آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

ترسهای جدید ...ترسهای عجیب!

1392/6/4 2:24
نویسنده : شهرزاد
1,243 بازدید
اشتراک گذاری

عسلمقلب

 دیروز بردمت حموم!آخ وای که حموم بردنت چه کار سختی شده!! افسوسانگار نه انگار یه زمانی عاشق حموم بودی! ترسو شدی! از صدای آب می ترسی ! تا وارد حموم می شیم و می بینی قراره بری تو وانت سریع می چسبی بهم و جدا نمی شی... از اول تا آخرش هم گریه می کنی انگار که شکنجس! وای به وقتی که رو سرت آب می ریزم!ابرو چنان جیغی می کشی انگار گوشت تنتو دارم می کنم! البته دختر خالت آیلین هم مثل تو بود ! تو همین سن از حموم دیگه خوشش نمی اومد ولی الان خوب شده کاش تو هم زودتر با حموم آشتی کنی! از صداهای دیگه هم می ترسی! سوالیه روز صبح یه جت جنگنده از بالای خونمون رد می شد ساعت 6 صبح چنان جیغی کشیدی تو خواب که من و بابات بلند شدیم نشستیم تو تخت! بعد زدی زیر گریه ....یکی دیگه از ترسهات صدای جارو برقیه! تعجببله جارو برقی! همون دوست صمیمیت که تا چند روز پیش عاشقش بودی! الان تا روشنش می کنم فرار می کنی! هر چند میری یه گوشه می شینی نگاش می کنی و چند دقیقه بعدش میای طرفش و میری روش دوباره! صدای جارو شارژی رو هم به این لیست اضافه کن!

بعد از اینکه دیروز از حموم آوردمت رفتم به گردگیریه اتاقت برسم که دیدم صدای دستات که داره می خوره رو سرامیک و بیانگر اومدن شماست داره میاد! ولی دیدم هر چی میای نمی رسی! نگران شدم اومدم ببینم جریان چیه! چشمت روز بد نبینه! زیر کولر آبیمون یه سینی میذاریم که اگه آب ریخت بریزه تو اون! و من شما رو در حالی دیدم که رفته بودی سراغش و خم شده بودی آبشو می خوردی! کلافهجیغ زدم صدات کردم! برگشتی! بازم چشنت روز بد نبینه! کاش بر نمی گشتی! دیدم همه جات خیسه خیس! از موهات آب می چکید و همینطور لباسات! رفته بودی تو سینی و با دستت می کوبیدی تو آبها! همه ی سرامیکها خیس! قیافه ی من اون لحظهعصبانیبازم من کلافهبازم من گریهقیافه ی شما اون لحظه نیشخند بازم شما هورا همراه با صدای ذوق زدگی! 

وروجکه بلای من امروز میریم خونه ی دوستم که تازه نی نی دار  شده نی نیشم دختره ببینم یه عکسی می تونم ازتون بگیرم اونجا ...بیارم بذارم وبلاگت!

و اما عکسها ...

این عکس مربوط می شه به روز جمعه که با بابات تا ساعت 2 ظهر خواب بودید!و در اینجا بیدار شدی!تا بیدار شدی هم رفتی تو ببله بابات! خوش به حالش!قهر

فدای همه ی دندونات!

سبد گردی تو فروشگاه جدید...

خرید نرفته بودیم که! رفته بودیم از شما عکس بگیریم زبان

بپر بالا!

همون لحظه یاشار (پسر عمت) در کالسکه ی شما در همان مکان!نیشخند

آراد و ریختن نمک در آشپزخانه!گریه

وقتی آراد می خواد بره تو کابینت ولی جا نیست!

آراد و کندن چسب کشوها!کلافه

آراد و کشوی سی دیها !گریه

آراد زندانی می شود!


 

  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شهناز
26 تیر 92 16:28
وااااي
چه عكساي قشنگييييي
ياشار چقدر بزرگ شدههههه
ميگم مطمئني آيلين الان خوب شده حموم رفتنش؟؟؟؟!
ايشالا كه آراد خوب ميشه و ترسش ميريزه
ميگن بچه ها توي يه سني گرفتار اين قضيه ميشن!



بهتر که شده! لااقل آخراش گریه می کنه نه؟!!!!
ناهید
26 تیر 92 21:08
عزیزم.خیلی بزرگ شده قلدری شده برای خودش.یاشار هم خیلی عوض شده.


همونطوری که دوست داشتم بشه ! قلدر و بزن بهادر!
شهناز
27 تیر 92 0:52
كلا بيشتر ٥ دقيقه كه طول نميكشه،بدنش رو كه ميشورم همش غررر غررر ميكنه،سرش رو كه ميشورم گريهههههه


منم ! من تو 2 دقیقه می شورمش! میدونی که!