برداشتن اولین قدم+خداحافظ اراک+کلمات جدید+بالا رفتن از تخت و مبل
عزیز دلم
شما 2 روز پیش با ترفندی که من به کار بردم موفق شدی یک قدم برداری و اما ترفند به کار رفته ! این بود که شما دستت رو گرفته بودی به توپ بزرگ نانا و با خیال راحت وایساده بودی منم آروم آروم توپ رو ازت دور کردم به طوری که یهو دیدی بدون اینکه جایی رو گرفته باشی وایسادی! سریع برای رسیدن به توپ و تکیه دادن دستت بهش 1 قدم برداشتی و افتادی ! والا اگه به شما باشه تا وقت دومادیتم لابد می خوای دستت رو به وسایل بگیری و راه بری! پس باید یکی از این وضع نجاتت بده! و کی بهتر از مادر!
کار دیگه ای که دیشب یادت دادم بالا رفتن از تخت بود که باور کن 1 دقیقه هم آموزش ندیدی سریع ادامو در آوردی و اومدی بالای تخت ! اگه می دونستم به این سرعت یاد می گیری زودتر یادت میدادم!
پریروز بهت یاد دادم وقتی آب می خوای بگی آب! قبلا" 1 بار چند ماه پیش به تقلید از من گفته بودی آب ولی نمی دونستی آب چیه! فقط برای تقلید از من گفته بودی ولی الان یاد گرفتی به آب می گی( آ) و کاملا" هم می دونی آب یعنی چی و تا تشنت می شه میای پیشم و کلی می گی آ آ آ وقتی هم می بینی یکی داره آب می خوره بیچارش می کنی همین چند ساعت پیش بود که نانا داشت آب می خورد رفته بودی زیر پاش نشسته بودی هی می گفتی آ آ نا نا هم یواشی به من گفت این یه چیزی داره می گه ها !منم گفتم دقیقا" چون داره می گه آب و آب می خواد! خلاصه که بیچاره شدیم رفت... کاش یادت نمیدادم یعنی! ...تا قبل از این من زیاد اهل آب دادن بهت نبودم یعنی راستیاتشو بخوای یادم می رفت ولی حالا دیگه یکی هست هی بگه آ بهم یاداوری کنه!
امروز داشتم زانو بنداتو پات می کردم ولی شما در حال فرار بودی و نمیذاشتی منم شروع کردم شعر حسنی نگو بلا بگو رو خوندن که یهو شما هاج و واج یه نگاه به من بعد یه نگاه به تی وی کردی بعد با دستت اشاره کردی به تیوی و گفتی اا (e) متوجه شدم که می گی بذارم ببینیش همون موقع یادت دادم بگی حسنی منتها مثل اکثر کلمات دیگه که اولش رو می گی اینم می گی ح!حالا تا دلت می خواد حسنی ببینی به تی وی اشاره می کنی و می گی ح! یا وقتی می گم می خوای حسنی برات بذارم نگاه می کنی به تی وی و میری سمتش می شینی
راستی گلم یه روش خوب برای غذا دادن به شما کشف کردم! روش بی محلی! به دوستان عزیزم توصیه می کنم اگه بچه ی بد غذا دارید این روش رو هم یه تستی بکنید ! خدا را چه دیدید شاید جواب داد ...حالا شرح این روش ...وقتی می خوام غذا بخورم و شما هم غذا نخوردی هنوز... برای خودم می کشم و البته برای شما هم تو ظرفت می کشم و بعد سفره پهن می کنم با ماست و آب یا هر چی دوست داری میارم رو زمین می شینم اصلا" هم به تو نمی گم بیا! فقط می گم آراد به به خودت میای می شینی کنار سفره ولی هیشکی بهت نمی گه بیا بخور! و کلا" کسی تحویلت نمی گیره خودم غذا مو جلوی چشم شما با کلی به به چه چه می خورم و قیافه ی شما اون لحظه دیدنیه آب از دهن آویزون هی لبتو می خوری آخر سر خودت به صدا در میای و می گی به به منم می گم ااا تو هم می خوای؟! بعد ازت می پرسم کدوم رو می خوای به ..ماست... یا آب هر کدوم رو بگی بهت میدم !یه قاشق میدم و دیگه نمیدم تا خودت بازم بگی به به یا بفهمم بازم می خوای با نگاهی که به غذا می کنی می فهمم اصلا" هم زیر ماست یا چیزی قایم نکردم لهشم نکردم فقط با آب خورشت فراوان و مرغ له شده روی برنج کته . امروز برای اولین بار این روش رو هم در زمان نهار هم شام اجرا کردم باورت نمی شه ولی بعد از مدتها با برنج آشتی کردی و هم ظهر هم شب همه ی غذاتو خوردی تا آخر! تازه بعدش اومده بودی تو آشپزخونه می گفتی به! گفتم چیه غذا می خوای یه قاشق دیگه هم اونجا خوردی
از میوه خوردنت هم بخوام بگم باید به عرضت برسونم که شما هر روز داری 1 گلابی و 1 سیب کامل رو می خوری ! هر دو هم در سایز بزرگ هستن ها ! تازه مجبوریم از جلوی چشمان تیز بینت سیب رو مخفی کنیم تا نبینی دوباره بگی به!
گلم ...فردا این موقع تو اتوبوسیم ..من و شما! تنهای تنها فکر کنم این موقع قزوین باشیم شایدم زنجانیم ! بستگی به رانندش داره که چطوری بره! بهر حال میریم به سوی یه بابای دلتنگ که از دم به دقیقه زنگ زدنهاش معلومه چقدر دلش برامون تنگ شده! برای من که حتما" تنگ شده شما رو نمی دونم تو این مدت کلی به نانای مهربون زحمت دادیم که من از همینجا ازش کلی تشکر می کنم و دستاشو می بوسم ...دلمون براشون تنگ می شه هر چند اوایل مهر قراره ببینیمشون
اینم عکسات
فدای تک تک دندونات
اینجا رو پای نانا هستی و داری خوش می گذرونی لباساتونم ست کردید
شما و نانا روی توپ کمک کننده برای راه رفتن شما!
این همون توپه
اینجا هم خسته شدی و داری خودتو سر میدی پایین
محو تلویزیون