ترسهای جدید ...ترسهای عجیب!
عسلم
دیروز بردمت حموم! وای که حموم بردنت چه کار سختی شده!! انگار نه انگار یه زمانی عاشق حموم بودی! ترسو شدی! از صدای آب می ترسی ! تا وارد حموم می شیم و می بینی قراره بری تو وانت سریع می چسبی بهم و جدا نمی شی... از اول تا آخرش هم گریه می کنی انگار که شکنجس! وای به وقتی که رو سرت آب می ریزم! چنان جیغی می کشی انگار گوشت تنتو دارم می کنم! البته دختر خالت آیلین هم مثل تو بود ! تو همین سن از حموم دیگه خوشش نمی اومد ولی الان خوب شده کاش تو هم زودتر با حموم آشتی کنی! از صداهای دیگه هم می ترسی! یه روز صبح یه جت جنگنده از بالای خونمون رد می شد ساعت 6 صبح چنان جیغی کشیدی تو خواب که من و بابات بلند شدیم نشستیم تو تخت! بعد زدی زیر گریه ....یکی دیگه از ترسهات صدای جارو برقیه! بله جارو برقی! همون دوست صمیمیت که تا چند روز پیش عاشقش بودی! الان تا روشنش می کنم فرار می کنی! هر چند میری یه گوشه می شینی نگاش می کنی و چند دقیقه بعدش میای طرفش و میری روش دوباره! صدای جارو شارژی رو هم به این لیست اضافه کن!
بعد از اینکه دیروز از حموم آوردمت رفتم به گردگیریه اتاقت برسم که دیدم صدای دستات که داره می خوره رو سرامیک و بیانگر اومدن شماست داره میاد! ولی دیدم هر چی میای نمی رسی! نگران شدم اومدم ببینم جریان چیه! چشمت روز بد نبینه! زیر کولر آبیمون یه سینی میذاریم که اگه آب ریخت بریزه تو اون! و من شما رو در حالی دیدم که رفته بودی سراغش و خم شده بودی آبشو می خوردی! جیغ زدم صدات کردم! برگشتی! بازم چشنت روز بد نبینه! کاش بر نمی گشتی! دیدم همه جات خیسه خیس! از موهات آب می چکید و همینطور لباسات! رفته بودی تو سینی و با دستت می کوبیدی تو آبها! همه ی سرامیکها خیس! قیافه ی من اون لحظهبازم من بازم من قیافه ی شما اون لحظه بازم شما همراه با صدای ذوق زدگی!
وروجکه بلای من امروز میریم خونه ی دوستم که تازه نی نی دار شده نی نیشم دختره ببینم یه عکسی می تونم ازتون بگیرم اونجا ...بیارم بذارم وبلاگت!
و اما عکسها ...
این عکس مربوط می شه به روز جمعه که با بابات تا ساعت 2 ظهر خواب بودید!و در اینجا بیدار شدی!تا بیدار شدی هم رفتی تو ببله بابات! خوش به حالش!
فدای همه ی دندونات!
سبد گردی تو فروشگاه جدید...
خرید نرفته بودیم که! رفته بودیم از شما عکس بگیریم
بپر بالا!
همون لحظه یاشار (پسر عمت) در کالسکه ی شما در همان مکان!
آراد و ریختن نمک در آشپزخانه!
وقتی آراد می خواد بره تو کابینت ولی جا نیست!
آراد و کندن چسب کشوها!
آراد و کشوی سی دیها !
آراد زندانی می شود!