امروز ما...
خوشگلم
دیشب برده بودمت تو اتاق برای اجرای پروسه ی خواب! می گم پروسه چون جدیدا" به خاطر دندونت مک نمی زنی که خوابت ببره! همش با شیطنت گاز می گیری(همونطور که قبلا" گفتم) و نگاه می کنی به صورتم ببینی چه عکس العملی نشون میدم! منه بدبختم که شنیدم نباید کاری کرد فقط نگاهت می کنم و یه ماچ گنده از لپای آویزونت! خلاصه در کش و قوس شیطنتهای شما و آه از نهاد من بلند شدن بودیم که شما هیجان زده شدی و سینه خیز و چهار دست و پا بهم نزدیک شدی الهی فدات بشم که بالاخره تونستی به جلو حرکت کنی هر چند بعدش که بهم رسیدی هیجانت رفت بالا و دوباره به سمت عقب شروع به حرکت کردی کلی هم جیغ زدی که چرا من دارم ازت دور میشم!تا جایی که پات از تخت آویزون شد و بابات نجاتت داد اینم عکسای امروزت
داشتم اتاقمون رو گردگیری می کردم که دیدم تشریف آوردی منتها گیر کردی و از در نمی تونستی بیای تو و ناراحت بودی
نمای نزدیک
نمای نزدیکتر!
اینجا هم طبق معمول خودتو لوس کردی و سرتو تکیه دادی!
پاهای خوشگل و توپولت تازه به زمین می رسن و شما به حالت نوک پا نوک پا راه می بری رورویکت رو و این به خاطر کوتاهی قد شما نیست بلکه رورویکت کم میاد پایین