و آقا جون خریده بالا میری پایین میای اصلا" یه کارایی می کنی  باهاش دیدنیدیگه از دستت نمی دونیم چیکار کنیم واقعا"! میز نقره به خاطر شما جمع شده و همش به روی میز نهار خوری منتقل شده یعنی اگه اون رو هم بری دیگه نمی دونم چیکار کنم! لب تاب رو نمی دونیم کجا بذاریم 3 سوت می پری رو مبل از اونجا رو دسته ی مبل و .....

عزیزم امروز  داشتی کارتونتو نگاه می کردی منم اومدم سرم رو به سرت نزدیک کردم یهو سرت رو گذاشتی  رو سرم و هی از بغل نگتم می کردی و یه لبخند رضایتی هم رو لبات بود اگه بدونی چه حس قشنگی بود وقتی سرت رو به سرم تکیه داده بودی و صدای نفسهات تو گوشم بود و گرمای نفسهات رو گونه هام  این حس قشنگ رو با دنیا عوض نمی کنم کلی از خدا تشکر کردم که تو رو دارم چون تو همه ی هستیه منی عشق منی خیلی دوست دارم عزیزم خیلی ماچ

راستی دیروز با بابایی رفتید گردش ...منم در حال گردگیری تو خونه! بابات انگار خوشش اومده بود چون امروز هم بدش نمی اومد ببردت بیرون ...فقط همین رو بگم که وقتی برگشتی انقدر دلتنگت شده بودم که 1 ساعت بوست کردم و تو هم ساکت فقط می خندیدی بابات می گفت بیرونم عالی بودی و صدا ازت در نمی اومده ...مثل همیشه آقا ....چند روز پیش هم رفتیم لاله پارک  انقدر مظلوم و ساکت نشسته بودی تو سبد خرید که هر کس نمی دونست فکر می کرد چه بچه ی آرومیه ! و این همه زلزله گری مال این نیست! اونجا سن ایچ میدادن تو لیوان برای تبلیغ ...بابایی رفت گرفت و شما آبرومونو بردی  انقدر گفتی آپ! آخه دیگه آ نمی گی خیلی وقته به آب می گی آپ با پ محکم در حدی که تفات همه جا می پاشه! و شما همه ی اون سن ایچ نارگیل آناناس رو خوردی و انقدر آپ آپ گفتی که  خانوم مسیول اونجا بازم بهمون یه لیوان دیگه داد! به قول بابات اصلا" نخوردی تا حالا که !ابرو

این شما و این 3 چرخه ی خوشگلت  و البته ماجراهایی که تو همین 2 روز باهاش داشتی!


اینجا هم اومدی پایین و داری باهاش راه میری!سبز

اینجا هم خونه ی مامان جون تبریزیته

 

اونجا شده مبل شما! میشینی روش تی وی می بینیابرو

اینم پرده ی نازنینمناراحت

اینم کاغذ دیواریه اتاقمنتظر

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)