آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

بازگشت سشوار!....... آراد غذا خور می شود.........

1392/6/4 1:58
نویسنده : شهرزاد
620 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگل نازنازیه من قلب

چند روزیه که به دوران نوزادیت برگشتی! و با سشوار می خوابی! منتها اون موقعی که ما از سشوار برای خوابوندنت استفاده می کردیم شما دل درد داشتی و این کار گویا آرومت می کرد! دوست دارم بدونم الان چرا با ممه نمی خوابی و سشوار شده حلال مشکلات!تا می ری زیر سینه بعد از اینکه تا خرخره می خوری بر می گردی رو شکم و با خنده  به ممه حمله می کنی !  اولین باری که این کار رو کردی گفتم گشنته لابد دادم بهت بخوری که دیدم چنان گازی گرفتی دیدنیییییی بعد از اون دیگه گول نمی خورم و سریع از دستت فرار می کنم! و میرم سریع سشوار رو روشن می کنم و شما هم در عرض 5 دقیقه چنان خوابت می بره انگار اصلا" اون آدمی نبودی که تا چند لحظه پیشش داشتی به مامان حمله می کردی! خیلی هم به روی شکم خوابیدن علاقه داری ...قبلا" که نوزاد بودی کوچولو بودی رو شکم میذاشتمت تا صبح می خوابیدی  چون خیالم راحت بود خفه نمی شی از روز 20 تولدت گردنت رو به اطراف می چر خوندی  الان هم خودت یا به همین شکل که گفتم یا بعد از خوردن شیر و خوابیدنت سریع می ری رو شکم می خوابی (البته شبها چون تو روز با سشوار می خوابی تو شب نه )

خوشگلم امروز بالاخره شروع به خوردن کردی حالا نمی دونم من یاد گرفتم چیکار کنم یا تو دست از لجبازی بر داشتی یا چیزهایی رو که امروز بهت دادم بخوری دوست داشتی! در کل دیگه بیخیال نمودار و این چیزا شدم هر چی دلم بخواد بهت میدم ..امروز صبح کیک رو با دستم خورد می کردم و باز هم با دستم میذاشتم دهنت  بدون اینکه با شیر قاطیش کنم ...خیلییییییییی دوست داشتی و مدام دهنت باز بود که بازم بذارم دهنت بعد از اینکه نصف کیک رو (کیکش کوچیک بود) خوردی بهت شیر پاستوریزه دادم که اونم با ولع خوردی ..برای ناهار هم نشوندمت سر سفره کلی بهت ژله دادم انقدر دوست داشتی که حد نداره برنج هم با دستم له می کردم میذاشتم دهنت ته دیگ سیب زمینی هم اون طرفش که سرخ نشده رو با قاشق می تراشیدم میدادم بهت خلاصه بعد از اینکه اینا رو خوردی تازه دلت شیر خواست  و کلی هم شیر خودم رو خوردی و الان هم لالا کردی

راستی قند عسل صبح برای اولین بار با هم رفتیم حموم یعنی هم تو رو شستم و خودم حموم کردم همزمان. همیشه تو رو می بردم حموم بعد میومدم بیرون منتظر می شدم بابات بیاد بعد خودم می رفتم  ...تجربه یخوبی بود شما هم با تعجب نگاه می کردی و تو وان پر از آبت لم داده بودی  ..از این به بعد همین کار رو ادامه میدم.

عکسای امروزت

قربونه دندونات برم مننننننننن

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله پارمیدا
5 اردیبهشت 92 20:34
چه نی نی نازیه چشم حسود ازش دور باشه اگه دوس داشتید وبلاگ همدیگه رو لینک کنیم
مریم (مامان ثناجون)
6 اردیبهشت 92 1:04
چشم حسود کور چقدر با این دندونا خوشجل شدی خاله
نوش جونت هر چه که میخوری..




مرسی خاله جووون
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
7 اردیبهشت 92 17:24
خداروشکر ک خورد
منم دیگه نمیخوام حساس باشم
اینطوری هم خودم اذیت میشم هم بچه
خوب کاری کردی شهرزاد جونم


آره شقایق جوون بیا خودمون رو اذیت نکنیم ! منکه نمودار رو گذاشتم کنار بسه دیگه بزرگ شدن بچه ها مون
مریم (مامان ثناجون)
8 اردیبهشت 92 0:25
شهرزاد جون چه حس خوبیه وقتی نی نی را میبریم حمام
من ثنا جون را از 3 ماهگی خودم به تنهایی حمام میکردم..حالا عادت کرده با هیچ کس دیگه حمام نمیره
مواظب اراد جونم باش..


آره واقعا" من آراد رو از چهل روزگیش می بردم حموم خودم ...ولی تا حالا همرراه اون خودم رو نشسته بودم!