آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

مرگ یک عزیز+کلمه های فضایی+حل اولین بازیه هوش به سبک آراد!

1392/6/4 2:28
نویسنده : شهرزاد
684 بازدید
اشتراک گذاری

عسلمخیال باطل

یکی از پسرهای فامیل(پسر پسر عموی بابام)  چند روز پیش فوت کرد  ...نمی خواستم از این جور مطالب تو وبلاگت بنویسم ولی  این یکی فرق می کنه ! یه پسر 17 ساله که تک فرزند خونواده ای بوده که الان اگه بخوان هم نمی تونن دیگه بچه دار بشن ...وقتی این خبر رو شنیدم انقدر شوکه شدم که اولش اصلا" بیخیال ! می خندیدم و به مامانم می گفتم شوخی می کنی! ولی بعد از چند ساعت انگار تازه فهمیدم چی شده انقدر گریه کردم که  حد نداره  البته الان سومشه و این قضیه مال چند رو پیشه ...مامانی  ...پسر رتبه ی پنجم تیزهوشان ...رتبه ی دوم ربوتیک مکزیک....از دانشگاه صنعتی شریف دعوت نامه داشته که برای ادامه ی تحصیل بره اونجا بدون کنکور! مقامها و رتبه هاش که خیلی زیادن ولی از اونا بگذریم خودش بود ! خیلی آروم و آقا بود ...واقعا" حیف شد  عکسش رو از فیس بوک بر میدارم میارم میذارم برات ...اسمش محمد رضا بود به خاطر اشتباه دکتر ش مرد! برای عمل پولیپ رفته بود که می فهمن تومور داره اون دکتری که پولیپشو عمل می کرده  می زنه شاهرگی که به مغزش خون رسانی می کرده رو در یک اقدام وحشتناک پاره می کنه بعد برای جبرانش از پاش رگ بر میداره پیوند می زنه ! بعد از عمل می بینن پسرشون کور شده و  همینجور به تر تیب هر روز مشکلات جدید! روز بعدش دستاش کج می شه بعد نمی تونه درست راه بره آخر سر هم عفونت مغزی و مننژیت و فراموشی! به همین راحتی  جوون مردم مرد رفت پی کارش! افسوساین روزا ...روزهای آرامشه ...البته فکر نکنی یه وقت جیغ زدنها و حرف زدنهای شما کم شده ها !نه اصلا" موضوع اینه که شما همش در حال رفتن از این ور به اون وری و یه جورایی بیخیال من شدی! نیشخندو من راحت تر به کارهام می رسم و شما برای خودت بازی می کنی  اوهفقط حواسم  باید بهت باشه که:

1...تو تراس نری!یول     2....سر چاه آشپزخونه نری!آخ      3...سراغ اون سینیه که زیر کولره و قبلا" ذکر خیرش بود !!منتظرنری!( و چه جالبه که ما هر کاری می کنیم سراغش میری! میز گذاشتم جلوش از روش می خوای بری ...مبل میذارم جلوش از زیر مبل یاد گرفتی میری!گریه و چه ماهرانه ! تشویققشنگ سرتو خم می کنی عین گربه! خندهآخه مبله هم خیلی کوتاهه زیرش ! سوال  4 ...سراغ ماشین لباسشویی نری! یه بار روشنش کردی شروع به شستن لباسهایی که توش نبود کرد! گریههمش میری روشنش می کنی ! من میام خاموشش می کنم! منتظرو چه ماهری تو دیگه! که درش هم یاد گرفتی چطوری باز کنی! کلافه هی من می بندمش تو به راحتی بازش می کنی می بندیش! سرویس شد از دست تو! نگران

کلمه هایی که  از خودت ساختی و مدام تکرارشون می کنی ایناست: بدوووووو bedooo یا badooo ...بده ....., اده بودو!یول بیدا بیدا ...!؟سبزدددددددد!da da da da ....واسه ی خودت می بافی بهم کلمات رو تازه جمله سازی هم می کنی باهاشونخندهحالا بازم یادم اومد و چیز دیگه ای از این کلمات فضایی گفتی میام می نویسم !

عسلم ...داییه من وقتی اراک بودیم برات یه ماشین اسباب بازی کادو آورد که هم آهنگ می زنه و راه میره هم درش باز می شه و یه سری مربع و دایره و مثلث و اینا  توشه که مثل بازیه هوشه و یه جاهایی رو بدنه ی ماشینه داره که باید اینا رو بندازی توش! پسر باهوشم  با اینکه این ماشین مال سن شما نیست ولی شما چند روزه که یاد گرفتی این اشکال هندسی رو بندازی تو ماشین منتها فقط در این حد! هنوز نمی دونی مثلث جا داره یا دایره جا داره! همرو از یه جا میخوای بندازی توش و فقط یکیشه که میفته توش!  الان از ماشینت عکس می گیرم میذارم برات... البته به وقتش از بلاهایی که سر ماشین بد بخت میاری هم عکس می گیرم ! میری روش می شینی! برش میداری پرتش می کنی! البته رو سرامیکها و همسایه ها!سبز

عکس های  شما از چند روز پیش تا حالا:

این عکس ماشینی که گفتم !(همین الان گرفتم)نیشخند

همه ی اشکال  رو بر میداری و از بالای ماشین فرو می کنی تو ! که فقط همون قطعه ی مورد نظر میره توش!

نمایی از جلوی ماشین

این عکسهاتم مال چند روز پیشه

و من عاشقشوننننم

پسر ژاپنیه من ماچ

عزیزمیییییی توپولمقلب...اول این مدلی بودی و هنوز خوابت خیلی سنگین نشده بود!

بعد از چند دقیقه!ماچ

جدیدا" میای  اینجا دراز می کشی و تی وی می بینی! تزه سرتم میندازی پایین پله ! منتها از اون نشده عکس بگیرم! هنوز...اون پا دریه جبوی آشپزخونه بوده یه وقتی! ولی شما هی میای می بریش هر جا دلت می خواد!

بررسیه سی دی توسط آراد! اون میز رو هم از دست شما گذاشتیم اونجا ولی چه فایده! اون مبله هم همون مبلیه که از زیرش میزی!

سینیه مورد نظر در عکس پایین دیده می شه!

خمپل من غرق در تی وی!

آرادی در حال خمیازه کشیدن!

بازم بلا آوردن سر بابایی!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

✿ ツ دخترشادツ ✿
4 مرداد 92 0:36
آخیی بیچاره مامان باباش گناه دارن خدابهشون صبربده


خوبیش اینه که خیلی خوب با این مسیله کنار اومدن
ناهید
4 مرداد 92 11:23
خوشگل من تا میتونی بچه بمون.دنیا جای قشنگی نیست.خدا هم بی رحم وبی دل شده.


واقعا"
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
4 مرداد 92 11:28
کلی با مطالبت حال کردم ولی بیشتر از همه دلم واسه محمدرضا سوخت. خدا ب خانوادش صبر بده. ایشالا هیچ کس همچین غمی رو نبینه.
آراد خاله دلم میخواد 1 روز ببینمت. ای کاش شما تهران بودید. خودم میچلوندمت


واقعا" غم بزرگیه برای همین می گن 1 بچه کمه!
مامان ماهیار
4 مرداد 92 21:47
سلام شهرزادجون خدا صبر به خانواده اش بده قبلش مشکلی داشت


سلام خانومی ...نه بابا یه پسر آروم و بی سر و صدا اصلا" هیچ مریضی نداشت! لابد دیدن خر و پف می کنه بردنش پلیپشو عمل کنن دیدن تومور داره ..اصلا" توموره نکشتش اون دکتر احمقی که داشته پولیپشو عمل می کرده کشتتش
رضوان مامان رادین
6 مرداد 92 17:16
وای چقدر ناراحت شدم...امان از دست دکترا ...براحتی جون جوون مردمو ازش گرفتنطفلک مامان باباش چی میکشن


آره واقعا" هر چی هست زیر سر این دکتراس البته نه همشون ولی بیشترشون هیچی بارشون نیست فقط الکی مدرک گرفتن
مریم (مامان ثناجون)
6 مرداد 92 17:23
باز هم از دست این دکترای بی لیاقت باید نالید و کسی صدامون را نشنوه..خیلی ناراحت شدم خدا به پدر و مادرش صبر بده
خمپل خاله خوبی چقدر شیطونی اگه دستم بهت برسه برسه !!!!
نه مامانت حتما شهیدم میکنه
اپم با 5 پست جدید..


وای مریم جوووون 5 تا پست بابا ترکوندی الان میام همین الان ببین اومدم
مامان آرشیدا
6 مرداد 92 23:03
آخی حیف این استعدادا واقعا متاسفم برای این ......ولش کن

راستی شهرزاد جون اگه از این تاب آراد دیدی واسه من قیمت میگیری همین مارک همین رنگ جایی که بشه خرید کردا


باشه حتما" البته من تبریزم ها مشکلی نیست؟