آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

در سفر.....

جیگرم الان اراک هستیم....و اما ماجرای سفرمون از روز 5 دی 5 دی ساعت 5 و خورده ای سوار اتوبوس شدیم به مقصد اراک ...اتوبوس گرم! گرم می گم ها! داشتم هلاک می شدم ...نمی دونم چرا هیچ کس جز من این طوری بال بال نمی زد! حتی مورد داشتیم که با شال و کلاه خوابیده بود ! بیچاره بابایی رو  2..3 دفعه فرستادم پیش راننده که دمای بخاریشو کم کنه! بازم راضی کننده نبود خلاصه کباب شدم تا آخر راه  ...شما هم مثل دفعه ی قبل علاقه ای به خواببیدن نداشتی و همون 2 ساعت اول راه رو خوابیدی و اجازه دادی من و بابایی فیلم" هیس دختر ها فریاد نمی زنند" رو که تو اتوبوس پخش می شد ببینیم بعد از اون بیدار شدی و یکم بازی کردی یکم شیر خوردی یکم خندیدی یکم ...
16 دی 1392

15 ماهگیت پیشاپیش مبارک+ooooooooyy+این روزهای ما

قند عسلم فردا این موقع تو اتوبوسیم البته من که استرس ندارم  چون بار اولی نیست که باهات با اتوبوس  مسافرت میرم ولی بابات بار اولشه و می ترسه شما گریه کنی یا اذیت کنی و من همش دارم بهش قوت قلب میدم این روزامون به بستن ساک و سر و کله زدن با شما می گذره و البته رفتن خونه ی مامان جون تبریزی!  از شب یلدا به بعد هر شب شام اونجا بودیم! می خوان جبران رفتنت رو بکنن کلی دلشون برات تنگ میشه ها ...به خصوص اینکه این روزا کلی با مزه و تپلیتر شدی همشم که داری خونه رو متر می کنی اونم با دستایی که مثل گارد بالا نگه میداری و راه میری  انقدر خنده دار راه میری ها عین پنگوین ! سرعتت انقدر تو راه رفتن زیاد شده که واقعا" من و ب...
5 دی 1392

و باز هم مارکوپولو می شویم!+هوا فیل افکن می شود

عزیزم دیروز  گفتیم یه سر بریم  طرفای بازار و تربیت گردش ! چشمت روز بد نبینه یخ زدیم! اصلا" فکر نمی کردم تا این حد بیرون سرد باشه  اصلا" فاجعهههههه 13 درجه زیر صفر بود ولی خیلی بیشتر به نظر می رسید! هر چند با توجه به سرمای خونه که با بخاری تا آخرین حد زیاد و بستن در اتاق شما... هنوز احساس سرما می کردیم حدس می زدم سرد باشه ولی نه تا این حد! علنا" انگار داشتیم تو فریزر راه می رفتیم!  همه تند تند فرار می کردن برن خونه ما هم زود بر گشتیم البته رفتیم خونه ی مامان جون و با با جون تبریزیت ...از  همونجا هم برات بن بن بن BAN BEN BON  مقدماتی که برای 1 سال  تا 3 ساله هاست خریدیم فعلا" فارسیشو خریدیم تا بعد ب...
26 آذر 1392

روزهایی که مامان حرص می خورد +اپس!

عزیز دلم الان راحت گرفتی خوابیدی ولی اگه بدونی امروز سر غذا خوردنات چقدر منو حرص دادی! البته می دونم تقصیر خودت نیست چون بقیه ی دندون آسیابت داره در میاد یکم ناراحتی و نمی تونی غذا بخوری آخه نصفش کامل در اومده و نصف دیگش به زور داره میاد بیرون  هر وقت هم درد داری دستت رو می کنی تو دهنت و با ناله می گی درد .... فدات بشم عزیزم که درد داری کاش من جای تو دندون درد می گرفتم عزیزم چند روز پیش رفتیم لاله پارک! تعجب نکن که این همه میریم اونجا  آخه تو این برف و سرما جای دیگه ای نمی شه رفت ...بهر حال رفتیم لاله پارک و به دوستامون هم زنگ زدیم بیان با هم باشیم (یاسمین کوچولو ) رو می گم از اونجا هم مستقیم رفتیم قسمت غذا خوری&n...
24 آذر 1392

تولد دختر خالت+آراد فوتبالیست می شود

گلم عزیز دل مامانی ...امروز تولد دختر خالت (آیلین) از همینجا بهش تبریک می گیم و می گیم آیلین جووونم دوست داریم تولد 2 سالگیت مبارک! یادش بخیر پازسال برای 1 سالگیش خالت براش تولد گرفت با تم کفشدوزک خیلی مفصل و خوب بر گزار شد شما اونجا هنوز 3 ماهت هم نشده بود  منم هنوز به این لاغری نشده بودم یه مقادیری گوشت رو استخوونام مونده بود ! هر چند دیگه اثری ازشون نیست و من الان 54 کیلو شدم! باز داغ دلم تازه شد!  همه فرق کردیم از پارسال تا امسال البته منظور از همه من و شماست! وگرنه بابایی که تکون نخورده! همونطور که تو پست قبلی بهت گفتم  دیگه برای شبهات شیر ندوشیدم البته تا پریروز!  2 روزه که بازم دارم برات...
19 آذر 1392

خاطرات و خطرات این روزها !

 گل من عزیز دلم این روزا کلی بلا سرت میاد همش یه جاییت زخمه یا کبوده! البته همیشه هم خودت مقصر نیستی! بعضی وقتها هم من مقصرم ! مثل چند روز پیش که رفته بودی تو اتاقت و بازی می کردی منم  در حال کار بودم که شما صدام کردی  منم گفتم لابد همینطوری صدام کردی و کار مهمی نداری! عزیز دلم چند بار گفتی ماما ماما و آخرش حتی با جیغ گفتی ماما  بعد صدای افتادنت اومد من و بابات دویدیم تو اتاق و دیدیم شما گریون داری میای پیشمون ما که ندیدیم و نفهمیدیم چی شد ولی آخرین بار روی ماشینت دیده شده بودی! احتمالا" گیر کردی یه جایی و منو صدا کردی که کمکت کنم ولی من کوتاهی کردم و شما خوردی زمین قند عسلم هیچ جاییت هم زخم و قرمز نبود که بفهمیم...
14 آذر 1392

14 ماهگیت مبارک عسل + دندان نهم

عزیز دلم   قبل از اینکه 14 ماهگیت رو تبریک بگم می خوام در اومدن دندون نهمت رو بهت تبریک بگم  گلم مبارکت باشه امروز که می خندیدی دیدم دندون آسیاب بالا سمت راست خودت در اومده و کاملا" بیرونه! فکر کنم یک هفته ای هست که در اومده و ما اصلا" نفهمیده بودیم! چون منتظر بودیم پایین دندون در بیاری ! خدا رو شکر که اذیت نشدی  کلی خوشحالم...دندون هشتمت رو در 9 ماه و 3 روزگی در آورده بودی و بعد از 5 ماه بالاخره دندون نهمت در اومد. چهاردهمین ماهگردت هم مبارک عزیزم البته 2 روز تاخیر ! امروز برای خودمون کیک درست کردم بعد به تو اختصاصش دادم! به این می گن یک تیر با دو نشون! البته یک کیک معمولی و ساده درست کردم  ازت عکس هم ...
10 آذر 1392

لحظات فراموش نشدنی....راه رفتن

 ٦/٩/٩٢ یک روز تا پایان 14 ماهگی گلم   شما دیروز راه افتادی باورم نمی شه اصلا" فکر نمی کردم حالا حالا ها راه رفتنتو ببینم  عاشقتمممممم حالا ماجراش دیروز صبح یهو به ذهنم رسید  به وسیله ی یخجال  شما رو راه بندازم! حالا چطوری؟! خوب در یخجال رو باز  کردم و شما رو نزدیکش وایسوندم و ولت کردم ! شما محو محتویات داخل یخجال شدیو مدتها وایسادی! همین کار رو چند بار تکرار کردم! حالا بماند که یخجالم سرویس شد از بس آهنگ زد ! ولی برای راه افتادن شما یخجال چه اهمیتی داره!  بعد از اینکه کلی وایسادی و کم کم متوجه شدی که می تونی وایسی و دیگه اصلا" نمی ترسیدی و نمی شستی تصمیم گرفتم یکم دور تر ...
7 آذر 1392

از مشخصات جدید شما...+لاله پارک و کشف جدید!

گلم  این روزا خیلی شیرین شدی  البته شیرین بودی شیرینتر شدی دیگه باهات نمی شه مثل بچه ها رفتار کرد همش نگات به صورتمونه که باهات چظوری بر خورد می کنیم! اخم می کنیمم یا نه! منتظر می مونی ببینی ما بهت اجازه میدیم یا دادی که سرت می زنیم از روی شوخیه یا واقعیه! اگه واقعی باشه سرت رو میذاری رو زمین و مثلا" گریه می کنی برای بدست آوردن چیزی که می خوای بعد که بی محلی و اخم می بینی مثل یه شیر خسته و زخم خورده دمت رو میذاری رو کولت و میری سراغ بازیت البته به شکل همیشگی ! یعنی همچنان چهار دست و پا! بله شما دیگه حتی نمی خوای بدون گرفتن جایی وایسی حالا راه رفتن که جای خود دارد! نانا می گه شاید خدا دلش برات سوخته! دیده این وروجک اگه بخوا...
4 آذر 1392